چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۹۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

 

زیباترین نکته در بهار این است،

که عشق هرگز تحقق نمی ‏یابد،

و شکوفه‏ ها هرگز به میوه بدل نمی ‏شوند...

پس آیا به ‏راستی،

وعده ‏ی آینده،

شیرین ‏تر از نومیدی تحقق ‏یافته نیست؟

 

"غاده السمان"

 

پ.ن:

بهار گوشه ی قلب تمام آدم هاست 

همان نفس که پری از هوای عطر کسی 

 

" معصومه صابر " 


حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر 
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

"کاظم بهمنی"

 

چشمانت

دو رودخانه ی تشنه اند

که از پس نیزارهایش

محموله ی ممنوعی حمل می شود.

 

" شمس لنگرودی "

 


ببین مهربون...
رنگِ دوست داشتنِ مـن...
رنگِ غش و ضعف هایِ هفده سالگی نیست...
یا تندیِ تبِ عشق هایِ هجده سالگی...
رنگِ دوست داشتنِ من...
کسلیِ عصرایِ چهل سالگیه...
که بی حوصله جلویِ تلویزیون می نشینی....
رنگِ دوست داشتنِ من همون چایِ قندپهلوییه که برات میریزم وچنـدخط شاملویی که برات می خـونم...
رنگِ دوست داشتنِ من...
فرق داره با آدم هایِ این زمـونه....
رفتنی نیست...
پریدنی نیست...
مالِ یه روز و دو روز نیست...
رنگِ دوست داشتنِ من...
روزایِ غمگینِ بازنشستگیه...
تق تقِ عصایِ شصت سالگیه...
تنها موندن هایِ هفتاد سالگی و نفس هایِ آخر و پایِ لبِ گورِ هشتاد و چـنـد سالگیه...
مهربون...
رنگِ دوست داشتنِ من...
رنگِ موندنه...
رنگِ به پای هم پیر شدنه...
بگذر از رنگاوارنگِ عشق هایِ این روزا...


"فاطمه صابری نیا"


مــن رســول حســرتــم

تــو خــدای آرزو


تــو بــه مــاه رفتــه ای

مــن به آه ...


" مصطفی حسن زاده"


اگر لازم باشد 

زنانه فکر می کنم

و چون سوزنی 

در خیالت فرو می روم

به دکمه های لباست 

دست می کشم

و زندگی را بیدار می کنم.

می‌بوسمت؛

آنقدر که

دهانم را با دهان تو

اشتباه بگیرند.


"غلامرضا بروسان"


 پ.ن:

دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است

که اگر باز ستاند، دو چندان گردد


"صائب تبریزی"

 

سبز

اگر فرو نمی‌رفت در پاییز

درخت اگر تن نمی‌داد به چماق

برگ‌ها اگر نمی‌رفتند در باد

یک بار بهار می‌کردی و بعد از آن

همه سال، سال فراوانی بود.

فروردین من باش

می‌خواهم پیراهنت را درو کنم ...

 

 

 

 

 

"علی اسداللهی"


بهار

زمستان

پاییز

تابستان

فصل ها به چه کار می‌آیند

وقتی

فقط

میان آغوش تو جوانه می‌زنم...

 

" ایرج تمجیدی"


به هوای تو

تا نیلوفر دویدم

او

آموخته بود مرداب را

من 

فرو رفتم .

 

" مینو نصرت"


بسیاری ، عاشق

بسیاری ، معشوق

عاشق و معشوق ،

انگشت شماری.

 

"عباس کیارستمی"


پ.ن:

عشق

قابیل است

قابیلی که سرگردان هنوز

کشته ی خود را نمی دانــد کجــا پنهــان کنـد

 

" نجمه زارع"


میدانی آب راه خودش را دارد

پرنده راه خودش را دارد

در سرزمین من اما

راه ها

ادامه کلافی بودند

که گربه‌ای خسته به بازی گرفته بود.

 

" فریاد ناصری"

 

 

 

از بهارچه بنویسم

 

وقتی

 

 

چشمانت چار فصل

 

شکوفه دارد

 

 

 

" دانـیـال رحمانیان"

 

 

 

‏مولانا یه جوری عاشقی کرده که مابقی عشقا مسخره بنظر میرسه

ﺧﻨﮏ ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯿﻢ ﺩﺭﺍﯾﻮﺍﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

ﺑﻪ «ﺩﻭ» ﻧﻘﺶ ﻭ ﺑﻪ «ﺩﻭ»ﺻﻮﺭﺕ،

ﺑﻪ «یکی» ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ

 

پ.ن:

هرکسی یک دلبر جانانه دارد 

من «تو» را 

 

"اخوان ثالث"


دو تا میخونه ی چشماتُ جمع کن 

خراباتی شده کل خیابون

 شنیدم وقت خنده ماه میشی

بخند و دور خورشیدُ بخوابون


تو پیچاپیچ موهای بلندت

خدا هم دل بده گمراه میشه

بلند تر تر نکن موهاتُ دختر 

که عمر آدما کوتاه میشه


تو تصویری ترین شعر خدایی

با اون اندام موزون و مطنطن

دو تا چشمای گرم قهوه ای؟؟ نه 

دو تا مصرع که غرق استعاره ن


چقد گرمه چقد گرمه چقد گرم

میسوزونه منُ آتیش چشمات

عرق کرده شراب بیست ساله

که گیرایی نداره پیش چشمات


برای این خمارِ خسته از "من"

با اون چشما که مستی می فروشن 

دو تا پیک از شرابت رو بیار و 

یه عالم "مزه"ی لبهات لطفا


"هانی ملک زاده"

 

بهار؛می تواند نام تو باشد 

وقتی که در همهمه یِ سبزِ دلم

دوستت دارم هایت 

شکوفه می زنند.

 

"سارا قبادی"


چشمانت جنگل

آغوشت دریا

شانه هایت کوهستان 

و دستهایت جاده هایی که

مرا به تو می رساند 

تو 

مجموعه ای از جاذبه های گردشگری جهان 

و من 

کسی که از کودکی میخواست جهانگرد بشود!


" مانگ میرزایی " 

 

مینویسم روى یک کاغذ

"صبحت بخیر، زیباترین بهانه ى بیدارى"

میچسبانم به هرکجا که چشمانت زودتر درگیرش میشوند...

 

"علی قاضی نظام"


من صدای نفست را 
سلامی می دانم 
که آفتاب 
اولین بار
به دانه ی گندم داد ....

" رسول ادهمی "

پ.ن:
به آفتاب سلام 
که باز میشود آهسته بر دریچه صبح 
به شیر آب سلام
 که چکه چکه سخن می گوید و حوض میشنود
به التهاب سلام 
که صبح زود مرا مست می کند 
به بوی تازه نان 

" عمران صلاحی "  

آدم هایی که...

۰۶
فروردين

  • گوزن ها که از ابتدا
    گوزن نبودند
    آدم هایی بودند
    که از بی وفایی کسی
    بیش از اندازه
    تعجب کردند


" رسول ادهمی " 

 

سبدهایی از حصیرِ جنگل

پُر از بوسه ها

با تو چنان کنم

که بهار

با

درختانِ گیلاس...

 

"پابلو نرودا"


+چطور فراموشش کنم؟

بارها پیش اومده همه جا دیدمش!

نه که همه جا باشه، انگار همه شبیه اون بودن ...

-سعی کن...

شاید بتونی

+فقط این نیست!

گاهی بوی عطرشم همه جا حس می کنم...

-سعی نکن!! دیگه نمیتونی...


"زهرا سرکارراه"


جهان 

        روشن به ماه و آفتاب ست

جهان ما 

            به دیدار تو روشن ...


"سعدی"


دست هایم

در موهایت ...

دلفین های بازیگوش ،

در امواج اقیانوس ...


"مرتضی شالی"

  •  

  • بخند ای بر لبانت رنگ فروردین 
    که لبخندت  گواهی می دهد

    هرگز زمستان بر نمی گردد!!

  •  
  • "علی کریمان"
  •  

پ.ن:

ای نوبهار خندان، از لامکان رسیدی

چیزی به یار مانی، از یار ما چه دیدی؟

خندان و تازه رویی، گلرنگ و مشک بویی
همرنگ یار مایی، یا رنگ ازو خریدی؟

 
"مولانا"

 

بهار بیش از این که حادثه اى در طبیعت باشد

حادثه اى است در قلب آدمى و 

پیش ازآنکه در طبیعت محسوس باشد 

در حسی  انسانى وقوع مى یابد!

 در بهاران گل نیست که باز میشود

 گره هاى روح انسان است...

 

"نادرابراهیمی"

وسیله ی شخصی من...

۰۴
فروردين


"شانه" هر نوعش را که فکر کنی
وسیله ی شخصی ست
شانه ای که تو بر گیسوانت میکشی
وسیله ی شخصی توست
و "شانه" هایت 
که سر رویشان میگذارم
وسیله ی شخصی من...

"سینا صحرایی"


بیا لباس هم باشیم و

دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم

دلم می خواهد

دست من در آستین تو باشد

دست تـــو در آستین من

طوری که عطر تنمان گیج شود

و آغوش ، نفهمد چه کسی 

آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد

راستش را بخواهی

من از این جنس سردرگمی ها

که نمی دانی

تار عاشق تر است یا پود ،

خوشم می آید ...


"رسول ادهمی"


زن ها لای پیچِ موهایشان ، کمی دلشوره دارند

سوار بلندی پاشنه هایشان ، کمی خیال پردازی

روی تَرَکِ لب هایشان ، ترس و تردید

در جیرینگ جیرینگِ النگوهایشان ، شیطنت های زنانه

لا به لای چینِ پیراهنشان ، سبد سبد مهربانی

در اخمِ پیشانیشان ، وفاداری

و در دو دویِ مردمکِ چشم هایشان ، حرف دل ...

می دانی عشق کجای این داستان جا دارد ؟

در بوسه هایشان


 "پریسا زابلی پور"

 
نوروز منی تو
با جان نو خریده به دیدارت می دوم
شکوفه هایِ تواَم من
به شورِ میوه شدن 
در هوای تو پر می کشم.
 
"شمس لنگرودی"
 
پ.ن1:
‏نشاط این بهارم 
بی گل رویت 
چه کار آید!؟
تو گر آیى،
طرب آید،
بهشت آید،
بهار آید ...
 
"بیدل دهلوی"
 
پ.ن2:

بهارِ من بُوَد آنگه

که یار مےآید ...

 

"هوشنگ ابتهاج"


دست هایت را

 دور من گره بزن

مرا وادار به گفتن نامت کن

مثل نخی که دانه های تسبیح را

دور هم جمع کرده ، بغلم کن

من

مقصدم گیسوت نباشد

همه ی دوستت دارم هایم

می ریزند ؛ گم می شوند .


"رسول ادهمی"