چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

قندِ منی ...

۱۰
بهمن

 

صنما

شاه جهانی

ز تو

من شاد جهانم ...

 

"مولانا"

 

پ.ن1:

بوی جان می آید ازتو 

 

" وحشی بافقی " 

 

پ.ن 2: 

هزار سال برآید همان نخستینی

 

" سعدی "

 

قندِ منی ...

 

نباری در نگاه آینه باران" گیسو" را

نریزی بر ضریح شانه هایت شرشر مو را

توحسن یوسف خود را نبین ای گل در آیینه

بیا پنهان کن و ضامن کن ای زن- جان چاقو را !

" توسیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی"

رها کن گوشوار و گردن آویز و النگو را

تو در من رقص کردی، سرکشیدی، برکه دربرکه

گرفتی باله از ماهی، گرفتی گردن از قو را

ببیند ای عتیق سبز، بالای بلایت را

ندیده هرکسی که شوکت سرو ابرقو را

شبیه عارفی افتاده دنبال تو حتی باد

مکرر می کند در باغ گردو، ذکر هو هو را

سپیدا بخت- مردی، شاملویی خلق کن از من

بگیر از من سیاهی های شام و ترس لولو را...

 

"رضا علی‌اکبری"

 

پ.ن1:

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده‌اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده‌اند

 

"سعید بیابانکی"

 

پ.ن2:

با جرعه ای ز بوی تو از خویش می‌روم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

 

"حسین منزوی"

 

حضرتِ دریا

 

آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی.

چشم های تو، زیباترین چشم هایی است که آدم می تواند ببیند

و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛

سپیده دم همه ستاره هاست...

 

" احمد شاملو " 

 

اسیر ِچشات

 

از می عشقت

چنان مستم که نیست

تا قیامت

روی هشیاری مرا ...

 

"عطار نیشابوری"

 

ای گُلِ سایه چمن 

بخند!

۰۹
بهمن

بخند!
بسیار بخند!
باید برای زمستان
ذخیره‌ی کافی داشته باشم...

 

" احمدرضا احمدی"

تنها یک بار
می‌‌توانست
در آغوشش کشند، 
و می‌دانست ـــ آن‌ گاه ـــ
چون بهمنی فرومی‌‌ریزد
و می‌‌خواست
به آغوشم پناه آورد!
نامش برف بود
تنش، برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بام‌‌های کاگلی...

و من او را
چون شاخه‌‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.

 

"بیژن الهی"

 

پ.ن:

بغلم کن ،

که آدمیزاد باید 

دلش به چیزی گرم باشد 

 

"پوریا نبی پور"

دستم را فشرد

و به نجوایم سه حرف گفت .
سه حرفی که عزیزترین دارایی تمام روزم شد :
« پس تا فردا .»

ریش تراشیدم دوبار
کفش‌هایم را برق انداختم دوبار .
لباس‌های رفیقم را قرض گرفتم 
با دو لیر
که برایش کیکی بخرم ، 
قهوه‌ای خامه دار .

حالا تنها بر نیمکتم
و گرداگردم عشاق ، لبخند زنانند
و برآنم که
ما را نیز لبخندی خواهد بود
شاید در راه است
شاید لحظه‌ای یادش رفته
شاید ... شاید ...

 

"محمود درویش"

 

پ.ن:

چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

"مولانا"

 

کویرِ دل 

فراموشت کرده ام
ای نور دسته دسته
که بر هم می گذارم
و تو را می سازم.
ماه سیاه !
که پیشانی داغت را برف شسته است
اقیانوس عاشق !
که در پی قویی کوچک روانه رود می شوی !
از یادت برده ام
هم چون چاقویی در قلب
هم چون رعدی تمام شده
در خاکستر شاخه هایم .

 

"محمد شمس لنگرودی"

 

پ.ن:

خورشیدی سیاه
که میان شاخه ها می درخشد .
نگاه تو را آزرده نمی کند
از شیشه ها دانه ای نور بچین
به این شاخه ها بیاویز .

 

"بیژن الهی"

 

.

​​​​

ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم

.و صبح طلوع نکرد 

"محمود درویش"

 

پ.ن1:

زندگی خیلی چیزها یادمان می‌دهد

و ما مقصریم که یاد نمیگیریم و

بارها و بارها در همان تله شیرین گرفتار می آییم ...

"کارلوس فوئنتس"

 

 

پ.ن2:

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم...

"سعدی"