چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۱۰۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است


روح، از هر چه ساخته شده باشد، 

جنس روح او و من،

 از یک جنس است.


"امیلی برونته "     

بوی بهشت

۲۸
دی

 

هیچ‌کس این را نمی‌داند

بوی بهشت

درست از پشت گردنش می‌آید...

 

"آبا عابدین"


علاقه جانِ من

می‌دانی!

دوستت دارم.

به هزار هزار و هزاران هزار دلیل

دوستت دارم چون دوست داشتنَ‌ت حال می‌دهد

خوب است، کیف می‌دهد

چون موهایَ‌ت ناز بر شانه‌ات می‌افتد

می‌رقصد! در باد وِل می‌شود وُ می‌رقصم!

چون خنده‌هایِ تو جان است

تو می‌خندی،

من تازه می‌شوم، روز نو می‌شود وُ

جهان تازه آغاز می‌شود


"افشین صالحی"


 

چای هم پیش‌کش‌ات

قهوه‌ای سوخته‌ی

چشمِ تو را می‌نوشم...

 

"مریم قهرمانلو "


میگویی دوستم نداری !

اما

خیره میشوی ..

گل میخری !

با من که حرف میزنی صدایت را صاف میکنی.

شعر میخوانی !

ناز میکشی ..

باشد .. قبول جانِ دلم !

اصلا

تا باشد از این دوست نداشتن ها ... 


"مریم‌قهرمانلو"


صبح ها 

بیشتر از نور،

تـــو را می‌خواهم ...


"معصومه صابر"


پ.ن:

هر صبح، 

در آیینه ی جادویی خورشید 

چون می‌نگرم، 

او همه من، من همه اویم !


"فریدون مشیری"


ثروتم

مِثقال

مِثقال

زَعفِرانِ عِشقِ توست...


"حمیدرضا طاهری"


گاهی برایم اخم کن

چین و چروکت محشریست

هم موج دریا

هم کویر

اعجازِ پیشانی توست !


"ناصر پروانی"

چشم "تو"

۲۸
دی

 

من شاعرم! 

خوش می زنم، 

از عشق و از مستی رقم

اما به چشمانت قسم، 

چشم "تو" خوش ترمی زند...!

 

"حسین منزوی"

 


تمام مناسبت ها

برای توست

روز کارگر 

وقتی که زیبایی ات کارگر می افتد 

روز جهانی گردشگری 

وقتی که خون مرا 

در غروب های جمله، در سکوت

به گردش می بری 

حتا 

روز جهانی پست 

که مقصد تمام نامه های عاشقانه ای

که نام گیرنده اش هرچه هست، نام مستعار توست 

روز من ولی 

شبی که دیدمت 

که خواب بدی دیده بودی

پریدمت ...


"علیرضا آدینه"


قهرِ تو 

ستون آرزوهای مرا می لرزاند 

با من از آشتیِ 

پنجره و باران بگو 

از تعهد پَرده و آفتاب. 

این بنایِ خوشبختی ربط عجیبی 

به وسعت نگاه تو دارد... 


"مجید وادی"


هر که خواهد 

شُبهه‌ای از هستیِ ما 

وا کِشَد


نامهٔ 

بی‌مطلبِ 

نَنْوشته عنوانیم ما...


"بیدل دهلوی"


خنده های تو

دل ضربه های فراموش شده ی من است

مجبور نیستی بخندی

مجبور نیستی دلم را

هر بار از جا بکنی

ببین!

خنده های تو مرا پرت می کند توی گردباد دوست داشتن...

من از این گردباد می ترسم

بی زحمت نخند!

لبخند هم نزن!

اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من!؟

خنده های تو بذر شعر است

تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی...

نمی خوانی...

نمی دانی...

لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟

هر چه آتش است

از گور همین شعرهاست!

من نمی خواهم از نو شاعر شوم!

بی زحمت نخند!

 

"مهدیه لطیفی"


دست می‌کشم رو موهاش

یهو میره عکسِ بعدی...


"امید دیوسالار"


پ.ن:

مخترع دوربین عکاسی

اگر میدانست

ساعتها حرف زدن با یک عکس بی جان

چه بر سر آدم می آورد

هیچ گاه دست به این چنین اختراعی نمیزد!

البته که عکس های تو جان دارند!

این را حال پریشان من میگوید

وگرنه هیچ دیوانه ای

صفحه ی موبایل را نمیبوسد و در آغوش نمیکشد!


"علی سلطانی"


من مردی هستم ؛

جدی 

کمی اخمو 

حساس 

و کمی لجباز!!

و تو دختری هستی که 

میتوانی تمام این معادلات را

 در من بهم بزنی!!


"محسن عاوی"


خوشا سکوت؛ 

فنجان قهوه، 

میز

خوشا نشستن 

چون مرغ دریایی به تنهایی 

که بر چوبکی بال می گشاید...


"ویرجینیا وولف"


خوشا پرنده

که بی واژه

شعر می گوید...


"شفیعی کدکنی"

 

تو سرد شده ای 

وَ من 

بیهوده می دمَم 

در خاکسترِ خاطرات...!

 

نه نگاهت

شعله ور می شود 

نه دلت را

دوستت دارمی گرم می کند؛

 

بگذار حرف ها را

چشم هایت با من در میان بگذارند

زبانت را هرگز...هرگز

اعتمادی نیست ...!

 

"مینا آقازاده

 

پ.ن:

کەسی لێ نییە،

وەرە ژیان بدزین ،

ئەو کـــــــــــات

لە نێــــــــــوان دوو دیدار دا

دابەشـــــــــــی بکەین...

 

ترجمه:

کســـــــی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، 

آن وقت

میان دو دیــــــــــــدار

قسمــــــت کنیم...


دوست داشتم از تو دروغی بشنوم.

انسان 

فقط زمانی دروغ می‌گوید 

که ترس از دست دادن چیزی 

او را آشفته کند ...


" اورهان پاموک "             


ساده بودم 

آنقدر ساده ، که باورم شده بود 

بچه ها را از بازار می خرند !

و در ذهن من آفریدگار 

پیرمردی بود که زیر بازارچه 

به زن های مهربان 

مادر شدن می آموخت !

همیشه فکر می کردم که مادر 

کدام یک از ما را گران تر خریده است ؟

و هربار دلم می گرفت 

دلم می خواست 

او یک شب 

مغازه اش را که بست 

به خانه ی ما بیاید و بگویید 

این یکی را ارزان فروخته ام خانم ! 

آمده ام از شما پسش بگیرم ...


"رویا شاه حسین زاده"


دست هایت

زندگی اند ...

بشناس مرا !

من

همان لعنتی ام !

که زندگی را سخت می گیرد ...


"مرتضی شالی "

 

از چشمانت

رد شب را بیرون کن

امروز صبح دیگری ست..

به لبهایت گلهای سرخ بزن,

گردنبندی از مرواریدهای دریا,

ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن

امروز صبح دیگری ست..

مطمئن باش

من عاشق تو خواهم ماند

تا باز شب بیاید و

کهکشان راه  شیری درون وجودت حلول کند...

 

 

"نزار قبانی"

دست گرمت

۱۹
دی


اتو با لباس چروک چه می کند؟

می خواهم دست گرمت بر پیشانی ام باشد


"سامان سپنتا"


ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ

ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﭼﯿﺴﺖ؟

ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺷﻨﺒﻪ

ﺁﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺯﺍﯾﯿﺪ؟

ﯾﮏ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ

ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﺮﻡ؟

ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪﺍﺭﻡ

ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﺎﻧﭽﻪ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ

ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ؟

ﮔﺮﻭﻩ ﺧﻮﻥ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﭘﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ

ﭘﻞ ﺣﺎﻻ

ﭘﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ

 ﻣﻨﻔﯿﺴﺖ؟

                                 O، A یا B

ﯾﺎ AB ؟


"ﺑﯿﮋﻥ ﻧﺠﺪﯼ"


مائیم که از باده بی جام خوشیم

هر صبح منوریم و هر شام خوشیم

گویند سرانجام ندارید شما

مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم...


"مولانا"


دیوانگی ام را به حسابِ تو شمردند

تحقیق شده از همه معشوق ترینی..!


"امیرحسین اثناعشری"


کارِ مرا به نیم نگاهش تمام کرد

بنگر چه میکند نگهِ ناتمامِ او


"فروغی بسطامی"


گر بگویم:

 که مرا با تو سرو کاری نیست

درو دیوار گواهی بدهد «کاری هست»!!


"سعدی‌"


و اکنون ،

این امروز است !

دیروز رفت ..

در هاله ای از غبار و چشمِ خواب آلود ،

و فردا ،

با جای پای سبز !

در راه است ...


"پابلو نرودا"


فکر کنم

باران دیشب 

مراشسته

امروز" تو" ام


"کامران رسول زاده"