چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۳۶۱ مطلب با موضوع «سایر شاعران ایرانی» ثبت شده است

 

می آید ..

روی پاهای خواب رفته ام

دراز میکشد

 

دراز میکشد

روی دست های پاییزی این باغِ گمشده

میگوید :

سخت است پیدا کردن جایی

برای گریستن

آدم ها

همه جا هستند ...

 

"رضا ادهمیان"

 

 

 


حال من حال اسیری ست
که هنگام فرار
یادش افتاد 
کسی منتظرش نیست ، نرفت

 

" آرش معتمد " 

پ.ن:

 

 

ای غم بگو
از دست تو
اخر کجا باید شدن
در گوشه 
میخانه هم
مارا تو پیدا میکنی

 

 

" شهریار " 

 

برایت؛خواهم سرود
ازنزدیکی سقف آسمان
به کف اتاقم..
ازسایه ی ابرهای سپید
تاسایه ی گرم دستانم...
برایت از سرو و صنوبر و سپیدار
خواهم گفت
ازاستقامت
ازپیروزی خورشید؛
درجدال باابرهای سیاه
وشب که مارا درخلوتش
جایی نیست...
ازجاده هایی
که قراراست روبه خوشبختی باشند...
راستی
دیروز شمعدانی باغچه می گفت
پای خاکش گل شبدر روییده 
وشبدر همیشه نیک است...
دیوانه
به من نخند
من فریاد را نم نم اشک ریخته ام
وسکوت را
بالبهای تفتیده
فریاد زدم...
کسی پای دردم نبود
من پای دردت می مانم
دریارا 
باهم گذر خواهیم کرد...

 

" منصوره صادقی"

برف سپید

۲۴
آذر

 

برف سپید

 

آنچنان بی ریا
آنچنان بی چشمداشت
می شوید
از هر چه هست
غبار شهر را
 
"راحله وفا"

دلبر جان

۱۵
آذر

 

 

 

دلبر جان 
آمدنت را در پاییز انتظار میکشیدم
تا عاشقی هایمان بوی باران بگیرد
و برگ ها به باهم بودنمان رنگ ببخشند
اما نیامدی 
اصلا ، فدای آن تار موهایی که روی پیشانی ات میریزی
زمستان را که از ما نگرفته اند
فقط ، خوب خودت را بپوشان 
نکند در راه ، اسیر سرما شوی ! 

 

 

"  فرهاد محمودی"

 

آذر آمده 
که روی لبهای پاییز 
انار بگذارد 
و او را
به دستهای یلدا بسپارد


"مریم پور قلی"

 

 

کاش کلاهت میشدم
مرا سفت میگرفتی 
تا باد نبرد ...
رهایم کردی 
خاکستری شدم 
رقصان به دست باد ....

" شیما سهرابی " 

 

 

 

من هرگز در یک نگاه عاشق نشدم.

یعنی به عشق در یک نگاه اعتقادی ندارم.

فقط یکبار فاصله ام با کسی کم شد. نفس ش به صورتم خورد. صدایش در گوشم لرزید. بعد نگاهم رفت سمت صورتش.

نگاهش آمده بود سمت صورتم. حواسمان را به صفحه ی کاغذ پرت کردیم و دقت کردیم دیگر آن اتفاق نیفتد.

ولی نفس ش همچنان داشت صورتم را گرم و گرم و گرم می کرد و صدایش به قلبم هیجان می داد.

من هرگز در یک نگاه عاشق نشدم.

من با لرزش دست هایش و دست هایم که آن کاغذ لعنتی را گرفته بودیم، گیر افتادم.

و بعد هم چند سالی طول کشید که مثل از بین رفتن یک زخم عمیق، خاطره ی آن روز هم از بین رفت.

 

"شیما سبحانی"

 
پ.ن:

 

 

اگر روزی بخواهم
از قصه عاشقی مان کتابی بنویسم
فهرست کتاب اینگونه میشود
نبود..........۱
آمد......... ۴۰
ماند.........۷۰
رفت........۱۹۰
صفحات قصه ماندنت از بقیه موضوع ها بیشتر است...
آخر کلی خاطرات باید بنویسم
کم چیزی نیست...

 

 

" امیر علی اسدی "

 

سعی می کنم‌ جوان بمانم ..

که صدایم کنی شاتوت

شاخه ی سنجد

ترک های انار ...

کوکوی آن پرنده ی ناشناسم ،

پنهان شده ام در برگ های انگور

و دلم را پوسته های گردو سیاه کرده است ،

کاش بگویی باران

پیش از آن که درختها آدم صدایم کنند ..

 

"سیده تکتم حسینی" 

 

 

لبخندت زیباترین نقاشی،
و من ناشی ترین نقاشِ جهان؛
میشود مدام بخندی برایم!
بگذار بوم ها رنگِ عاشقی را تجربه کنند...
.
" یاسمین مهدی پور"

 
 
پ.ن:

میان خورشیدهای همیشه ..

زیبایی تو لنگری ست ـ

خورشیدی 

که از سپیده دمِ همه ی ستارگان ، 

بی نیازم میکند ...

 

"احمد شاملو"


وقتی‌ می‌‌آمدی
بهار بغض می‌‌کرد
.
زمستان در آغوش برف بود و 
آسمان دست بر گردن ابر
.
نمی دانم طلوع شده است
یا طلوع کرده ای
بودنم را

 

 

" پرهام قاضی سعیدی " 

 

پ.ن:

آیا کسى نشسته است پشت ابر

که نى مى‌زند یا سه تار

نمى‌دانم!

آوازى، اما یک آواز

از گوشه‌ى آسمان جمعه مى ریزد ...

 

 

"بیژن نجدی"

 

 

من و بهار پیاده شدیم

بهار در خیابان محو شد

پاییز در کنارم راه می‌آمد...

.

"احمدرضا احمدی"

 

پ.ن:

مسافر
جاده های پاییز شده ای 
و پشت پایت
از چشم درختان
برگ های زرد
سرازیر میشود ... 

 

 

" حمیدرضا سلیمانی "

دوست دارمَش...

مثل دانه ای که نور را 

مثل مزرعه ای که باد را 

مثل زورقی که موج را 

یا پرنده ای که اوج را ...

دوست دارمَش...

 

" فروغ فرحزاد "

 

پ.ن:

کنار من نشسته ای 

باد آرام میگیرد 

گنجشک گم شده 

به لانه برمی گردد 

و ابر کوچک سرگردان 

سر به شانه کوه می نهد 

آفتابی تو 

هر جا که باشی

ساقه ام را به خود می کشی 

 

" سپیده نیک رو "

 

همینه که هست 

 

گرمای دستانت را 
میان موهایم
جا گذاشته ای
حق بده سال ها 
بافته های تورا باز نکنم...! .
.
" صفا وهابی"

 

 

دلم سفر میخواهد
ازشمال تا جنوب گردن ات
ازشرق تا غرب کتف ات
فرود بیایم در این گودی
امنیت بریزد به جانم
نوش کنم بودنت را
سر به زمین مقدسش بچسبانم
وسجده شکر به جای آرم... .

" مهتا دارائی" 

 

بگذار

گل‌های دامنت مستم کند

آبشار نگاهت، غرقم

و من

در نامت شنا کنم

از سایه اندامت روان شوم

همه تو باشم

که مرا با تو

بی اندازه مهربانی هاست .....

 

"الیسا واحدی"

 

 

پ.ن:

باد با رقصیدن از پیراهنت رد می شود

آب سرمست است وقتی از تنت رد می شود

 

من که دورم از تو اما خوش به حال هر نسیم

وقتی از گل های سرخ دامنت رد می شود

 

 

اصغر عظیمی مهر "

 

به لبخند بنشین رو به رویَم
دست ظریفت را
بگذار زیرِ چانه کشیده ات
خیرهِ نگاهم کن ،
میخواهم 
اسبِ سرکشِ چشم هایت را
به بند تصویر بکشم...!
امروز میخواهم
با سهِ چشم بنشینم به تماشایت..
وهربارهِ به عمد
بگویم دستم لرزید
دوباره بخند دلبرجانم...

 

" سارا نادری"

 

 

 

من صبح ترین
حالت یک عاشقم ای دوست
تو خنده ترین 
حالت زیبای لبم باش...!

 

 

" داریوش سلاجقه"

 

پ.ن1:

شادی‌اش طلوع همه آفتاب‌هاست

 

 

"احمد شاملو"

 

پ.ن2:

دوست دارم

فیلم آفرینش را

برگردانم عقب

چهره‌ی خدا دیدنیست

هنگام آفریدن تو!

 

"جلال حاجی زاده "

 

 

 

به خدا هیچ کسی
در نظرم غیر تو نیست
. "لا شریک لک لبیک "
خیالت راحت... 

 

 

" محمد مهدی درویش زاده"

 

.دل است دیگر 
مثل اناری ترک برمیدارد 
خواه از دلتنگی 
یا از حرفی و طعنه ای نابهنگام
یا از شنیدن عبارتی ناب 
مثل دوستت دارم 
ناگاه با هیجان می افتد
دل انارِ تن است 
باید مراقبش بود.

 

رضاخان هم اگر می دید 
با چادر چه زیبایی
جهان پر می شد 
از قانون چادرهای اجباری

"مجید ترکابادی"

 

 

پیچکِ نازکِ تنهایی من ،،،،
سخت گره خورده به احساس اهورایی عشق
و تو آن ناب ترین حسِ غزلواره ی احساس منی
تو همان ،حادثه ی عشق ،همان جاذبه ی زیبایی
حرفِ ناگفته ی من را !!!
تو فقط میدانی 
و
حضورِتو همه معجزه است 
تویی اعجازِ دلِ شیدایی
.
" لیلا زند"

آخرِ دنیا

۰۵
آبان

 

 

آخرِ دنیا
کمد لباس مردی‌ست
که یک شال زنانه
سال‌هاست درونش جا مانده
.
" رضا باقری"

فصل پرواز شده

حق بده

دل‌تنگ شوم...

 

"صفا وهابی"

 

  •  
  • پاییز شاید چشم به راه مسافری است، 
    که در آخرین دیدار گفته است :
    خداحافظ تا همیشه...! 
 
"دیانا موسیوند"
  •  
  • پ.ن:

    دستِ من خالی از حضورِ تنت

    شعرها از نبودنت لبریز

    فالِ من هم به گریه افتاده

     رفت... آن هم اوایلِ پاییز! 

    "مریم قهرمانلو "

 

چشمانت از سرزمینی دلخواه باز آمده اند

جایی که هرگز کسی در آن ندانست یک نگاه چیست

و نه زیبایی چشم ها را شناخت، نه زیبایی سنگ ها

همچنان که زیبایی قطره های آب را، این مروارید های نهان.

 سنگ های عریان و بی پیکر،

 

ای تندیس من

آفتابی که کور می کند تو را به جای آیینه می گزیند.

آرزوی ناجنبای من آخرین پشتیبان توست

و من بر تو پیروز می شوم بی پیکاری، ای تصویر من

گسیخته از ناتوانی ام و گرفتار در بند تو. *


"پل الوار"

 

 

پ.ن1:

پر کن از باده ی چشمت،
قدح صبحِ مرا...
خود بگو
من ز ِ تو سرمست شوم،
یا خورشید...؟

 
" مولانا"
 
پ.ن2"

شاید اگر من هم غزل سرای قرن هفت یا هشت بودم در زیبایی هایت غرق می شدم. 

اما راستش را که بخواهی زیبایی در انتخاب من کمترین نقش را داشت! 

من عاشق چشم های غمگینت شدم. 

همان فرشته کوچکی که در انتهای چشمت با بغض پنهان شده. 

همان فرشته ای که وقتی در سالن انتظار مطب با دست هایت بازی می کردی، به زمین خیره شده بود. 

یا وقتی دلت خواست مادر تمام جوجه رنگی های دنیا باشی. 

یا آن روز که گل های دامنت را به من معرفی کردی. 

یا وقتی از پنجره به هیچ خیره شده بودی و گفت آه ... همین آه دامنم را گرفت ... عاشقت شدم !

 

"پدرام مسافری "

 
 

 

تو عطر کدام خوشبو ترین گل جهانی؟

که هرجا می نویسمت

شکوفه می دهی

 

"کامران رسول زاده"

 

 

پ.ن:

تمام گوشه های جهان را

هم بگردی ،

جگر گوشه ام تویی.

 

"رضا مقصودی"

حریر عشق

۲۶
مهر
 
  • می خوانمت به جنگ نرم

     

    در بستری از

    حریر عشق

     

    "سوشیانس "

  •  


اگر چیزی اختراع شد که توانست

صدای نفس های عزیزترین هایمان را واقعی واقعی ثبت کند
 تا هروقت دلتنگی به رگ های مغزمان هجوم آورد
 وخواست از گلو و چشمهایمان بزند بیرون ،
حس کنیم میشود گفت که تکنولوژی رو به پیشرفت است
وگرنه خاک بر سر تمام چیزها که
 نفس هایت را نتوانم کنار گوشم حس کنم آنطور که تمام تنم گرم شود. . .

" پریسا خان بیگی "

پ.ن:

چه وسوسه ای دارد

خدا بودن !

فکرش را بکن ...

همیشه کنار تو ،

نزدیک تر از رگ گردنت باشم


"علیرضا سعادتی "

 

 

 

 

به چشم هایم که چشم می دوخت...
نفسم می بُرید...
بعدها فهمیدم...
عشق...
خودش می بُرد و می دوزد...
گوشش هم به هیچ چیز و هیچ کس
بدهکار نیست...

 

 

" سوسن درفش"

 

پ.ن:

مثل یک معجزه ای

علت ایمان منی

همه هان و بله هستند و

شما جان منی

 

"صبا زمانی"