چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

 

هزار بار هم با خودم هم با دوستانم قرار گذاشتیم که فراموشت کنم هزار بار قرار گذاشتیم اما نشد، نشد که وقتی خط یک مترو را بالا پایین می کنم با صدای همیشگی ایستگاه شهید بهشتی یاد تو نیفتم بغض نکنم غصه نخورم که این همه پله را مجبوری هرروز صبح و عصر بالا و پایین بروی هنوز یادم هست که عادت به پله های برقی نداری  من را هم عادت به این تفاوت از دیگران داده ای، هیچکس نمی داند وقتی خطی ها می گویند عباس آباد یک نفر چطور به یاد همان یک نفر می افتم  به اینکه حتما الان در یکی از خانه های کوچه ارمغان پشت میز چوبی آشپزخانه ای رو به رویِ مادرش  نشسته و یکی یکی اتفاق های امروز را برایش تعریف می کند 

سرافراز باز هم یادش رفت قهوه را تلخ می خورم، اصفهانی مثل همیشه دیر تر از بقیه آمد،

عمو حسن  گل هایش را آب می داد و به شما سلام رساند و آقای سرمدی امروز ترفیع گرفت و به دفتر خیابان٢٩ رفت، مرد نازنینی بود حیف شد، روزنامه ها هم تیتر اولشان مثل همیشه یک مشت دروغ بود، سپاهان صدرنشین جدول شد یک رستوران به نام فلان در تجریش بسته شد، فردا قرار است باران بیاد که نمی آید ، راستی منصور تماس گرفت و گفت که حالشان خوب است برای عید به ایران می آیند و هانا دلتنگی دایی  و مادرجان اش را میکند. 

می بینی خیلی خوب داری سعی میکنی  من را از یاد ببری ، خیابان٢٩، کافه باران، میز دو نفره مان ، قهوه هایی که تلخی شان اول دلت را میزد اما خودم عادتت دادم به این تلخی شیرین این هم یکجور تفاوت است، دختری قرار است بیاید که چشم های سبزش هم رنگ چشم های من است 

دیر رسیدن های همیشگی خودت سر قرارهایمان، رستورانی که قرار بود روز آخر آنجا باشیم ولی نبودیم و همان جای هیشگی را با همان همیشگی اما بدون حضور آدم های همیشگی اش ترجیح دادیم.

نگاه کن حتی دیگر من نیستم که پشت ترافیک برایت غلط غلوط روزنامه بخوانم و باهم به این دخترِ بی سواد بخندیم و تو دیگر به تیتر اولِ همه ی روزنامه ها اکتفا میکنی، نه تیم محبوب تو قهرمان میشود نه تیم من شرط را هردویمان باختیم درست مثل باختن خودمان به یکدیگر.

شباهت ها من را که از پا درآورده  اما تو هنوز رو به روی مادرت می نشینی و تمام حرف هایی را می زنی که نشانی از من در آن ها گم است چایت سرد می شود و دوباره برایت می ریزد معین هم  برای بارِ هزارم  از ضبط صوت کوچک گوشه ی میز میخواند... کنارم هستی و اما.. وباز هم لیوان چای میان حلقه ی دستانت مثل دست های من یخ میزند و سعی میکنی هیچ هم به یاد من که دیگر کنارت نیستم نیفتی. 

 

"پریسا چودار"

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۹/۲۵
  • ۲۰۲ نمایش

چشمها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی