آدما عاشق نور میشن
گفت: ماهو نیگا
تا اومدم سرمو بگیرم بالا رفته بود زیر ابر... نور پس داده بود به ابرا... یه حالی بود آسمون...
گفت: من عاشق این رنگم.... چه رنگیه...؟
گفتم: خاکستری
گفت: یه رنگیه... یه جوره دلبریه...
اره عزیز دلم
خاکستریا همیشه دلبرن
عین همون موقع که گفتی دوسِت دارم و من عین خیالم نبود...
میگفتی بریم بستنی قیفی بخوریم...؟
مِن من میکردم و میگفتم نه حوصله ندارم...
میگفتی مگه قرار نبود دست به موهات نزنی... میگفتم اااا یادم رفت...
میگفتی بیام دم خونه چند دقیقه بوت کنم...؟
میگفتم وااا دیووونه...!
میگفتی شب بخیرم پس چی شد ؟... میگفتم خوابم برد...
رفته بودم زیر ابر و تو پیِ ام بودی...
انقدر رفتی و اومدی و دیونگی خرج کردی که دلمو ببری...
درست همین موقعها بود که دلم رفت...
بعدِ دلم حالا نوبت تو بود که بری زیر ابر...
حالا نوبت من بود هزار تا بستنی قیفی آب شه توو دلم
توو خیال دست کنم لای موهات
لا به لای آدما خمارِ ردِ بوی تو باشم
بی خواب شم از شب بخیرایی که خواب بهش زده بود...
اره عزیز دلم خاکستریا همیشه دلبرن
میدونی چرآ چون پشت ابرن...
آدما عاشق نور میشن
میرن پیِ منبعِ نور، کور میشن
"پریسا زابلی پور"
- ۹۶/۰۵/۰۵
- ۲۹۳ نمایش