چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۹۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است


نشسته بود کنارم ، شونه ‌ش تا شونه ‌م یه وجب بیشتر فاصله نداشت!! پشتمون دیوار کاهگلی بود ، روبرومون پر از گل و درخت...

داشتیم حرف میزدیم که یه پروانه نشست رو شونه چپم _همون سمت که اون نشسته بود_ همینطور که پروانه رو نگاه میکردم گفتم:

"شنیدی اگه پروانه رو شونه ت بشینه ، خیلی زود یه اتفاق قشنگ برات میافته؟"

 تا سرمو آوردم بالا

منو بوسید!!!

پروانه پرید...


"مرتضی قرائی"


رج به رج

               هر بیت را

                                از روی چشمت ساختم

شعر هایم 

                دست بافت

                                   مهر بانی های توست...


"فرامرز عرب عامری"



پ.ن:

- تا حالا از یه ارتفاعِ زیاد سقوط کردی؟

+ اوهوم. یه بار از چشماش افتادم...


"آنا جمشیدی "


آدم وقتی دستش به جایی بند نیست؛
سراغ آرزوها می رود
آرزوهایش که محال شد
غرق می شود در خاطراتش...! 


"میلان کوندرا"


دلم را در جیبت

دلم را در دستت

دلم را

در خانه ات جا گذاشته ام !

داشتنِ تو

خریدنِ زندگی ست

و دوستی با آسمان

که رنگِ چشم هایش

یادم رفته است ...

داشتنِ تو

آفتاب است و ستاره

بهار و شعر و شمعدانی !

من برای شاعر شدن

خلق شده ام

تو برای شعر شدن

دلم را

در چشمهایت جا گذاشته ام !

شعرِ من

شراب است و موسیقی ....

شعرِ من

ضربانِ مغرورِ دست های توست

و کبوترانِ کوچکی

که در پیراهنت

آواز می خوانند

شعرِ من

دست های توست

و هراسِ از دست دادنت

که از دست دادنِ زندگی ست

دلم را در روسری ات جا گذاشته ام ...


"حامدابراهیم پور"


چونان به من نزدیکی

که اگر جایی نباشم، تو نیز نیستی

چونان نزدیکی

که دست‌های تو بر شانه‌ام

گویی دست‌های من‌اند

و هنگام که تو چشم می‌بندی

منم که به خواب می‌روم!


"پابلو نرودا"


به اعتقاد من 

                  زنانِ شاد 

                           زیباترین زنها 

هستند 


"آدری هپبورن "

تو ماه بودی و

۱۰
اسفند

 

تو ماه بودی و

بوسیدنت  نمی دانی…

چه ساده

داشت مرا هم بلند قد می کرد...

 

 

"کاظم بهمنی"

 

پیراهنی

که روی باد تکان می خورد

سایه ی زنی ست

که زخم هایش را 

در نور خورشید شسته است

 

"آرمین یوسفی "

 

پ.ن:

من از پیراهنت

دستمالی میخواهم

تا زخم کهنه ام را ببندم...

 

"حسین منزوی"


چو گل‌دانِ خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک ‌خورده‌ایم...


"قیصر امین پور"


پ.ن:

خاموش کنم چراغ را

آنچه نمی بینم

زیباتر است


"سیروس نوذری"


آیین تو آمیخته با هستی ام انگار

از جانِ من احساسِ تو یک لحظه جدا نیست


هر ثانیه لبخندِ تو  زیباییِ محض است

توصیفِ تو جز با هنرِ عشق  روا نیست


یک بار صدایم کن و بگذار که لَختی 

در دایره یِ چشمِ تو با مهر بمانم


آسوده غزلواره ای از حنجره یِ عشق

در گوش تو با لهجه یِ تبدار بخوانم


تو صبح دل انگیزی و با شورِ فراوان

خورشید طلا ریخته هر روز به پایت


بگذار که این شانه به یک عطرِ دلآویز

خوش بو شود از بازیِ موهایِ رهایت


در حسرتِ دیدار توأم ، باید از این شهر

با این دل پر خاطره  راهیِ تو باشم


دریایِ منی ، باید ازین برکه یِ خاموش

برخیزم  و بی دلهره ماهی تو باشم


 نامت همه جا رمزِ عبور است برایم

چون درد و غمی راهِ مرا بی تو ببندد


با عشق صدایم کن و بگذار که آرام  

این شاعرِ دیرینِ تو یک بار بخندد


"جواد مزنگی  "

 

عزیزم!

کمی هم بیا

کمی هم باش

مرا "ببین"

دستت را بگذار روی قلبم...

کوبش های جنون آمیزش را هجی کن!

فکر می کردی یک روزی

تکرار اسمت بشود ضربان قلب کسی؟!

 

"نسترن علیخانی"

 

پ.ن:

من با دست های آویخته ی تو

در فروردین که هیچ 

در اسفند هم شکوفه می دهم ...

 

"حامد نیازی"


مگـر نمیگویی که هر آدمی 

یک بار عاشق می‌شود؟

پس چرا هر صبح

که چشم‌هایت را باز میکنی 

دل می‌بازم باز؟


"عباس معروفی"


بروی یا نروی فرقی نمیکند

همین که احساست نمیکنم،

یعنی چمدانت را بسته ای.


"محمد مصطفوی"


تو می توانی

از عکس پس بگیری

لبخندم را 

می توانی الفبا را بتکانی 

شعر بسرایی

ترانه بخوانی

و برای تمام زخم های دهان بسته ساز دهنی بزنی

تو می توانی 

از پله ها بالا بروی

گل های آفتابگردان را 

تماشا کنی،

برای پرنده ها نان خشک بریزی

اما نمی توانی 

رویای زنی که با درخت آواز خوانده،

با پرنده ریشه زده،

و در دریا غرق شده را پس بگیری...

 

"لیلا رنجبران"


گفتم عقب بایست ! نمی خواهم !

من مثل دره ای ته این راهم

ما هیچ وقت، هیچ کجا با هم !

با بوسه هاش بست دهانم را ...


"فاطمه اختصاری"


من این رو خیلی خوب می دونم که آدم ها وقتی بزرگ میشن اگه کسی رو دوست داشته باشن، 

اون دوست داشتن خیلی ارزشمند میشه، 

منظور من از بزرگ شدن بالا رفتن سن نیست،

 این فهمیدنه که آدم ها رو بزرگ می کنه.
کسی که تنها می مونه و فکر می کنه بزرگ میشه،
کسی که سفر می کنه و از هر جایی چیزی یاد می گیره بزرگ میشه،
کسی که با آدم های مختلف حرف می زنه و سعی می کنه اون ها رو درک کنه بزرگ میشه.
واسه همین همیشه اعتقاد دارم که کسانی که زیاد کتاب می خونن،

 می تونن آدم های بزرگی بشن، چون اون ها تنها می مونن و فکر می کنن، 

با داستان ها به سفر میرن، چیزهای مختلف یاد میگیرن و سعی می کنن بقیه رو درک کنن.
به نظر من زن ها و مردهایی که کتاب می خونن و روح بزرگی دارن،

 دوست داشتن و دل بستن واسشون خیلی با ارزشه.


"روزبه معین"


مثل بازىِ لام در لیالىِ من

دیر آمدى رى را

باد آمد و همه ى رؤیاها را با خود برد...


"سیدعلى صالحى"


پ.ن:

- دعا کن منو.

دعاهات می‌گیره؟

+ آره.

یه بار بهش گفتم الهی همون جایی باشی که دلت هس

دیگه ندیدمش...


"آنا  جمشیدی"


- تنها اونایی که عاشق نیستن،

 تصویر خودشون رو در آب می بینن ...


"بابا عزیز"


ابرهایی که دراندیشه ی دریاهستند

بغض دارند ولی توی گلو میریزند

کوه من گریه نمی کردونمی دانستم 

کوه ها اشک ندارند فرو میریزند


"رویاابراهیمی"


تو تنها دوایی بودی

که نه سیزده آبان داشت

نه هلال احمر

و نه حتی 

کوچه های گم و گورِ

ناصر خسرو


"رسول ادهمی"

 

همه چیز به پیراهن تو بر می گردد 

که مثل شالیزاری  از برنج 
تربیتش کرده ای 
ایستاده ای 
و زیبایی ات !
زندگی را ادامه می دهد ... 
 
" محسن بیدوازی "

-تو چند سالته؟
+سه سال و 5 ماه و هشت روز 
-هه هه هه! تاریخ تولدتو کی حساب کردی 
+اون موقعی که صداش زدم ، بی هوا برگشت گفت : 
جونم 

"ناشناس"

انگشت های تو

۰۴
اسفند


انگشت های تو 

تفسیر ده گانه یک کتاب اند 

انگشت های تو 

ده فرمان موسی ...


" شمس لنگرودی " 


به من دست بزن

نگذار خاک بگیرم


"رسول ادهمی"


پ.ن:

روزهای آخر سال را دوست دارم

آن قدر برایت مهم می شوم

که روی چهارپایه می روی

بی پرده و بی محابا

از پشت پنجره ی خانه تان

ساعت ها

برایم دست تکان می دهی

و من از دور

این رسم هر ساله و زیبا را

به خودم گرفته

با ذوق

می خندم...


"رسول ادهمی"


وقتی میان بازوان تو

از عشق 

روئینه می شوم !

اسفندیارِ عاشقانِ جهانم ... 


"نصرت رحمانی"


میخواهَم 

دَستانَم دور کَمَرَت،

کور تَرین گِره دُنیا شَوَد ...


"سینا مصدری"


"دلم ساده ، دوست داشتن می خواهد"

دلم دوست داشتن می خواهد 

دلم ساده ، دوست داشتن می خواهد

از آن دوست داشتنها که 

اصلا به چشم نمی آید

مثل بازی با استخوان روی مچش

دست کشیدن روی رگ های برجسته ی دستش

بازی با موهای پشت گردنش

اتو کردن یقه ی پیراهنش

باز و بسته کردن ساعت دور مچش

ست کردن لباسهایش

هر بار بوکردن اَفتر شیوَش جلوی آینه

توی حمام از شامپوی او استفاده کردن

وقتی خوابست کنارش دراز کشیدن

و زل زدن به صورتش

اصلا اینکه او فیلم ببیند و تو او را دید بزنی

برایش میوه پوست بکنی

آجیل مغز کنی

لوسش کنی

و از وابستگی اش به خودت کیف کنی

یواشکی توی کیفش نامه ی عاشقانه بگذاری

قبل از رفتن

ابروهایش را با دست مرتب کنی

پیشانیش را ببوسی

و پشت پنجره دور شدنش را ببینی

و صبر کنی 

تا صدای پایش پشت در بیاید

و خودت را به خواب بزنی

اصلا خودت را به مریضی بزنی

که ببینی 

همین دوست داشتنهای ساده که حذف شود

چطور بیتاب میشود

و دلت غش کند

برای عاشقی اش


"سارا فراهانی"



گویند بخوان یاسین 
تا عشق شودتسکین 

جانی که به لب آمد 
چه سود ز یاسینی ؟!


" مولانا " 

پ.ن :
با این همه ای قلب در به در 
ازیاد مبر 
که ما 
من و تو 
عشق را رعایت کرده ایم 
از یاد مبر 
که ما 
من و تو 
انسان را رعایت کرده ایم 
خود  اگر شاهکار خدا بود 
یا نبود ...

" احمد شاملو " 


لب هایت

اعتراف سرخ خدایند به قدرت خویش

چگونه آن ها را نپرستم ؟

چگونه فریادشان نکنم ؟

مگر نه اینکه زندگی سرخ است 

و روی لب های تو جاری؟

بگذار پیامبرشان باشم

اعجاز من لبخند تو می شود

بعد از خواندن این شعر

اعجاز من 

فریاد من است :

به لب هایت قسم

عشق

سرخ ترین حادثه بود ...

حالا به آینه پناه ببر !

تا ایمان بیاوری 

 که چقدر دوستت دارم ...


"علیرضا کاهد"


از روزی که شناختمت 
همزمان ،هم می خندم 
و هم گریه می کنم 
نیمی از عشقت روشنایی 
و نیم  دیگرش تاریکی است 
یک بام و دو هواست 
شاید برای همین است  
که همچنان دوستت دارم 


" غاده السمان "