چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

 

چقدر دست تو با دست من محبت کرد

و انحنای لبت بــوسه را رعایت کـــــــرد

من از تو با شب و باران و بیشه‌ها گفتم

و هر کـــه از تو شنید از بهار صحبت کرد

کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان، خانم !

کــــــه تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد

سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است

و آیـه آیـه تـــو را می شود تلاوت کـــرد:

اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟

تنت ارم شد و من را به باغ دعوت کرد

وَ تن، تنت، که وطن شد غزل مطنطن شد !

وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنــانه حرکت کرد

- به سمت عطر تو تا قبله‌ها عوض بشوند

و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کــرد :

 منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !

و نیت غـــــــــــــــــــزلی در چهار رکعت کرد !

رکوع کرد ... وَ تسبیح‌هاش پاره شدند !

و مُهر را به سجودی هــزار قسمت کرد !

قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!

که آتشم به تمام جهان سرایت کـرد

- و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که

فرشتگان تو را نیز غــــــــــــــــرق لذت کرد

تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !

و اَشهَدُ کـــــــــه لبانم به جــــام عادت کرد !

سلام بر تــو کــه بــاران به زیر چتر تو بود

سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد

غــزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات !

سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد

وَ تــــــو بلند شدی تــا انار بشکوفد

دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد

غــــزل به روی لبت شادمانه می رقصید

و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد

 

"سیامک بهرام‌پرور"

 

پاییز...
یک نوار کاست قدیمی است
که یک طرفش
با صدای باران پر شده
یک طرفش با صدای تو ... .
 

" جلال حاجی زاده " 

 

پ.ن:

باران  شو و ببار در آسمانم...
چه فرقی می‌کند من بهار باشم یا پاییز ؟!
تو
همیشه زیبایی!‌

 

" طاهره اباذری هریس"


 

 

 

باید به چشم هایم نگاه کنی

این شعرها

هرچقدر هم خوب باشند

نمی توانند دلتنگی ام را

بیان کنند..

چترهای کاغذی

زیر باران

دوام نمی آورند...!

 

"محسن حسینخانی"

 

پ.ن1:

قلمرو تو چشم است

در هوایی بارانی

دارم تمام می شوم،

بیا.

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن2:

کاش می شد حرف نزنم

و فقط دست‌هات را

روی تنم لمس کنم.

 

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن3:

باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!
باران یعنی قرارهای خیس
باران یعنی تو برمی‌گردی
شعر بر می‌گردد


"‫‏نزارقبانی‬"

 

 

 

عطر دهانت را دوست دارم

 

 

عطرتلخ بوته های باران خورده توتون

 

 

آمیزه دردناکی از وسوسه و پرهیز

 

 

شکاف نازک بین لب هایت را دوست دارم

 

 

بی دشنام ، بی نفرین ، بی هیاهو

 

 

طرح نایابی از سکوت و دانایی

 

 

گودی زیر بازوانت را دوست دارم

 

 

لانه امنی برای گنجشک های بیقرار من

 

 

خلوت خوشبوی دل سپردن و انکار

 

 

تمام تنت را دوست می دارم

 

 

تمام تنت را

 

 

ای انسان بدون مکر

 

 

چقدر عجیب شبیه آن مردی هستی

 

 

که به خواب های کودکی ام پا می گذاشت

 

 

و جای چشم هایش

 

 

یک جفت ستاره طلایی براق روییده بود.

 

 

 

 

 

"فرنگیس شنتیا"

 

 

 

عصر که میشود دلت میخواهد 
یک چتر باشدو باران ببارد 
و تمام جهان را قدم بزنی،
کنارکسی که 
تمام حواست را 
پرت خودش کرده...


"سمانه غلامی"

 

پ.ن:

باران میبارد و باز

عطرت تمام کوچه،پس کوچه های شهر راپر کرده است 
به گمانم ابرها را تو درآغوش 
گرفته ای

"فرهاد فرهادی"

 

رفتم تماشای آتش بازی 

باران آمد؛ باروت هایم نم برداشت...

 

"ابراهیم گلستان"

 

 

،چتر می شوم
تو باران باش
و تصادفمان باهم 
چه رویدادِ خوشرنگی ست...

 

چتر علاقه تو بود 

برای اینکه باران ببارد 
باران آرزوی من 
برای قدم زدن با تو ... .

 

" عادل دانتیسم "

 

پ.ن:

من و تو 

چتر را در یک روز بارانی

در یک مغازه که به تماشای

گلهای مصنوعی رفته بودیم 

 گم کردیم

 

 

"احمدرضا احمدی"

 

 

سعی می کنم‌ جوان بمانم ..

که صدایم کنی شاتوت

شاخه ی سنجد

ترک های انار ...

کوکوی آن پرنده ی ناشناسم ،

پنهان شده ام در برگ های انگور

و دلم را پوسته های گردو سیاه کرده است ،

کاش بگویی باران

پیش از آن که درختها آدم صدایم کنند ..

 

"سیده تکتم حسینی" 

باران گرفته است

هرکس به زیر حفاظی کشیده سر

مرا چه باک ز باران

که گیسوان تو چتری گشوده اند

 

"نصرت رحمانی"

 

زنانی هستند از جنس باران و بوی لیمو

زنانی که هرگز فراموش نمی کنند ، 

زنانی که علی رغم همه چیز 

می توانند باران بمانند ...

 

"لاله مولدور"

 

 

و کسی که تو را دیده باشد

پاییز های سختی

خواهد داشت

 

" لیلا کرد بچه"

 

پ.ن1:

باز پاییز آمد تا

باران برگ ها

پاک کند از زمین

شعر سبز تابستان را 

 

" علیرضا خسروی"

 

پ.ن2:

آرام شده ام مثل درختی در پاییز

وقتی تمام برگ هایش را

باد برده باشد

 

" رضا کاظمی"

I

تابستان اولین ایستگاه خوشبختی است اگر دل بسپاری به راه شیری که از آسمان خانه ات می گذرد.

انگار کسی در یکی از بعد از ظهرهای دم کرده اش انتظارم را می کشد تا مرا برساند به پاییزی شگفت انگیزتر از هر چه پیش از این بود ..

اینجا هنوز گاهی نسیم می وزد... هنوز گاهی باران می بارد ... و کسی در کوچه هایش چشم به راه اضطراب خسته زن است که شبیه من بود و به معجزه تابستان ایمان داشت ..

.

"نیلوفرلاری پور"

 

ایستاده ام به تماشایِ سکوتِ شهر
ایستاده ام به تماشای آسمان پس از باران
میخواهم چشمانم را ببندم و عمیق نفس بکشم که لیوانِ چای را مقابل سینه ام میگیرد
اشاره میکند قند بردار
میگویم حواست کجاست؟
باز یادت رفت؟
چایِ آخر شب را
باید با قند چشمانت نوشید...
میگوید حواسم سرِ جایش بود
سر جایش بود تا وقتی که آمدی لب پنجره
میگوید اینگونه که دستت را فرو میکنی در جیب و زل میزنی به ماه....
میروم وسط حرف هایش و میگویم
من کِی زل زدم به تو جانم؟
حرفش را ادامه نمی دهد
یقه ی پیراهنم را مرتب میکند
دستش را دور کمرم حلقه میزند و سرش را میگذارد روی سینه ام...
چشمانم را میبندم و عمیق نفس میکشم
بوی باران...بوی موهایش...بوی ماه

 

"علی سلطانی"

 

این تاکسی لعنتی

 

 

امروز بارانی سبزش را پوشیده

 

 

و عطر لیمویی مسافری گمنام را

 

 

در خود نگه داشته

 

 

 

 

 

از لا به لای باران راه می افتم

 

 

راهنما می زنم

 

 

به سمتی که سال هاست

 

 

برای همه خاطره شده

 

 

 

 

 

بوق می زنم

 

 

نور بالا

 

 

دست اندازها کنار نمی روند

 

 

کجای جهان ایستاده ای کرایه به دست

 

 

 

 

 

این تاکسی لعنتی همینطور اشک می ریزد

 

 

و برف پاک کن ها روی شیشه

 

 

عربده می زنند

 

 

کجای جهانی که ببینی

 

 

عشق مدت هاست این ماشین را کرایه کرده

 

 

نه کمربند ایمنی اش را می بندد

 

 

نه آدرس دقیقی از شیدایی می دهد

 

 

 

 

 

اینجا را نگاه کن تاکسی لعنتی!

 

 

ماشین عروس از کنارمان رد شد

 

 

نکند مسافر ما را سوار کرده

 

 

بیا برگردیم خانه

 

 

این باران تا ابد ادامه دارد

 

 

 

 

" مجید سعدآبادی"

 

 

 

باران اول بهار

۲۳
فروردين

 

عشق نو رسیده منی

که باید نام زیبایی برایت پیدا کنم

چیزی شبیه خوشبختی

تا وقتی صدایت می کنم

باران اول بهار را هم به یادم بیاوری

خطای منی

که نمی شود چشم از تو فرو پوشاند

با دامنی که گیج در هوای تو می چرخد

با شرمی که خیس در حضور تو می میرد.

 

"فرنگیس شنتیا"

 

 

پ.ن:

پیراهنت را

به بند رخت می سپارم

از آن طرف دنیا

ابرها

دست و پای خود را گم می کنند

برای گل هایش

 

ابری

جا خوش می کند در گلویم

ابری

می نشیند در بشقابم

 

پیراهنت را

از بند رخت می کشم

ابرها

باران را از یاد می برند

و آرام

گوشه ای کز می کنند.

 

 

"محسن حسینخانی"

 

باران

برای چه می بارد

وقتی همه با خود چتر دارند؟

من برای چه به یادت هستم

وقتی تو گفتی:

 

فراموشم کرده ای ...

 

 

 

" محمد شیرین زاده " 

 

 

 

 

هر وقت باران می بارد 
خیال میکنم به خدا خندیدی 
و او دارد اشک شوق می ریزد

 

 

"رسول ادهمی"

 

باران هم اگر می شدی

در بین هزاران قطره

تو را

با جام بلورینی می گرفتم

می ترسیدم

چرا که خاک

هر آنچه را که بگیرد

پس نمی دهد...

 

"جمال ثریا"

 

مرا باران صدا بزن...!

دل تنگ که شدی

به شیشه می زنم

 پشت پنجره بیا

 تماشایم کن...

 

" محمدشیرین‌زاده"

 

پ.ن:

و باران

پست‌چیِ غم‌گین بود؛

با رسالت رساندن دل‌تنگی

به دستِ آدم‌های خاطره‌بازِ همین حوالی...

 

"زکیه خوشخو"

 

حکایت بارانِ بی امان است 

اینگونه که 

من دوستت می دارم 

 

" محمد شمس لنگرودی " 

 

پ.ن :

تو را

به تمام زبان های دنیا

دوست داشته ام

و این به زبان خودمان یعنی؛

تو دوستم نداشتی.

 

" کامران  رسول زاده " 

 

دوباره رویش را سمت من کرد گفت : " دوستت دا....

احساس کرد که نباید حرفش را میزد ...

حرفش را خورد !!!

 

این‌ عادت تمام دختر هاست و من خوب می دانستم. هیجان شان را نمی توانند کنترل کنند ، موقع بحث از کوره زود در می روند و موقع عشق بازی هنوز بدونِ اطمینان ، عشقشان را فریاد می زنند.

 

گفتم: "می دونستی هیچی بد تر از حرف نصفه نیست؟ "

منتظر جوابش نشدم 

 

باران می بارید ...

 

"شاهین شیخ الاسلامی "

 

برف وُ باران
سوز ِسرما
کنج ِشب
وای از این یلدای بی‌چشمان ِتو


"سعادت عبد ولی"

 

 

 

بوسه هاى تو

 

 

زانوهایم را سست مى کند

 

 

شبیه درختى که خوشحال است

 

 

بعد در جنگل جادویى موهایت

 

 

تکیه مى دهم به یک آغوش همیشگى

 

 

مثل یک رودخانه ى عاشقِ ستاره

 

 

حالتى از یک رویاى کهنه

 

 

این بار

 

 

اما دیگر مى ایستم و مى بوسم ات

 

 

درست پیشِ چشمِ همه

 

"بهنود فرازمند"

 

پ.ن:

پس از من

 

 

هر کس تو را ببوسد

 

 

بر لبانت تاکستانی خواهد یافت

 

 

که من کاشته امش

 

"نزار قبانی"

 

 

 

 

 

 

 

 

راه رفتن زیر باران

دیگر کمکی به دوست داشتن نمی کند

محبوبم!

در این دنیای مدرن

باید زره بپوشیم

و از قلب هامان دفاع کنیم...

 

"علیرضا عباسی"

 

دست به یکی کرده اید

هم تو 

هم باران

 

 

باور کنید از وقتش که بگذرد،

 

 

دیگر آمدنتان

 

 

لبخند به لبِ کسى نمى آورد!

 

 

 

 

"علی قاضی نظام"

 

پ.ن:

دوستَت دارم هایتان را

 

 

به یکدیگر بگویید؛

 

 

شاید لابلای شلوغی دنیا؛

 

 

این گفتن به او نرسد؛

 

 

اما به هرحال گفتن بهتر از نگفتن است...

 

 

 

 

"فاطمه‌حمزه"

 

 

 

 

باران

۱۷
آبان

 

باران که حرف گوش نمیکند میبارد

 

 

حداقل تو چترت را نبر،

 

 

آدمیزاد است دیگر

 

 

یک موقع دلش میخواهد

 

 

خودش را زیر چتر تو جا بدهد

 

 

و تو نباشی...

 

 

 

 

"سحررستگار"

 

پ.ن:

چتر نداشتم

 

 

قطره قطره در خودم می چکیدم

 

 

 

 

"جفری دانیل"

 

 

 

 

 

یعنی تو هم باران را میبینی و

 انقدر بیخیالی؟
دلت می آید کنارم نباشی؟
این باران 
این آهنگ 
این ترافیک 
این من 
همه و همه تو را میخواهد ...
 
"علی قاضی نظام "

 

برای من یک فنجان غروب

برای میهمان

یک فنجان پاییز بریز

لبسوز باشد

- باران؟

- ببارد اما ریز

- مطرب؟

- بیاید

آنکه دستی به جعد یار دارد نیز

 

"طاهر جیناک"