چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با موضوع «علیرضا اسفندیاری» ثبت شده است

 

 

اگر از کمندِ عشقت بروم ، کجا گریزم ؟!
که خلاص ، بی تو ؛ بند است ،
و حیات ، بی تو ؛ زندان ...

 

"سعدی"

 

پ.ن 1:

"لای" موهایت
تنها نُتی ست که
اگر به دستم برسد
تمام موسیقی های عاشقانه‌ی
جهان را با آن می نوازم...


‌" علیرضا اسفندیاری"

 

پ.ن2:
بانو...!
می شود من همان آدم خیالیِ تنهایتان باشم که... جلوی تمامِ آینه های قدیِِ عمرت برایش دلبرانه رقصیدید...؟
می شود من... همانی باشم که وقت خرید در خیالت میگفت:
این بیشتر بهت میاد...
می شود همان نیامده ای باشم که همیشه برایش می پوشید و آرایش می کنید؟
امکان دارد من دلیل بلندیِ زلف شما باشم بانو؟
اصلا...
ای کاش نام کوچکم را...
سلیقه ی شما میگذاشتند...

 

" امیر مهدی زمانی "

 

بوی گیسو 

  •  
  •  
اولین بار پیشانی ام را بوسید!

 

 

بوسه اش آنقدر داغ بود که تمام وجودم را سوزاند...
وقتی در آغوشش بودم، تنش به حدی گرم بود که یک لحظه احساس کردم کوه آتشفشان را در آغوش کشیدم. همان قدر با عظمت و گرم!
فهمیدم می شود به راحتی برای سالها به گرمای تنش اعتماد، و به وجودش تکیه کرد. همه ی اینها را از همان بوسه ی پیشانی فهمیدم.
می گفت: دوست دارم عشق را از بالاترین حدش آغاز کنم. می گفت، عشقی که از لب ها آغاز شود، روزی با گفتن کلمه ی دوستت ندارم، از همان لب ها بر چیده می شود.
راست می گفت...
بعد از آن روز، هرگز نتوانستم جای بوسه اش را از پیشانی ام پاک کنم. هنوز رد بوسه اش روی قلبم باقی مانده...

 

 

" علیرضا اسفندیاری"
 
پ.ن:
غیر آغوش تو
هر کجا که می روم
ولگردی ست ...
 
"رسول ادهمی"

 

آفتاب را

دوخته ای به لب هایت!

آدم دوست دارد

هر روز خورشیدش

از لب های تو

طلوع کند...

 

"علیرضا اسفندیاری"

 

پ.ن:

مَرهم زخم هایم

کنجِ لبانِ توست؛

بوسه نمیخواهم،

چیزی بگو...!

 

"احمد شاملو "


از این فصل که عبور کنی

کمی آن طرف تر از

پل خیال

می رسی به دست هایم

پشت آن پلک های شب زده

یک روشنا برایت گذاشته ام

سر دو راهی خیال

از شب که عبور کنی

می رسی 

به طلوع چشم هایم

ببین چقدر نزدیکم

اگر بیایی...

ببین چقدر رسیدن

منتظر آمدن توست....

عبور کن عشق من

از این فصل تنهایی

بیا به سمت رسیدن

دروازه ی آرزوهایم را

برای آمدنت

باز گذاشته ام...


"علیرضا اسفندیاری"

چشم هایت 

پر از عاشقانه های پاییز است 

نگاهم که میکنی 

خشکم میزند !

زرد می شوم 

می ریزم ...

"علیرضا اسفندیار ی"