چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

می‌خواهم به طول بینجامد

 چون کتاب کلیدر ،

 چون دره‌ی پروانه ..

 بوسه‌های تو را می‌گویم

که چون کمربندی به دور کمرم

 نگهم می داشت..

        

  "غلامرضا بروسان"

 

 

محتاج یک فنجان چای
که پهلویش تو باشی... ‌‌

 

 
" وحید کردلو"

"شکوفه بزن"

۰۹
فروردين

 

تا زنده ای "شکوفه بزن"
گل کن!
بهار شو!
کسی به میوه های درختی 
که پای گور قد کشیده
"محل" نمی دهد...

" رسول ادهمی"


 پ.ن:
به تو گفتم :
گنجشک ِکوچکم باش
تا در بهار ِتو
من درختی پُرشکوفه شوم ،
تو لبخند زدی
و من برخاستم
و همه‌ ی حرف‌هایم شعر شد ..!!

 
" احمد شاملو"

نه جانم من مثل فروغ بلد نیستم بهت بگم "مرا بپیــچ در حریرِ بوسه ات"...
من زل میزنم تو چشمایِ رنگِ عسلتُ میگم"تـو چرا منو بوس نمیکنی امروز؟"
یا نمیگم "من به آغوشِ تو محتاج تر از نانِ شبم"
یهــو برمیگردم چلّه یِ تابستون میگم"اونقــدر ســردمه که...." وخب باید بفهمــی دیگـه انتظارِ زیادیه...؟
"دستهایت را بازکنــی سقوط میکنم "هم که خب قطعا نخواهم گفت...
تهِ تهش میپرم وسطِ خیابان و مثلِ عصایِ موسی میشکافمش و اصلا هم به بوقِ بلندِ ماشین ها توجه نمیکنم....
آخر خنگِ خدا تومرا نمیشناسی...؟ آدم که هی نباید همه چیـز رابگوید خب"از چشمِ من ببین که چه غوغاست در دلم"

 

" فاطمه صابری نیا"

خوب؛ عشق جان

۰۹
فروردين

 

خوب؛
عشق جان
دل من هم میخواهد
دست در دستانت
و یا گاهی هم سرم را به بازُوانت در حالی که دلم از بودنت غش میرود تکیه دهم
و با تو کل شهر را قدم بزنم
اما من همیشه پشتِ تو می‌ایم
تا حتی عطرت سهم غریبه ای که پشت ما قدم 
میزند نشود
.
"دنیا کاف"

تو بمان

۰۹
فروردين

 

تو بمان ببین که شب ها برایت لالایى خواهم خواند ..
تو بمان،ببین که موهایت را شانه خواهم زد.
ببین که هر روز جیب هایت را پر از یاس خواهم کرد.
که با تو در اطاقم تانگو خواهم رقصید..
از پشت تلفن برایت آواز خواهم خواهند..
لاى کتاب هایت نامه خواهم گذاشت..
و براى هر بار لبخندت شعر خواهم سرود..
تو فقط بمان،تمام عاشقانه هایش با من.
تو فقط بمان...
.
"فرزانه صدهزارى"

 

 

بین این مردم
عاشق‌ کُشِ معشوقه ‌فروش
مـَگـذارم،
مَـگـذارم،
مـَگـذارم،
مـــَگــذار

 

 

"علیرضا آذر"

 

 

انحنای لب هایت
به قصد لبخند
زیباترین رسم هندسی دنیاست

 

 
" زهرا دباشی"

 

 

 

و چشم های تو 
همان کافه ی دنجی است که 
قهوه هایش حرف ندارد!!!
.
"سوسن درفش"

 

 

پ.ن:
به گمانم
سخت‌ترین کار دنیای امروز
مرد بودن است!
نگاهت را
از اخبار ایران و جهان برگیری...
و خبر از دنیای چشمان زنی بگیری 
که از صبح می‌خواسته 
چیزی را به تو بگوید 
اما سکوت کرده است..!
.
"فاطمه نعمتی"

 

 

عارفی بر سر یک پیچش مو کافر شد
منِ رند و سه وجب زلف پر از فِر ، چه شود ‌

 

 
" لا ادری"

 

همه چیز را میشود حاشا کرد
جز عطر آنکه دوستش داری


‌‌"نزار قبانی"

به دیدارم بشتاب ..

این شکوفه ها

به همان سرعتی که باز می شوند

فرو می ریزند

هستی این جهان

بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ ..

 

 "ایزومی شی کی بو"

 

 

می گویند 
با یک گل بهار نمی شود
اما عشق تو ، 
گل همیشه بهار قلب من است
و نوروز قصه ی هر روز من است
قصه ی عشقی که 
چهار فصلش بهار است
و برگ برگ کتابش
از حضورت شکوفه باران
و هر دم که 
هوای با تو بودن را
تحویل می گیرم
بازدمش عید من است
.
"مسلم مک وندی"

 
 
 
 

بچه ها با خیالِ کفش و لباسِ نو،چشمانشان را می بندند
زن ها با فکرِ عوض کردنِ فرش و رنگِ مبلِ جدیدشان،
مردها با محاسبه ی هزینه های شبِ عید و کارهایِ نیمه تمامشان!
اما فروردین که از نیمه بگذرد، 
طرحِ فرش و رنگ مبل از مُد می افتد و
کفش و لباسِ نو از چشم،
هزینه ها و کارهای نیمه تمام هم احتمالا تمام می شود!
ماهی ها می میرند و سبزه ها پلاسیده می شوند...
روی دیوارها و شیشه ها باز گرد و خاک می نشیند و
هفت سین ها کم کم جمع می شود...
این هارو گفتم که بدانید،
اگر هقت سینتان یک سین هم کم داشته باشد،ایرادی ندارد!
اگر لباستان فلان مارک و مبلتان فلان طرح هم نباشد،آسمان به زمین نمی آید جانم...
خارج کنید خودتان را ازدورِ این رقابتِ چشم و هم چشمی ها...
شادی هایتان را به این مادیات بی دوام گره نزنید...
بگذارید کودکانمان یاد بگیرند که
سالِ نو چیزی نیست جز حالِ خوبِ کنارهم بودن!
جز وقتی که در کنارِ هم می گذرانیم.
احساسِ خوشبختی داشتن با مادیات هنر نیست،
اگر میانِ همین اندک داشته هایتان هم،
با هم مهربان بودید،بروید و میانِ مردم خوشبختیتان را جار بزنید!
اگر تصمیم گرفتید امسال را بیشتر کنارِهم باشید و
بیشتر لبخند بزنید، آن وقت است که
شکوفه های خوشبختی در دلتان جوانه می زند
و حال و هوایِ زندگیتان بهاری می شود...!
لبخند بزنید به ترکِ دیوارتان!
شاید شکوفه ای میانش منتظرِ جوانه زدن باشد!

 

" شقایق عباسی"

 

مثل گاز زدن گوجه سبزِ نوبرانه،
شوقِ راه رفتن زیر باران اردیبهشت،
مثل ترد و تازه و داغ بودن نانِ سنگک
یا عطرِ چای دارچین با نبات
یا اصلا بوی عید
با رنگِ پول های تازه لای قرآن
دوست داشتنت را می‌گویم ..
که بی گمان اگر هزار سال هم بگذرد
در من تازه می‌ماند ...
.
"مریم قهرمانلو"

من بوسه میخواهم

۰۲
فروردين

من بوسه میخواهم
من بوسه میخواهم
زیر برج ایفل
من بوسه میخواهم
میان میدان اصلی نوفل لوشاتو
روی رودخانه های ونیز
زیر برف های مسکو
زیر آفتاب ریو دو ژانیرو
من بوسه میخواهم
وسط بیابان،کنار اهرام ثلاثه
من بوسه میخواهم
کنار برج آزادی
عشق اگر عشق باشد
محصور به مختصات جغرافیایی نخواهد بود
در عین حال که زندانی یک آغوش است

 

" حامد رجب پور"

تنها تو میتوانستی
از میان کلمات مبهم
اسمم را صدا بزنی
وقطره های باران را بشماری
تنها تو میتوانستی
صدای خمیازه ی افتاب
بر تن کرخت بیدهای مجنون را از بر باشی
وبر سر گل های باغچه قسم بخوری
تنها تو میتوانستی 
مرا هنگامی ک خیلی غمگین بودم بشناسی
ومنتظر باشی تا جنگ تمام شود
تنها تو میتوانستی
مانند روز عید زیبا باشی

 

"شکوه رحمانی"

دلیل من تویی

۰۲
فروردين

 

 

 

 

یادت نرود ما به هم احتیاج داریم!
باور کن...
برای رسیدن ها و فرار کردن ها
برای ساخته شدن ها و ثبت کردن ها!
ما به هم احتیاج داریم...
وگرنه من و تو کی را دوست داشته باشیم؟!
یا مثلا با کی حالمان خوب شود...!
من به تو فکر می کنم!
به تو احتیاج دارم
وگرنه دیگر فکر هم نمی کنم...
واقعیتش را بخواهی من به دلیل اعتقاد دارم.
دلیلِ من تویی...!
تو را نمیدانم...

 

 

"صابر ابر"

 

پ.ن:

تا وقتی که یک داستان قشنگ داشته باشی 
و یکی هم باشد که داستانت را برایش 
تعریف کنی ، کارت ساخته نشده است . 
 

 

" آلساندرو باریکو"

بعضی عکسها را هرچقدر به چشمانت نزدیک کنی زیباتر میشوند
انگار بوی تن کسی را می دهد...
بعضی عکسها را نیز باید قاب کرد زد روی دیوار و از گوشه ی اتاق هر از گاهی دید زد
عکس تو جزء هیچ کدام نیست
آن تکه پاره شدنی لذت بخش است!

 

"مونا محمدپور اصل"

بهار بهانه است
خبر از آمدنت که باشد
درختان چاره ای جز
شکوفه زدن
ندارند ...

 

" حمیدرضا عبداللهی"

بوی بهار ...

۰۲
فروردين

 

 

بویِ بهار می رسد،
از سر زلفت ای صنم . . .

" منصوری بروجنی"

 

 

 

به دلم آمده، می‌آیی!
که اولین نویدِ سال و روزهایِ نو را
صدای تو برایم زمزمه خواهد کرد؛ 
به دلم آمده
به جز بهار و شکوفه‌بارانش
همه‌ی فصل‌ها
حتی پاییز هم بویِ وصل می‌دهد،
بویِ دستان گره‌خورده‌مان باهم
و عطرِ نفس‌هایِ یکی‌شده‌مان.
به دلم آمده ارمغان بهار، حضورِ تمام‌نشدنی توست
حضوری که به گرمایِ تابستان می‌رسد و خزان را بهاری دوباره می‌کند.
به دلم آمده بهار امسال با بودنت همیشگی می‌شود!
به دلم آمده بهاری داریم
که زمستان هم پایانش نخواهد بود... 

 

 
"فاطمه جوادی"

 

یک زندگی کم است ...
برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را با تو در میان بگذارم ...
می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز میکنی؛ آن درخت روبه‌ رو من باشم
فصل تازه من باشم
آفتاب من باشم
استکان چای من باشم 
و هر پرنده ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد .
یک زندگی کم است !
برای شاعری که می‌خواهد در تمام جمله ها دوستت داشته باشد .
.
"روزبه سوهانی"

بنفشه‌ها ...

۰۲
فروردين

بنفشه‌ها ... چه عریان

بهار... چه نزدیک
شهر ... چه بی‌تاب
پنجره ... چه صادق
من ... چه در انتظار
تو ... چه آسوده ... چه بی‌ واژه ...
چه بی‌ حیرت خفته ای ...

 

" نیکی فیروزکوهی"

 

 

شما ریاضی میخواندید 
ما هنر...
به زبان خودتان بگویم اگر
دست های شما قدرمطلق است!
میانش نمیتوان به چیزهای بد فکر کرد ...

 
" آبا عابدین"
 
پ.ن:
ونپرسیم چرا 
قلب حقیقت آبی است
 
" سهراب سپهری"
 
 

 

 

 

 

می دانی از وقتی
دلبسته ات شده ام…
همه جا
بوی بهشت می دهد؟

 

 

"عباس معروفی"

 

یقه ی کِش آمده ی پیراهنِ توست
که انگار...
از یک نیمه شبِ عاشقانه
و میان خنده هایی از تهِ دل
وقتی دستهای پُر از شعرم را
آن حوالی برای گُم شدن فرستاده بودم به جای مانده!
همین قدر زیبا
همین قدر دوست داشتنی!

 

"حامد نیازی"

 

 

آدمیزاد تو هر سنی، مُدام تغییر میکنه!
هم از لحاظِ چهره‌!
هم خلق و خو!
حتی ممکنه علایقِش هم، متفاوت‌تر از قبل بِشه!
خودِ من شاید چند سالِ پیش، عطرِ گلِ مریم و رز، برام لذت‌بخش بود!
جذبِ رُمان‌های عاشقانه میشدم!
اهلِ چایی خوردن، اونم تو هر ساعتی از روز نبودم!
اما الان، عطرِ نرگس، مَستم میکنه!
یه کتابِ شعر، حالمو خوب میکنه!
و هوسِ یه فنجون چای،تو هر ساعتی از روز، سراغم میاد!
امیدوارم،همه‌یِ تغییراتِ زندگیمون، قشنگ باشن !!

 
" نسرین هداوندی"

 

 
سلام صورتی جان

 

از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان
صبح که چشمهایتان را مالش می دادید و
به بازار شام خانه مان نگاه میکردید
درست زمانی که کف اتاق ها پر از کاغذ پاره هایی بود که تو را به دنیا معرفی میکرد
همان وقت
که دست هایت را به کمرت زدی و گفتی
از این مرد شلخته تر هم داریم؟
خب تا اینجایش را داشته باش
کمی دورت بگردم!
خب...
از نو!
درست وقتی داشتی روی میز کارم را با حرکت دورانی سر تماشا میکردی
همان زمان که فوج فوج استکان نیم خورده چای را دیدی
وقتی چپ چپ به ته سیگار های پشت پنجره نگاه کردی
وقتی پیژامه ی شوت شده را روی طاقچه دیدی
و با عصبانیت آمدی سمت قاب عکس مشترکمان
درست همان لحظه که با مهربانی گفتی
"اخه من چرا توی شلخته رو انقد دوس دارم...؟"
خب تا اینجایش را داشتی
بگذار پیشانیت را ببوسم و بگویم
از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان دوباره عاشقت شدم!
نخند
جدی بگیرش
و من الله توفیق.

 

 
" حامد نیازی"

 

 

 

نشسته بودم روبروش و به زُلفای فِرفِریش نگا میکردم
بهش گفتم : میدونی چرا یوز پلنگا گوشه ی چشمشون یه خط سیاهه که بهش میگن خط اشک؟
دستشو انداخت تو فِرِ موهاش ...
پیچش داد و گفت نه !
چِشَمو از موهاش سُر دادم رو چِشاش و گفتم :
وقتی واسه اولین بار یوزپلنگِ نر،یوزپلنگِ ماده رو برایِ رفتن به شکار تنها گذاشت و هیچ وقت برنگشت،یوزپلنگ ماده که یه بچه تو شیکمش داشت،اونقدر گریه کرد که رد اشکش موند گوشه ی چشمش و هیچ وقت از بین نرفت.
بلند خندید و گفت اینو از کجا آوردی؟
خندشو گذاشتم گوشه ی ذهنم،پیش بقیه ی خنده هاش و گفتم : یه وقت نشه تنهام بزاریا ...
یه کم ساکت نگام کرد ...
سکوتِ نگاشو گذاشتم کنارِ بقیه ی نگاهاش،گوشه ی دلم و گفتم ...
میخوام یه جایی واسه بچه هامون بنویسم،فرِ موهای مامانتون از وقتی بیشتر شد که میشِست کنار من و حرف میزد،شعر میخوند و من یکی از انگشتام تو موهاش وِل بود و هی موهاشو بین انگشتام لول میکردم ...
میخوام براشون بنویسم اگه یه روز،یه مردی عاشقِ موهای پیچ خورده تون شد بشینید کنارش واسش شعر بخونید تا بتونه دستشو ببره لای موهاتون و اونارو پیچ بده ...
بزارید یه روزی برسه که پایینِ موهای همه ی خانوم ها پیچ خورده باشه و افسانه ی ما وِرد زبونشون .

 

 
" حنانه اکرامی"