روزی با دوچرخۀ کوچکم برنده بودم حالا
- ۰ نظر
- ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۳۱
- ۱۳۶ نمایش
حضور با شکوهت مبارکم باد
با تو این روزها
آنقدر بی تعارف شده ام
که می توانم صادقانه بگویم
حضور از جان گذشته ات در خیابان
پاک ، غافلگیرم کرده است .
دیگر وقتش رسیده بود
که تکلیفت را
با این کارد به استخوان رسیده
یکسره می کردی ...
مرگ یکبار شیون یک بار !
و تو محشر کردی .
وقتی سازهای مخالف را مذبوحانه
روی اعصاب تو کوک می کردند
چه زرنگ و دور اندیش
از کوره در نرفتی
و سکوت سر به فلک کشیده ات را
سنگر کردی .
مبارکت باد این سنگر استوار
چه زیبا غافلگیر
و تکمیلم کرده ای
حضور با شکوهت
در این لحظه های همیشه ام
مبارکم باد ...
.
"عباس صفاری"
اردیبهشت... فقط حالاست که آدم بی بهانه دلش عاشقی میخواهد،
که آسمان و آفتاب هم شوخ میشوند و سر به سرت میگذارند،
هوا جوری خوب است که دلت میخواهد تا آن سر دنیا پیاده بروی،
شبها عطر بهار نارنجش آدم مریض را سالم میکند و
" محمد یغمائی"
پ.ن :
تو میشناسى ام
و این تمام تاریخ است
هزار و سیصد و اردیبهشت
و یک آغوش
"الناز حقوقى"
این تاکسی لعنتی
امروز بارانی سبزش را پوشیده
و عطر لیمویی مسافری گمنام را
در خود نگه داشته
از لا به لای باران راه می افتم
راهنما می زنم
به سمتی که سال هاست
برای همه خاطره شده
بوق می زنم
نور بالا
دست اندازها کنار نمی روند
کجای جهان ایستاده ای کرایه به دست
این تاکسی لعنتی همینطور اشک می ریزد
و برف پاک کن ها روی شیشه
عربده می زنند
کجای جهانی که ببینی
عشق مدت هاست این ماشین را کرایه کرده
نه کمربند ایمنی اش را می بندد
نه آدرس دقیقی از شیدایی می دهد
اینجا را نگاه کن تاکسی لعنتی!
ماشین عروس از کنارمان رد شد
نکند مسافر ما را سوار کرده
بیا برگردیم خانه
این باران تا ابد ادامه دارد
" مجید سعدآبادی"
بوی اردیبهشت می آید در این حوالی...
بوی لوس ترین دختر بهار...که لای موهای فرخورده ی خرمایی رنگش عطر شکوفه های گیلاس است و از چشمهای سبزش شیطنت میبارد...
خلاصه که آب و جارو کنید راه را برایش...
این دخترک لوس بهاری دلش به نازکی شیشه و قهرش به سختی صخره هاست...حسابی هوایش را داشته باشید...
تا میتوانید عاشقش باشید و بوسه خرجش کنید و دل به دلش بدهید...
سنگ تمام بگذارید ها...
نبینم یک وقت اخم کند این دخترک لوس چشم سبز بهار که روزگارتان را سیاه میکنم...
با اردیبهشت جانِ جان لطفا کمی مهربان تر تر باشید...
و بعد ، تو آمدی
چون بهار بعدِ زمستان،
و تو آمدی
چون نسیمی ملایم
در گرمایی سوزان !
و تو آمدی
چون روئیدن گل های معطر
بر زمینی بی ثمر،
و تو آمدی
چون طوفانی
که درون مرده ی مرا برانگیخت،
و تو آمدی
چون پرتو نوری بعد از شبی افسرده !
و تو آمدی
چون لبخندی صمیمانه بعد از غم،
و بعد
تو آمدی
و تو !
بسیار شبیه عشقی .....
"دئری تیشنا"
پ.ن:
گاه منم بر دَرت حلقه ی در می زنم
گاه تویی در برم حلقه ی دل می زنی ...
"مولانا"