چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۱۰۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

پشت ابری خفته دیدم عکس ماه

او نمی دید و من و دریای آه !

 

مردمان در خواب و چشمانی به در

تا که شاید یار باز آید زِ راه

 

سایه هایی مبهم و بانگی حزین

لا الهی لاالهی جز « اله » !

 

داغ مجنون از ازل بنوشته اند

رنگ خونین شفق بر آن گواه

 

می روی با تو امانت این دلم !

رو که بختم همچو زلفت شد سیاه ...

 

"علی مقدم"


‎گفت:چرا همه ش دنبال معنای دیگری هستی؟!

 این یک دوستی ساده است !

‎آب دهانم را قورت دادم؛

‎«دوستی یک زن و مرد 

‎ هیچ وقت ساده نیست.»


‎"فریبا وفی"


کاش از پشتِ این دریچه‌ی بسته 

دستِ کم صدای کسی از کوچه می‌آمد 

می‌آمد و می‌پرسید 

چرا دلت پُر و دستت خالی وُ 

سیگارِ آخرت ... خاموش است؟

راستی حالا 

دلت برای دیدنِ یک نَم‌نَمِ باران، 

چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد...؟


"سید على صالحى "


پ.ن:

ای عطر ریخته

عطر گریخته !

دل ، عطردان خالی و پر انتظار توست 

غم ، یادگار دیرین توست ....


"سیاوش کسرایی"


هر وقت حس مى کنم دوستم دارى

با یک استکان چاى

به رویاى کشف کائنات مى روم

واقعاً چه حس خاصى دارد !

این که روزگارى

دو گلبرگِ روشن از یکى مهرِ گیاه

 بوده ایم ..


"سیدعلى صالحى"


دردی که انسان را به سکوت وا میدارد

بسیار سنگین تر از دردیست که

انسان را به فریاد وا میدارد...!

و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،

نه به سکوت هم!


"فروغ فرخزاد"


پ.ن : 

حرف و صوت و گفت را 

بر هم زنم !

تا که بی این هر سه با تو دم زنم ...


"مولانا "


روزَش مهم نیست،

لبخند بزن!

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد 

امید رفته را بازگرداند

گاه قوسی کوچک

معماری بنایی را نجات می دهد


"مرتضی پاشاپور"


پ.ن:

همه چیز به خنده ى اولِ صبحت بستگى دارد...

کافیست بخندى،

تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم

امتحان کن


"علی قاضی نظام"


من راز فصلها را میدانم

و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک ، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟

آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟

و شمعدانی ها را

در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟

آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید ؟

آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟


"فروغ فرخزاد "


پ.ن : 

ایمان بیاوریم به

 آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به

ویرانه های باغ های تخیل


" فروغ فرخزاد " 


باوری که از بین رفت را 

نمیشود دوباره ساخت 

تو از بین که نه،

از پیشم رفتی

برگشتنت هم چیزی را درست نمی کند.

 

" ابراهیم عسکری " 


چه کم ! باید فکری کرد ...

"دوستت دارم" جمله کاملی نیست

سیر نمی کند ،

کاش کلمه ها بیشتر بلد بودند ...


"صابر ابر"


زمستان بود

بوسه آتش زدیم و

گرم شدیم.


"غلامرضا بروسان"


پ.ن : 

نترس علاقه!

 بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است 

بوسه زیباترین اتفاق خیابان است به‌جای درد، 

به‌جای دود به جای دود کردن درد، 

درد کردن دود هم را می‌بوسیم 

مگر کجای بوسه چپ است؛

 کجای لب می‌لنگد که 

این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم 

و جنگ را، رو ؟!

بیا علاقه‌ی خوبم

 می‌خواهم ببوسمت...


 "افشین صالحی "

بارون

۰۹
دی


بارون آدم رو به دیوانگی می رسونه،یه چیزی فراتر از الکل،

خوب می تونه هواییت کنه تا از آشفتگی های  زمین رها بشی،

حلالِ حلال!


" روزبه معین " 


پ.ن:

نخ باران

به سرانگشت تداعی تو وصل است
یاد می‌آورمت
ابر می‌آوری‌ام.


"سید علی میرافضلی"


سینه ام دکان عطاری است

دردت چیست؟

شنبلیله ، رازیانه ، شاهی و گشنیز

هل و آویشن ، نبیذ سرخ شور انگیز !

سینه ام دکان عطاری است 

دردت چیست؟

تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز

عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز

عاشقی تو !

عاشقی تو

من برای عاشقِ بی کس !

برای عاشق بی چیز

راه رفتن 

گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ....


"محمدصالح علا"


پ.ن:

گل های این فصل شبیه من نیستند !

من مثل گیاهان کوهی ام

مثل کتیرا و آویشن

تلخ و لازم ...!


"الهام اسلامی"

 

نامت سپیده دمی است که

بر پیشانی آفتاب می گذرد

متبرک باد نام تو !

و ما همچنان

 دوره می کنیم

شب را و روز را

هنوز را...

 

"احمد شاملو"

 

پ.ن:

هر چه آمد به سرم 

از تپش نام تو بود 

طرح افکار من از 

لهجه ی اندام تو بود 

 

" علیرضا آذر "

 

من به شهریور چشم تو ارادت دارم 

تو به دی ماه دلم گوشه چشمی داری ؟ 
 
" جواد کلیدری " 
 
پ.ن : 
روزگاری،
یک تبسم،
یک نگاه،
خوش تر 
از گرمای صد آغوش بود 
 
" فریدون مشیری " 


وقتی همه چی سهل شود ، رغبت نیست 

وقتی هم چی سخت شود، قسمت نیست 

صحبت سر این فلسفه لا شک است 

تقدیر بشر هیچ بجز حسرت نیست 


" بهزاد شهبازی " 


هی تو !

تنفسِ بی ترانه‌ی ناتمام 

تکلمِ آخرین از خلاص 

میانِ این همه پنجره که باز است

به روی باد !

پس من چرا، 

پیاله‌ی آبم هنوز در دستِ گریه می‌لرزد ..؟ 


"سیدعلى صالحى"


دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم

با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم

دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی

افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم


"رهی معیری " 


دیدی که رسوا شد دلم


به تو که فکر میکنم

ستاره میشوم

گوشه ای از چادر سیاه شب را

نشانه میگیرم

و به رسم ستاره ها

تا صبح برایت

چشمک میزنم ...


"مریم موسوی "


عطا : دیدی این ماشین مسابقه ای ها رو که با  سرعت میرن ....

یهو ترمز میکنن دور خودشون میگردن ؟!

معصومه : آره ...

عطا : اونجوری دورت بگردم!!!


"علی ملاقلی پور "


پ.ن1: 

غم دنیا نخواهد یافت پایان 

خوشا در بر رخ شادی گشایان 

خوشا دل های خوش 

جانهای خرسند 

خوشا نیروی هستی زای لبخند

 

"فریدون مشیری "


پ.ن2:

جوری دوستش داشته باش که 

با داشتنِ تو تلافی همه سختی هایی که کشیده بود رو

از دنیا گرفته باشه 


"مسعوت " 


ﻫﻮﺍ

ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ

ﻛﻪ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻢ

ﻭ ﺯﺧﻢ

ﭼﻨﺎﻥ ﮔﺮﻡ

ﻛﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ...

ﻛﻨﺎﺭﺕ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﻢ

ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ !

ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﻣﻰ ﺭﻳﺰﻡ

ﺑﺮ ﺯﺧﻤﻢ ...


"ﻋﻤﺮﺍﻥ ﺻﻼﺣﻰ"


تو وقتی می‌بینی که من افسرده ام 

نباید بگذری، 

سکوت کنی، 

یا فقط همدردی کنی؛

بنا کننده ی شادیهای من باش! 

مگر چقدر وقت داریم؟

یک قطره ایم که میچکیم در تنِ کویر و تمام می شویم...


"نادرابراهیمی"


پ.ن:

ازگلوله نمی پرسند

از کجا آمده

معذرت هم نمی خواهد

از من نپرس چرا دوستت دارم

نه من می دانم

نه تو


"نزار قبانی "


دردم دهی به فصلـی

درمان کنی به وصلـی

ماتم که بر چه اصلی ؟!

درد و دوایم از توست...


"حسین منزوی"

 

با استکان قهوه عوض کن دوات را

بنویس توی دفتر من چشمهات را

 

بر روزهای مرده‌ی تقویم خط بزن

واکن تمام پنجره های حیات را 

 

خواننده ی کتیبه‌ی چشم و لبت منم

پــر رنگ کن بـــه خاطر من این نکات را

 

ما را فقط به خاطر هـم آفریده اند 

آنگونه ای که خواجه و شاخه نبات را

 

نام تو با نسیم نشابور می رود

تا از غبــار غم بتکاند هرات را

 

"علیرضا بدیع"


هیچ چیز سر جایش نیست

مثلاً تویى که

الان

زیرِ این باران 

باید کنارم باشى و

نیستى...

مثلاً منى که

تا الان

باید فراموشت میکردم و

نکردم


"علی قاضی نظام"


پ.ن:

در این سرما و باران

یار خوش تر

نگار اندر کنار و ...

عشق در سر


"مولانا"

موهایت

۰۷
دی


عجیب نیست

در آوردن خرگوش یا کبوتر

از کلاه یک شعبده باز

وقتی تو از لای موهایت

بهار را بیرون می آوری!


"محسن حسینخانی"


تنهایی

از مماس با پوستت آغاز می شود

جز تو

همه از تو دورند


"علیرضا روشن"


بچه که بودم عاشق سیب بودم. هر چی می خوردم سیر نمی شدم. یادمه یه شب توو مهمونی مشغول بازی بودم که چشمم افتاد به آخرین سیب توی ظرف میوه. تا اومدم بِرَم بَرِش دارم یکی دیگه از مهمونا برش داشت! منم اصلا به روی خودم نیاوردم!

بزرگتر که شدم خیلی دوست داشتم طعم مشروب رو بچشم. توو یه مهمونی به آخرین پیک باقی مونده از مشروب توو شیشه خیره شده بودم و منتظر بودم حواس بابا پرت شه تا برم سراغش. یهو یکی از مهمونا رفت و تمومشو خورد. منم اصلا به روی خودم نیاوردم!

چندوقت پیش دلم می خواست کنسرت خواننده ی مورد علاقه مو برم. وقتی رفتم توو سایت فقط یه جای خالی مونده بود. تا اومدم رزروش کنم یکی پیش دستی کرد. منم اصلا به روی خودم نیاوردم!

حالا اگه می بینی من عجله دارم، اگه می بینی من هولم، اگه می بینی دارم یه جاهایی رو تند میرم تعجب نکن! آخه تو همون آخرین سیبی توو سینی! همون آخرین پیک توو شیشه ی ودکا! همون آخرین بلیط کنسرت! می ترسم باز سر بزنگاه باز یکی سر برسه و آخرین سیب رو برداره! یکی برسه و آخرین پیک رو بره بالا! یکی برسه و آخرین بلیط رو رزرو کنه!

می ترسم اصلا به روی خودم نیارم!

خیلی میترسم...!


"کسرا بختیاریان"


پ.ن:

برای کسی که دلسردی تو را

تجربه کرده

این

برف و بوران

به شوخی شبیه است


"رسول ادهمی"


شاید حق را به تو نمیدهد...

حس میکنی درکت نمی کند...

اما آخر ِ بحث

همیشه با یک شکلک،

یک لبخند،

یک بوسه،

قانعت میکند...

از دستش نده!

او دوست داشتنی ترین خودخواهِ روی زمین است...


"ابراهیم عسکری"


این رو فهمیدم که مردهای هنرمند نه ریش و سبیل متفاوتی دارن،
نه اخلاق عجیبی و نه سعی می کنن حرف های گنده بزنن ؛
 اتفاقا بیشترشون آدم های ساده ای هستن و دست های زمختی هم دارن..
چیزی که یه مرد رو تبدیل به یک هنرمند می کنه دوست داشتن واقعی یک زنه.. 
به نظر من عشق بزرگترین اثر هنری هست که یه هنرمند می تونه خلق کنه!


"روزبه معین"


زن 

اگر عاشق نباشد

نه قرمه سبزی جا می‌اُفتد 

نه چروک های پیراهن صاف میشود

زن اگر عاشق نباشد 

هیچ خسته نباشی و برایت چای بریزمی

حقِ مطلب را ادا نمیکند ...

مرد هم که عاشق نباشد

چارخانه هایش

نه با شعر امن میشود

نه با آغوش ...


"مریم قهرمانلو "


پ.ن:

متون

جمع مکسر متن نیست

"من" است

که "تو" را در آغوش گرفته است


" ناشناس "