چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۳۶۱ مطلب با موضوع «سایر شاعران ایرانی» ثبت شده است

 

خم ابروی کجت پنجه یک تیرانداز

گر رهایش بکنی "حرمله جان" من است

چشم تو وای نگو...دیده دل میخواهد...

گوشه چشم شما "منطق و برهان" من است

صورتت مثل گلی در وسط تابستان

بین گلهای معطر "گل ریحان" من است

شهد لبهای تو از قند و عسل شیرین تر

شک ندارم لب تو "حاکم قندان" من است

 

"مسعود محمدپور"

 

پ.ن:

چه کاری از من بر می آید ؟

وقتی خدا 

تمام خودش را 

میریزد توی چشم های تو و 

نگاه ام می کند ...

 

"مریم ملکدار "

 

 
خنده ام می گیرد !

ڪه نفت را طلای سیاه می دانند!
خب سیاستمدارند و انتظار 
چندانی هم نمی رود !
از طرفی ..
" چشمان " تو را ڪه ندیده اند !..

 

 " پوریا نبی پور"
.
پ.ن:
شب
پیرهنِ مهتاب را
با سیاهی اش می دَرَد
و تو
با چشمانِ سیاهِ نافذت
پیرهنِ مرا

" ندا جعفری پور"

 

 
از وقتی برای گلهای باغچه

معنیِ نام اَت را گفته ام
زیباتر شده اند !
ای گلهای حسود !
من که می دانم
دلیل این همه خودنمایی
بهار نیست...!
.
"علیرضا لک"

 

 

 

چشمهایت را.... از کجا آورده ای؟
که در هیچ جایِ دنیا نمیتوانم نظیرشان را پیدا کنم,
چشمهایَت در تلالو آفتاب چه رنگی است؟
این جعبه ی مداد رنگی که در گودالِ چشمهایت جا داده ای دارد من را دیوانه میکند,
ترکِشان ...
از باورهایَم دور و محال است.

 

 

"فرگل مشتاقی"

 

 

محتاج یک فنجان چای
که پهلویش تو باشی... ‌‌

 

 
" وحید کردلو"

تو بمان

۰۹
فروردين

 

تو بمان ببین که شب ها برایت لالایى خواهم خواند ..
تو بمان،ببین که موهایت را شانه خواهم زد.
ببین که هر روز جیب هایت را پر از یاس خواهم کرد.
که با تو در اطاقم تانگو خواهم رقصید..
از پشت تلفن برایت آواز خواهم خواهند..
لاى کتاب هایت نامه خواهم گذاشت..
و براى هر بار لبخندت شعر خواهم سرود..
تو فقط بمان،تمام عاشقانه هایش با من.
تو فقط بمان...
.
"فرزانه صدهزارى"

 

 

انحنای لب هایت
به قصد لبخند
زیباترین رسم هندسی دنیاست

 

 
" زهرا دباشی"

 

 

 

و چشم های تو 
همان کافه ی دنجی است که 
قهوه هایش حرف ندارد!!!
.
"سوسن درفش"

 

 

پ.ن:
به گمانم
سخت‌ترین کار دنیای امروز
مرد بودن است!
نگاهت را
از اخبار ایران و جهان برگیری...
و خبر از دنیای چشمان زنی بگیری 
که از صبح می‌خواسته 
چیزی را به تو بگوید 
اما سکوت کرده است..!
.
"فاطمه نعمتی"

 

 

عارفی بر سر یک پیچش مو کافر شد
منِ رند و سه وجب زلف پر از فِر ، چه شود ‌

 

 
" لا ادری"

 

 

می گویند 
با یک گل بهار نمی شود
اما عشق تو ، 
گل همیشه بهار قلب من است
و نوروز قصه ی هر روز من است
قصه ی عشقی که 
چهار فصلش بهار است
و برگ برگ کتابش
از حضورت شکوفه باران
و هر دم که 
هوای با تو بودن را
تحویل می گیرم
بازدمش عید من است
.
"مسلم مک وندی"

 
 
 
 

من بوسه میخواهم

۰۲
فروردين

من بوسه میخواهم
من بوسه میخواهم
زیر برج ایفل
من بوسه میخواهم
میان میدان اصلی نوفل لوشاتو
روی رودخانه های ونیز
زیر برف های مسکو
زیر آفتاب ریو دو ژانیرو
من بوسه میخواهم
وسط بیابان،کنار اهرام ثلاثه
من بوسه میخواهم
کنار برج آزادی
عشق اگر عشق باشد
محصور به مختصات جغرافیایی نخواهد بود
در عین حال که زندانی یک آغوش است

 

" حامد رجب پور"

تنها تو میتوانستی
از میان کلمات مبهم
اسمم را صدا بزنی
وقطره های باران را بشماری
تنها تو میتوانستی
صدای خمیازه ی افتاب
بر تن کرخت بیدهای مجنون را از بر باشی
وبر سر گل های باغچه قسم بخوری
تنها تو میتوانستی 
مرا هنگامی ک خیلی غمگین بودم بشناسی
ومنتظر باشی تا جنگ تمام شود
تنها تو میتوانستی
مانند روز عید زیبا باشی

 

"شکوه رحمانی"

بهار بهانه است
خبر از آمدنت که باشد
درختان چاره ای جز
شکوفه زدن
ندارند ...

 

" حمیدرضا عبداللهی"

بوی بهار ...

۰۲
فروردين

 

 

بویِ بهار می رسد،
از سر زلفت ای صنم . . .

" منصوری بروجنی"

 

 

من با تمام مُهره‌هایم
مات شدم
پیشِ رُخ‌َت!
وقتی حــواسـم

پَـرتِ چِـشمـانَـت بــود...

.
"مهران رمضانیان"

 

پ.ن:

دیدی وقتی تو جاده های مِه گرفته ی شمال میرونی
مه جلو دیدتُ میگیره و هیچی جز خط سفیدای وسط جاده نمیبینی...؟
از روزی که دیدمت
انگار همه چیزو مه گرفته...
چشمام فقط تورو میبینه!
.
"المیرا دهنوی"

 

کوکه حالم 
 

 

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است ...

 

"حآفظ "

 

پ.ن:

مخفیست رخ ماه تو در سایه گیسو

زیبایی بی وصف خسوف است نشانت

 

"سینا تقویمی"

عصر که میشود دلت میخواهد 
یک چتر باشدو باران ببارد 
و تمام جهان را قدم بزنی،
کنارکسی که 
تمام حواست را 
پرت خودش کرده...


"سمانه غلامی"

 

پ.ن:

باران میبارد و باز

عطرت تمام کوچه،پس کوچه های شهر راپر کرده است 
به گمانم ابرها را تو درآغوش 
گرفته ای

"فرهاد فرهادی"

 

گوش می‌دهم 

به صدای رودی که درحرف‌هایت جریان دارد

مهربان شده‌ای

و مرا انقدر شاعر کرده‌ای

که می‌توانم 

شاخه‌ی جدا شده

از درخت باشم

اما دوبار شکوفه بدهم...

 

"بهنام مهدی َنژاد"

 

پ.ن1:

با تو بی‌پرده بگویم 

که تو را 

دوست می‌دارم تا مرز جنون...

 

"شفیعی کدکنی"

 

پ.ن2:

دوست داشتن

دلِ آدم را روشن می‌کند.

 

"سیمین دانشور"

 

 

عکس چشم‌هایت را
به سقف اتاقم‌ چسبانده ام
حالا دیگر
آسمانِ شبِ من
یک جفت ستاره دارد...
.
"اعظم قربانی'

ملال ابرها و آسمان بسته و اتاق سرد

تمام روزهای ماه را

فسرده می نماید و خراب می کند 

و من به یادت ای دیار روشنی کنار این دریچه ها 

دلم هوای آفتاب می کند ...

 

"سیاوش کسرایی"

 

پ.ن:
ای کاش
تو باشی و من و گوشه ی دنجـی...
این گوشه اگر 
آن وَرِ دنیاست قبول است...
.

"صمد محمدی"

 

رفتم تماشای آتش بازی 

باران آمد؛ باروت هایم نم برداشت...

 

"ابراهیم گلستان"

 

چه تلاش بیهوده ای  می کرد ساز !

و آن ترانه ی غمگین

چه بیهوده 

در فضا جریان داشت ...

پایان داستان ، کسی نفهمید

من را

فقط چشم های تو بود !

که غمگین کرد ....

 

 "سمیه طهماسب"

تو ..

در تاریخ معاصر این شعر دست برده ای

در ترکمنچای ،

مرز میان موهایت با نخجوان

مرز میان خنده هایت با سربازانِ عاشق قاجار

مرز میان لب هایت با قهوه ی تلخ ناصری ..

تو با چشم هایت ،

در کودتای اول پهلوی دست برده ای

با موهایت در ماجرای کشف حجاب

و آغوشت ،

که بهانه نقض بی طرفی ما بود 

در یک جنگ جهانی ...

و از این همه که بگذریم

نقش پیراهنت ،

در ملی شدن نفت 

و با سرخی بیشتر

در همه ی آغوش های جهان پیداست ،

بنشین ..

در موهایم دست ببر

و در این تنگنای تاریخی ، 

بغلم کن ...

 

"رضا ادهمیان"

 
 

جمعه

۰۸
دی

 


جمعه
جمع همه ی انتظار هفته است
جمع همه ی نفس های تو
که شبیه بوسه می نشیند روی حافظه ی هفته ام
تو می آیی و مجموع ما
از انگشت های یک دست
فراتر می رود!

 
" روشنک آرامش"

 

جز نقش خیال تو در چشم نمی آید
هر نور که می یابم بینم به لقای تو

 

" شاه نعمت الله ولی " 

 

پ.ن:

من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم،
که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید

 

 

 

دلتنگت که می شوم
سفرنامه دست هایم را می خوانم
روزی سرزمین های تن تو را
کشف کرده است...

 

 

" زهرا طراوتی"

 

 

 

 

صُبـح باشد
تو بیایى لبِ ایوانِ خیال
و نسیم خنک صبح 
به موهاى تو درگیر شود
بى شک این حادثه
هر روز قشنگ است ، اگر
که نگاهم
پیشِ چشمانِ تو با زُلفِ تو 
درگیر شود ...

 

 

" مهدی رمضانی " 

 

گفتی که

             " از نهانِ دلت باخبر نِی ام ! "

 

تو در دلی ؛ 

         کدام نهان بر تو فاش نیست ...؟!

 

"طالب آملی"

 

پ.ن:

دلم را محو تصویر خودش کرد
جوان بودم مرا پیر خودش کرد
شبیه شعرهای فی البداهه
مرا یکدفعه درگیر خودش کرد
.
" روزبه سردار نژاد"

 

 

باید امشب بروم بر سر یک بام بلند،

شهر را از خطر چشم تو آگاه کنم...

" رضا طاهری "

 
پ.ن:

بیچاره عاشقی;
که شود مبتلای چشم

" صائب تبریزی"

 

آن‌وقت است ،

که استکانی چای بر میز صبحانه

می‌تواند

           شروع مذهب تازه‌ای باشد ...

 

"روزبه سوهانی "