چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

  • باروت نَه،
    با فوت ویرانم...
    از لای آجرها نگاهم کن...!


  • "احسان افشاری"


ماتیک قرمز فراموش نشود لطفا!

این یک قانون است باید یکی بیاید با ماتیک قرمز و قصد ماندن داشته باشد،

در و پنجره ها را قفل کنیم من باید حواسم باشد

 وقتی با منی نباید از جوب بپرم..

 پس یادم بماند از جوب نپرم ...پل ... باید همیشه از روی پل بگذریم 

توی پیاده رو هی جایم را اطرافت عوض کنم و دستت را بگیرم که 

بگویی سرگیجه گرفتم بعدترش بگویم: دورت گشتم!

متخصص پیدا کردن جاهای خلوت باشیم 

تا تو را ببوسم بعد طبق عادت نشانه بگذاری و با ماتیک قرمزت روی دیوار نقش یک قلب بکشی 

که یعنی عشاق گرامی اینجا امن بود لطفا یک دیگر را با آسودگی خاطر ببوسید!

همین امروز که یک جای خلوت فندکم را از جیبم در می آوردم 

یکی از همین قلب های ماتیکی روی دیوار دیدم ،

 جای امنی بود بوسیدمش!


"امیرمهدی زمانی"


هر وقت نیستی

تا می خواهم دست به کاری بزنم

قلبم کسل

پشت به من می کند و

شل و وارفته زیر لب می گوید

چه حوصله ای داری 

ول کن بیا بنشین...


"رسول ادهمی"


هر صبح که از خواب برمی ‏خیزم‏

بر شیشه یخ گرفته‏

با سرانگشتانِ گرمم‏

نام ترا می ‏نویسم‏ !

و از لابلاى آن به بیرون می ‏نگرم‏

که کى بهار می ‏آید ..؟


"پروین پژواک"


ملاقات‌هایی که تقدیر جلوی راه آدم می‌گذارد، 

بسیار محدود است ،

عشق خودش خواهد آمد، 

بی هیاهو ... 

نمی‌توان از آن فرار کرد،

 آرام و آهسته می‌آید و در گوشه‌ای از قلبت می‌نشیند 

زمانی متوجه آمدنش خواهی شد

که بدون آن نفس کشیدن دشوار می‌شود...


"پاتریک مودیانو"

یاکریما

۱۸
بهمن


یک دفعه وسط غر زدن هاش ساکت شد سیگارشو توی جا سیگاری روی میز خاموش کرد گفت : بچه بودم یه بار از پنجره با سرعت یه یاکریم پرید تو خونه رفت بالای کمد ، کم کم که ترسش ریخت اومد پایین منم گرفتمش اصن اون روز شده بود بهترین روز زندگیم حالیم نمیشد دوس داره یا نداره یه بند تو بغلم بود ، دیگه نزدیک های غروب بود که مامانم گفت باید بذاریم بره ، زدم زیر گریه با خودم بردمش توی کمد تقلا میکرد از دستم در بره حتی یادمه یکم از بالش هم زخمی شد ولی من نمی ذاشتم ، مامانم اروم اومد پشت در کمد گفت : اگه الان بذاری بره قول میده بعد از این که به بچه هاش سر زد و یکم پرواز کرد باز برگرده ، تا گفت برگرده این ' بر می گرده ' همه فکرمو به هم ریخت ، اومدم بیرون با غصه یه نگاه به مامانم کردم گفتم : یعنی قول میده برگرده ؟ مامانم گفت : آره معلومه که بر می گرده ، سرشو ماچ کردم رفتم دم پنجره پرش دادم ، هنوزم اون صحنه که پرید رو پشت بوم خونه رو به رو یمون و یه نگاه بهم کرد و رفتو یادمه ، هرروز دمه غروب جلو پنجره بودم هر یاکریمی که پرواز می کرد پنجره رو باز می ذاشتم که بیاد تو و برگرده ، دیگه اخرا گریه می کردم تا این که یادم رفت ، یه سیگار دیگه از پاکت در آورد گذاشت روی لبش گفت : حالا دیگه حالیمه وقتی می بینم خیلی دوست داشتنم داره یکی رو زخمی می کنه از کمد خودمو خودشو میارم بیرون دیگه ام لازم نیست مامانم بیاد بگه ولش کنم ، اصلا تیکه ام نمی اندازم چه طور وقت ترسیدنت پریدی تو دل ما و حالا داری زور می زنی بری ، اصلا نمی دونمم چرا همه دم غروب می خوان که برن فقط خودم در پنجره رو باز می کنم یه ماچش می کنم پرش میدم که بره فقط قبلش دره گوشش میگم : خفه شو ، خفه شو قول نده که بر میگردی ، تو چه می فهمی هرروز دم پنجره بودن چه حالی داره.

نمی دونم چرا یاکریما رو ، آدما رو یه جور آزار دهنده ای دوست دارم.


"مرآ جان"


دلم به دست های تو خوش بود

به اینکه این بهار

پاییز را از لباس هایم می تکانی !

به اینکه خط به خط دستم

پر از دست خط تو باشد.

به اینکه قول دست هایت را

ـ ده بار تمام ـ

به انگشت هایم داده ام.


دلم به چیزهای ساده ای خوش بود

به بوییدن گل های سرت

بافتن موهات

به اینکه برای حتی یک بار

گره روسری ات

با سر حرف من باز شود !


چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است !

مثل یک مار بی دست و پا

که هیچ وقت نتوانست برای معشوقه اش

نامه ای بنویسد 

یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد !

می پیچم به دور خودم

به دور خودم می پیچم !

و دلم برای دلم می سوزد ....


"داود سوران"


پ.ن:

دست هایت را که گم کردم

به دیوار ها آگهی زدم : 

" از  یابنده تقاضا می کنم بمیرد !" 


" زانیار  برور " 

نگاه تو

۱۸
بهمن


جای نگاه تو 

مثل تکه نانی ست افتاده بر زمین

باید برداشت 

بوسید

و بر پیشانی گذاشت 

می توان از نان سیر شد 

از نگاه تو نه


"جلال حاجی زاده "


کاش آدم ها را برای دوست داشتنتان به حدی نرسانید

که از خودشان و هرچه که هست متنفر شوند ،

 از همه اتفاقات خوب و بد خسته شوند ؛

آنقدر که حتی دیگر بودنتان هم ذوقی برایشان نداشته باشد...

آدمی که برای دوست داشتنِ کسی از خود متنفر است

دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد...


"مائده زمان"


مریم: میخای بدونی کجا میرم؟

پرویز:بیشتر دوست دارم بمونی.


ماهی و گربه 


  • _چی گوش میدی؟


  • _ها؟

    _درار اونو از گوشِت

    _چی میگی؟

    _چی گوش میدی؟

    _نمیدونم...این آهنگه هست...میگه تو خیلی دوری...خیلی دوری

    _منکه دور نیستم که...همینجام

    _نه...من نمیگم که...آهنگه میگه تو خیلی دوری

    _خب آدرسو بده بگو بیاد ببینمش...یا آدرسشو بگیر من برم پیشش...چه میدونم

    _مگه هرکی آدرس هرکیو داشته باشه بهش سر میزنه؟

    _میزنه دیگه...نمیزنه؟

    _پارسال یادته گفتی از این خونه بلند شیم گفتم نه بمونیم... _آره یادمه...گفتی اجارش با من...چی شده میخوای بزنی زیرش؟ من نمیدما

    _نه..گوش کن...گفتم بمونیم چون آدرسمو داره...شاید بیاد حداقل بهم سر بزنه...ببینه زندم...مُردَم

    _اومد؟

    _نه دیگه...نیومد...همین دیگه...اشتباست حرفت... آدرسمو داره ولی نمیاد

    _خب شاید روزا که ما نیستیم میاد بهت سر بزنه...میبینه نیستیم...میره

    _نوچ...نمیاد

    _از کجا معلوم؟

    _من هر شب که میام خونه یه تیکه چسب شیشه ای میزنم رو زنگ بعد میکَنَم...هیچ اثر انگشتی رو زنگ نیست!

    _هیچی؟؟ _هیچی... _یعنی هیشکی زنگِ خونه مارو نمیزنه؟

    _حتمن نمیزنه دیگه

    _خب تو چرا نمیری بهش سر بزنی؟

    _عوض شده...تلفن،آدرس...خودش

    _رفتی سر بزنی ؟

    _اره بابا...هر هفته میرم اونجا

    _دیگه چرا هر هفته؟

    _جاش یه پیرمرد پیرزن اومدن...اونام فقط رو زنگشون اثر انگشت من هست

    _هفته بعد منم ببر...میخوام دوتا اثر انگشت رو زنگشون بیفته

    _باشه...ایستگاه آخره...باید پیاده شیم

    _اون آقارم بیدار کن 
    _ولش کن...دیدمش قبلا، تواتوبوس میخوابه میمونه شبا

    _نه بابا؟...اینکه دیگه هیچ آدرسی نداره

    _از یه جایی به بعد آدم دیگه نه حوصله داره کسی بهش سر بزنه نه حوصله داره سر بزنه به کسی... _آدما چجوری انقدر تنها میشن ؟

    _به مرور

    _راست میگی...به مرور...حس میکنم این به مرورو یه جا شنیدم قبلا...خعلی آشناس...کجا شنیدم اینو؟

    _ول کن حالا...پیاده شو الان میبنده درو... 


  • "علی سلطانی"


به گمانم

جیک جیک

 اول صبح 

گنجشک ها

روی سیم  تلفن

دوستت دارم هایی ست

که شب قبل

از خطوط گذشته

پشت بوق های اشغال

مانده اند..


"نرگس نوروزپور"

باد

۱۸
بهمن


من بادم 

باد!

می پیچم لای تنت

می بویمت

بسان انسان نخستینی

که اولین زن را بوییده است...


"هومن داوودی"


پ.ن:

شبیه جان عزیزت که می تند به تنم ...

صدای گرم تو 

پیچیده در 

نفس زدنم !


"مرتضی لطفی "


می گفت عشق مثل یک بیماری میمونه

که تو هر آدمی یک جور بروز میکنه،

یکی بدبین میشه،

یکی مهربون میشه،

یکی غمگین میشه،

یه سری هم از ترس واگیردار بودن رها می کنن میرن!

من تنها حسی که دارم دلتنگیه،

ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم،

اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟


"روزبه معین"


دیر آمده‌ای

مرو شتابان

ای رفتن تو

چو رفتن جان..!


"مولانا"

فوت شان کن

۱۸
بهمن


شمع ها بی صدا

روی نخستین گریه ها 

چک چک  می سوزند ...

فوت شان کن ، 

جانِ جهان در تو شعله ور است !

کافى نیست ...؟


"الینانریمان"



گله  از دست کسی  نیست

مقصر دل دیوانه ی ماست


"قیصر امین پور"


پ.ن :

آرام تر 

ببر 

دل

 ما  را 

شکستنی ست ...


" یاسر قنبرلو"

بوسه

۱۰
بهمن


نور 

مهم‌تر از چراغ است

شعر

مهم‌تر از دفتر  است

و بوسه 

مهم‌تر از لب است


شعرهای من برای تو اما

با ارزش‌ترند از هر دویِ ما

این شعرها

تنها مدارکی هستند

که به مردم اثبات می کنند

تو چقدر زیبا بوده ای

من چقدر مجنون...


" نزار قبانی "


پ.ن:

بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند,

پشت پرده دست اگردرکارباشدبهتر است,


در کنارم در امانی از گزند روزگار,

گل میان بازوان خار باشد بهتراست.


" اصغر عظیمی مهر "


شاید تو آدم سرسخت و گنده ای باشی ،

 ولی من دیوونم ... 

میدونی فرق این دوتا چیه؟

 دیوونه ها هیچ موقع تسلیم نمیشن ...

 اینو یادت باشه.

Goliath


مگه دیوونه حالیته

 

شهابِ یاد تو در

آسمانِ خاطر من

پیاپی از همه سو 

خطِّ زر کشید

 بیا!

 

"سیمین بهبهانی"


چشم های تو

در کشفِ الکتریسیته

همدستِ ادیسون بوده اند

در کشفِ جاذبه 

الهام بخشِ نیوتون

و انیشتین 

هیچگاه فکر نمی کرد

هیروشیمایی که منم

حاصلِ چشم های تو باشد ...


"علی صالحی بافقی "


این زمستان 

گویا 

غم پنهان دارد 

که در این موعد سرد 

عوض برف

به چشمش

نم باران دارد...


"حمزه علیزاده"


خرّم آن روز  که بازآیی و

سعدی گوید :

آمدی؟

وَه که چه مشتاق و پریشان بودم ...


"سعدی"


ﺍﺯ ﺟﻨﯿﺪ ﺑﻐﺪﺍﺩﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ‏« ﺩﻝ ﮐﯽ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ؟ ‏»

ﮔﻔﺖ : ‏« ﺁﻥ ﻭﻗﺖ

ﮐﻪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﻟﯽ ﺑﻮﺩ...»


این عطر را

که به تنت می زنی

موسیقی آرامی است

با امضای خاص تو

که جعل اش محال است ...!


"نزار قبانی"


پ.ن:

بوسه نه... خنده‌ی گرم ازدهنت کافی بود

این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود


دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟

قفس زلف شکن در شکنت کافی بود


می‌شد این باغ خزان‌دیده بهاری باشد

یک گل صورتی دشت تنت کافی بود


لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای

از همان دور مژه هم‌زدنت کافی بود


قافیه ریخت به هم، خلوت من خوش‌بو شد

گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود


" حامد عسکری "


همین که از ذهنت شروع می شود 

و به چشمانت می رسد 

از سرخ شدن گونه هایت می شنوم 

" دوستت دارم" ها را 

قبل از اینکه

پرچم سرخ و سفید دهانت

برافراشته شود...


"جلال حاجی زاده"

 

از این مسیر دو فرسنگ مانده تا مویت

 

هـــزار و چند قــدم بیشتر بــــه ابرویت

 

دلِ من است که پوشیده چکمه باد و

 

وزیده است به سوی شلالِ گیسویت

 

دل من است دلِ بـــی‌پنـــاه و غمگینـــی

 

که سر به زیر و پشیمان نشسته پهلویت

 

اگرچه هیچ یک از تپه‌های این اطراف

 

نمانده بی‌‌ که گذر کرده باشد آهویت

 

لبت تمامـــی خــاورمیانـــــــه را امــــروز

 

گشوده است به تحسین ِ خال هندویت

 

بدونِ این کـــه تلاشی کنی ، توجــــهِ ماه

 

به چشم هم زدنی جلب می شود سویت

 

همین که از پس ِ یک جفت قله یک خورشید

 

همین کــه بـــر تن یک کـــــوه پایه سوسویت

 

همین که دستِ کسی ـ بی‌دلیل ـ چادری از

 

ستـــاره را  وســـطِ  دشت  مـی‌کشد  رویت

 

کجاست ماهِ هلالی که سرنوشت مرا

 

نظاره می‌کند از چشــم‌های ترسویت؟

 

"صالح دروند"


شالت تمام شد،

بافتم...

نمی دانم چند گره دارد،

اما...

هر بار که باد بوزد

چندین هزار بوسه

دور گردنت خواهد پیچید...


 

"منیره حسینی"

 

اما براى آن کسى که عاشقانه دوستش داشت،

بهشت

همانجا بود که کنار هم بودند...

 

"سیدمحمدمرکبیان "

 

دلتنگی برف است

یک روز صبح بیدار می شوی

می بینی

همه جا را پوشانده...

 

"سارا شاهدی"