چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی


من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم 

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

"سعدی"


هر موقع

حس کردی

دوستت دارمی گوشه ی دلت

بی تاب شنیده شدن است

تعارف نکن

گوش های من

قابل تورا ندارند!!!


"وحید قرقانی"


اگه وقتایی که لبخند می‌زنی

دیدی کم‌توجهم یا بی‌حواس

نگو پس دلت کجاس

« دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور  ِ منی »

می‌شه لبخند بزنی؟!


" احسان رعیت "


+ این آهنگی که برات فرستادمو گوش کن.خیلی قشنگه.

- برای من فقط "تو" یی که "قشنگه"!

بقیه ی چیزا نهایتا می تونن خوب باشن.


"حمید جدیدی"

 

به مرور زمان خواهی فهمید دوست داشتن چیزی فراتر از احساس است

به مرور زمان درک خواهی کرد من تو را به قدر خودم، به علاوه‌ی خوشی‌هایم، دوست دارم 

به مرور این‌که خاطره‌هایمان را مرور می‌کنیم کسی شبیه من برایت دست تکان می‌دهد

اما من نیستم

او خود توست در ابعادی که من دوستت داشتم

کنار همه‌ی کارهای روزانه‌ات،

کنار خستگی ها و لبخند ها،

 کنار اخم‌ها و خوشی‌ها،

همیشه سایه‌ام را خواهی دید که دارد تو را به دیوار خانه نزدیک می‌کند !

به مرور زمان می‌یابی که «دوستت دارم» حرفی فراتر از یک حس ساده است . . .

ای کاش به چشم‌هایت نگاه می‌کردی

چشم ها دروغ نمی گویند وقتی دوستت داشته باشند 

 

"رادیو هفت انقضا ندارد  "


داشتم رقص زیبای تو را 

تصورمی کردم

که خدا آهسته به شانه ام زد و گفت

یک خرده جابه جا شو من هم

ببینم ...

 

"رسول ادهمی"


خنده هایت

نمک زندگی اند

و من این روزها را

شور دوست دارم


"مرتضی شالی "


نه رفته‌ای

نه پیام آمدنی داده‌ای

خانه در تصرف بوی توست !

تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست ..

حس می‌کنم

تنهاییِ ستاره را

این همه ستاره‌ی تنها ؟

یکی به یکی نمی‌گوید بیا

هر یک

از آسمانه‌ی خویش

چونان چشم پرنده ، درخشان

از آشیانه‌ی تاریک ...

حس می‌کنم

نیش ستاره را

در چشمم

طعم ستاره را

در دهانم

و طعم یک کهکشان تنهایی را

در جانم

کجای جهان بگذارمت

تا زیباتر شود آن جا ؟

بنویس : « می آیم »

تا آشیانه به گام و به دست و سلام !

آراسته شود ...


"منوچهر آتشی"


در ریاضیات من

یک منهای دو

یعنی

یک منهای تو

که مساویِ با هیچ است!


"یدالله گودرزی"


باید به دهان تو رجوع کرد،

لبخندت را بوسید

پنجره ی روحت را

آنجا که خواب از سر خیالم پراند

آنجا که بوسه غرق بود !

در ابدیت ...

بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟

چندبار می توان غنچه ای را چید،

باز در حسرت چیدنش جان داد ؟

لبخندت را می بوسم

آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد !

حالا آغشته ام کن به روحت

یا با من، 

دهانم را شریک شو ...


"مهسا رهنما"

 

خواستم منکر عشقت بشوم 

فهمیدم 

از ته قلب من اخبار موثق داری

می شود فاش 

همه آنچه میان من و توست 

که تو هم مثل همه 

 چشم دهن لق"  داری ...

 

"مهدی عابدی "

 

 


کجاست

جای

رسیدن

و

پهن کردن یک فرش و

بی خیال نشستن ...


"سهراب سپهری"


حیاط خانه ی ما تنهاست
حیاط خانه ی ما تنهاست
حیاط خانه ی ما گیج است...
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم..
من مثل دانش آموزی که درس هندسه اش را،
دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم
و فکر می کنم، و فکر می کنم، و فکر می کنم...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود.

"فروغ فرخزاد"


به انرژی می مانی !

در من 

تمام نمی شود دوست داشتنت ،

فقط 

هر لحظه 

به شکل دیگری دوستت دارم...


"بهنام محبی فر"


مرا به اسم صدا کن

تا بیایم

ای جانِ من

مرا به اسم صدا کن

نپرس

آیا اسمم

اسم پرنده ای ست در حال پرواز ؟

یا بوته ای

که ریشه اش در خاک فرو رفته است ؟

و آسمان را با رنگ خون

آغشته می کند

و نپرس

که اسمم چیست

خودم نمیدانم

می جویم

اسمم را می جویم

و می دانم که اگر بشنومش

از هر جای جهان که باشد

حتی از تهِ جهنم !

می آیم ...

جلویت زانو می زنم

و سَرِ خسته ی خود را

به دست های تو می سپارم ...


"هالینا پوشویاتوسکا"


بر زبان بود مرا ؛

آنچه تو را در دل بود...


" حافظ "


  • آخرش به یک جائی میرسی میفهمی که تنها آدم مورد اعتماد زندگی خودت هستی، 

  • خودت تنها کسی هستی که زیر پایت را خالی نخواهد کرد، 
  • خودت تنها کسی هستی که خودت را دوست دارد،
  •  تنها کسی که حرفت پیش او میماند خودت هستی، 
  • گاه سخت این را میفهمی، گاه در هاله ای از رنج و سوءتفاهمات. 
  • اعتماد سخت بدست می آید و راحت از دست میرود.

"ای لیا "

 

پشت ابری خفته دیدم عکس ماه

او نمی دید و من و دریای آه !

 

مردمان در خواب و چشمانی به در

تا که شاید یار باز آید زِ راه

 

سایه هایی مبهم و بانگی حزین

لا الهی لاالهی جز « اله » !

 

داغ مجنون از ازل بنوشته اند

رنگ خونین شفق بر آن گواه

 

می روی با تو امانت این دلم !

رو که بختم همچو زلفت شد سیاه ...

 

"علی مقدم"


‎گفت:چرا همه ش دنبال معنای دیگری هستی؟!

 این یک دوستی ساده است !

‎آب دهانم را قورت دادم؛

‎«دوستی یک زن و مرد 

‎ هیچ وقت ساده نیست.»


‎"فریبا وفی"


کاش از پشتِ این دریچه‌ی بسته 

دستِ کم صدای کسی از کوچه می‌آمد 

می‌آمد و می‌پرسید 

چرا دلت پُر و دستت خالی وُ 

سیگارِ آخرت ... خاموش است؟

راستی حالا 

دلت برای دیدنِ یک نَم‌نَمِ باران، 

چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد...؟


"سید على صالحى "


پ.ن:

ای عطر ریخته

عطر گریخته !

دل ، عطردان خالی و پر انتظار توست 

غم ، یادگار دیرین توست ....


"سیاوش کسرایی"


هر وقت حس مى کنم دوستم دارى

با یک استکان چاى

به رویاى کشف کائنات مى روم

واقعاً چه حس خاصى دارد !

این که روزگارى

دو گلبرگِ روشن از یکى مهرِ گیاه

 بوده ایم ..


"سیدعلى صالحى"


دردی که انسان را به سکوت وا میدارد

بسیار سنگین تر از دردیست که

انسان را به فریاد وا میدارد...!

و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،

نه به سکوت هم!


"فروغ فرخزاد"


پ.ن : 

حرف و صوت و گفت را 

بر هم زنم !

تا که بی این هر سه با تو دم زنم ...


"مولانا "


روزَش مهم نیست،

لبخند بزن!

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد 

امید رفته را بازگرداند

گاه قوسی کوچک

معماری بنایی را نجات می دهد


"مرتضی پاشاپور"


پ.ن:

همه چیز به خنده ى اولِ صبحت بستگى دارد...

کافیست بخندى،

تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم

امتحان کن


"علی قاضی نظام"


من راز فصلها را میدانم

و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک ، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟

آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟

و شمعدانی ها را

در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟

آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید ؟

آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟


"فروغ فرخزاد "


پ.ن : 

ایمان بیاوریم به

 آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به

ویرانه های باغ های تخیل


" فروغ فرخزاد " 


باوری که از بین رفت را 

نمیشود دوباره ساخت 

تو از بین که نه،

از پیشم رفتی

برگشتنت هم چیزی را درست نمی کند.

 

" ابراهیم عسکری " 


چه کم ! باید فکری کرد ...

"دوستت دارم" جمله کاملی نیست

سیر نمی کند ،

کاش کلمه ها بیشتر بلد بودند ...


"صابر ابر"


زمستان بود

بوسه آتش زدیم و

گرم شدیم.


"غلامرضا بروسان"


پ.ن : 

نترس علاقه!

 بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است 

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است به‌جای درد، 

به‌جای دود به جای دود کردن درد، 

درد کردن دود هم را می‌بوسیم 

مگر کجای بوسه چپ است؛

 کجای لب می‌لنگد که 

این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم 

و جنگ را، رو ؟!

بیا علاقه‌ی خوبم

 می‌خواهم ببوسمت...


 "افشین صالحی "

بارون

۰۹
دی


بارون آدم رو به دیوانگی می رسونه،یه چیزی فراتر از الکل،

خوب می تونه هواییت کنه تا از آشفتگی های  زمین رها بشی،

حلالِ حلال!


" روزبه معین " 


پ.ن:

نخ باران

به سرانگشت تداعی تو وصل است
یاد می‌آورمت
ابر می‌آوری‌ام.


"سید علی میرافضلی"


سینه ام دکان عطاری است

دردت چیست؟

شنبلیله ، رازیانه ، شاهی و گشنیز

هل و آویشن ، نبیذ سرخ شور انگیز !

سینه ام دکان عطاری است 

دردت چیست؟

تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز

عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز

عاشقی تو !

عاشقی تو

من برای عاشقِ بی کس !

برای عاشق بی چیز

راه رفتن 

گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ....


"محمدصالح علا"


پ.ن:

گل های این فصل شبیه من نیستند !

من مثل گیاهان کوهی ام

مثل کتیرا و آویشن

تلخ و لازم ...!


"الهام اسلامی"

 

نامت سپیده دمی است که

بر پیشانی آفتاب می گذرد

متبرک باد نام تو !

و ما همچنان

 دوره می کنیم

شب را و روز را

هنوز را...

 

"احمد شاملو"

 

پ.ن:

هر چه آمد به سرم 

از تپش نام تو بود 

طرح افکار من از 

لهجه ی اندام تو بود 

 

" علیرضا آذر "