چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

از عشق

اگر به زبان آمدیم

فصلی را باید

برای خودم صدا کنیم

تصنیف ها را بخوانیم

که دیگر زخم هامان بوی بهار گرفت

 

"احمدرضا احمدی"


و چه قدر خسته ام از چرا؟

از چه گونه!

خسته ام از سؤال های سخت

پاسخ های پیچیده

از کلمات سنگین

فکرهای عمیق

پیچ های تند

نشانه های با معنا، بی معنا...

دلم تنگ می شود گاهی،

برای یک «دوستت دارم» ساده

دو «فنجان قهوه ی داغ»

سه «روز» تعطیلی در زمستان

چهار «خنده ی» بلند

و پنج «انگشت» دوست داشتنی!


"مصطفی مستور"


من از اینجا خواهم رفت

و فرقی هم نمی کند

که فانوسی داشته باشم یا نه

کسی که می گریزد

از گم شدن نمی ترسد...!


"رسول یونان"


من عقیده دارم که انسان تغییر نمی کند 
ولو یکصد هزار سال از او بگذرد 
یک انسان  را اگر درون رودخانه فرو کنید  به محض اینکه لباس های او خشک شد 
همان است که بود 
یک انسان را اگر گرفتار اندوه نمایی از کرده های گذشته پشیمان میشود ،
ولی همین که اندوه از بین رفت ، به وضع  اول بر می گردد
 و همانطور خود خواه و بی رحم میشود
 
"سینوهه "
"میکا والتاری "



پاییز آمد و من‎ ‎ساختن لحظات ناب را بدون تو حرام کرده ام ... چه بهانه های خوبی برای امروز هست اما تو را ندارم‎ !‎مثلا خوردن یک ‏لیوان قهوه در کافه هایِ کنار پیاده رو کار شراب را می کرد، اگر دستان تو در دستانم بود!‏‎ ‎
بعد از آن هم پیاده روی در خیابان ولیعصر‎ ...‎مردم درگیر روزمرگی و من هم درگیر پیچش موهایت که باد به صورتم می زند وقتی دارم ‏شعر در گوش ات زمزمه می کنم‎...‎‏ تو هم درگیر صدای دورگه من‎!‎‏ فکر کن کمی سرد هم باشد، کل ولیعصر را قدم می زدیم، اگر ‏دستان تو در دستانم بود‎!‎
می رفتیم سینما و فیلم فروشنده را برای چندمین بار می دیدیم، در تاریکیِ سینما مثل احمق ها زل می زدم به برق چشمانت وقتی ‏داری با دقت فیلم را دنبال می کنی، اگر دستان تو در دستانم بود! ‏‎ 
کنسرت سیامک عباسی به یاد ماندنی می شد و تا خانه همه ی آهنگ هایش را با صدای بلند برایت می خواندم و تو هم الکی از ‏صدای من تعریف می کردی و من هم ذوق مرگ می شدم ! اگر دستان تو در دستانم بود!‏
میدانی؟ مدینه فاضله ی من لحظاتِ با تو بودن شده، آن هم در خیال، اما من به این خیالِ با تو بودن هم خیانت نمی کنم‎ ! 
راستی... فکر کن باران هم ببارد...‏‎! 
‎ 
‏"علی سلطانی"‏


از گوشه ی چشمم

کبوتری پر می کشد روی شانه ت

نامه ش را باز کن

حرف های زیادی را برایت گریسته است


"مینا آقازاده"


پ.ن:

تو کبوتر جلد شعر منی!

هزار بار هم پر بزنی به سوی غیر

دوباره به بام دفترم بر می گردی.

 

"مینا آقازاده"

 

 

تنها 

 

 

هنگامی که خاطره ات را می بوسم 
درمی یابم دیری است که مرده ام 
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم 
از پیشانی خاطره ی تو 
ای یار 
ای شاخه ی جدامانده ی من...


"احمد شاملو"

 

 

بگو سیب

۲۰
آذر


بگو سیب

بگو

بگو کار دارم

بگو سیب

سیب

ممنون 

می خواستم ببینم روی خوش بلدی نشان بدهی

یا نه!


"رسول ادهمی"


پ.ن:

من فکر می‌کنم

جاذبه‌ی تو از خاک نبوده

از آسمان بوده

از سیب نبوده

از دست‌‌هات بوده

از خنده‌هات

موهات

و نگاه برهنه‌ات

که بر تنم می‌ریخت.

 

"عباس معروفی"



غروب جمعه را دوست دارم

به خاطر دلتنگی ات ...

که آرام آرام

سرت را

روی شانه ام می گذارد.

 

"محسن حسینخانی"



  • زمستان فصل دو نفره هاست...

  • یعنی انگار خدا به نام انها سند زده...
    برفو سوزو سرما....که سردت شود... که اغوش بخواهی...
    از ان اغوش ها که استخوان خورد میکندو ته دلت قنج میرود برای آغوش های این چنینی اش...
    ای میچسبد ای میچسبد...
    بنشینی روی تراس
    چای داغ بنوشی در اغوشش زندگی مشق کنی....
    اصلا زمستان است و به اغوش کشیدن های یهویی...
    قدم زدن روی برفهای تازه نشسته...
    زمستان است و زنگ زدن که دلبر جان لباس گرمت را بپوش که دم در چشم به راهه جنابتان هستم...
    زمستان است و نوک انگشتان گزگز کرده از سرما و نوک بینی های قرمز و با مزه ای که اخ دلت ضعف برود با کش بزنی و دنبالت کند برای تلافی...
    زمستان است و اغوش و اغوش و اغوش.....
    اما وای...
    وای اگر حضرت دلبر نباشد...
    سرد میشود...
    خیلی سرد!


  • "حسین علینژاد"


 

درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن 

اهمیت ندارد

در این روزگار 

آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور

موهایت را در آفتاب خشک کن

عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن

عشق من ، عشق من

فصل پاییز است...

 

"ناظم حکمت"

 

پ.ن:

جز عاشقی

کاری از من برنمی آید

پاییز

شاهد است …

 

"عباس حسین نژاد"


دلم میخواهد

بنشینی رو به رویم

درست رو به رویم

به فاصله ی کمتر از نیم متر!

جوری که نفس هایت

به صورتم اصابت کند

هی تند تند با عصبانیت حرف بزنی

هی با اخم غر بزنی

من هم با یک لبخند ابلهانه

پلک بزنم و سرم را تکان بدهم

موهایت را پشت گوشت بریزم

روی ابروهای درهمت دست بکشم

آرام که شدی بگویم

ادامه بده

اخم که میکنی

قلبم برایت تند تر میزند!

راستش این دیوانه

دعوای تو را

به آشتی با بقیه ترجیح میدهد!


"علی سلطانی "


من

یک جنگل حرف نگفتە دارم.

تو

یک الاچیق حوصله داری

که بشنوی؟!


"انیمیت اراکس"


دلم می خواست،
دست اتفاق را می گرفتم،
همان جایی می انداختم 
که می خواستی
این روزها...
به همان لبخندی دلخوشم ،
که روی لبت می افتد ...

"پویا جمشیدی"


+دنبال کی می گردی ؟!

-خودم

+مگه کجایی ؟ 

- توی دست های تو ، لای مو های تو ،کارم ساخته شده ...


"عباس معروفی "


پ.ن:

- اگر مرا نخواستی و بهم گفتی برو، من چکار کنم؟

+ برو، ولی مرا هم با خودت ببر ...

ببر توی بغلت...


"عباس معروفی"


نه رقص بی اراده ی چین های دامنم

نه رد بوسه ای که به جا مانده بر تنم

چیزی به جز خیال تو باعث نمی شود !

گاهی به یاد داشته باشم که یک زنم ...


"شیرین خسروی"


یک روزهایی می آیند

که از گفتنِ «خسته شدم » هم خسته می شویم!

یاد میگیریم که هیچکس در این دنیا

نمی تواند برای خستگی ما کاری کند .

هیچ کس نمی تواند برای معشوقه ی از دست رفته ی مان،

 شناسنامه ی المثنی گم شده یمان توی سفر

 حقوق دو ماه عقب افتاده مان 

 استاد بداخلاقی که دو ترم متوالی حالمان را می گیرد

دندان های خراب عصب کشی نشده

و برای اینکه نوبت های دکترمان را همیشه آدم هایی با اسکناس های بیشتر مال خودشان کرده اند کاری کند

یک روزهایی می آیند که از گفتنِ خسته شدم هم خسته می شویم!

سعی میکنیم از آب پرتقال های خنکی که مامان دستمان می دهد لذت ببریم

از اینکه امروز ، گل های شمعدانی گل داده اند

از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان

از نخ کردن سوزن مادر بزرگ و شنیدن قربان صدقه ها با لهجه ی شیرینش

از دیدن اینکه بابا، وسط آن افسردگی لعنتی

با گل زدن تیم مورد علاقه اش سر کیف می آید ...

دیگر از نق زدن خسته می شویم و 

از صدای خنده ی بچه ها موقع سرسره بازی، هوا کردنِ بادکنکشان یا خریدن پشمک های هم قد خودشان توی شهر بازی چشم هایمان می خندند

یک روز

از گفتنِ آن همه خسته شدم خسته می شویم!

و  سعی می کنیم حالمان را به حادثه ها، بهانه ها و لحظه های خوب گره بزنیم

یک روز ، از آن همه خسته بودن ها خسته می شویم

و این خستگی! 

چه قدر خوب است...

و این خستگی،چه قدر می چسبد ...


"الهه سادات موسوی"


وقتی سیگار کشیدن در رستوران‌های نیویورک ممنوع شد، 

دیگر بیرون از خانه غذا نخوردم. 

وقتی آنرا در محل کار ممنوع کردند، کارم را ترک کردم 

و وقتی قیمت یک پاکت سیگار به هفت دلار رسید، 

اسباب و اثاثیه‌ام را جمع کردم و به فرانسه رفتم...


"دیوید سداریس"


پ.ن:

یک دانه سیگار دارم

هزار معمای لاینحل...


"حسین پناهی "


سردم است!

خودت را بپوشان...


"افشین صالحی"


تو سیبِ گلابی در دست‌های بایر من بودی

و من می‌خواستم دو حبه ترانه شوم

در چای زنده‌گی‌ات...


"یغما گلرویی"


پ.ن:

بگذار برایت چای بریزم

امروز به ‌شکل غریبی خوبی

صدایت نقشی زیباست بر جامه‌ای مغربی

و گلوبندت چون کودکی بازی می‌کند زیر آیینه‌ها…

و جرعه‌ای آب از لب گلدان می‌نوشد

بگذار برایت چای بیاورم،

راستی گفتم که دوستت دارم؟

گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟

حضورت شادی‌بخش است مثل حضور شعر

و حضور قایق‌ها و خاطرات دور...


"نزار قبانی "


 

راه رفتن زیر باران

دیگر کمکی به دوست داشتن نمی کند

محبوبم!

در این دنیای مدرن

باید زره بپوشیم

و از قلب هامان دفاع کنیم...

 

"علیرضا عباسی"


رویا نیست که...

دریایی ست برای خودش

آن هم میان یک برگه ی سپید!

موج میزنی به صورتم

و تازه میشوم؛

خط به خط،

نو به نو!

غرق میشوم قافیه به قافیه

ردیف به ردیف!

من

اولین ناخدایی هستم که غرق شدنم آرزوست!


"حامدنیازی"

 

منطق چشم تو با فلسفه ام همخوان نیست 
قتل عمد و طلب عفو تناقض دارد ...


"ناشناس"


پ.ن : 

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت


"هوشنگ ابتهاج "

دلبر

۱۸
آذر

 

ببین دلبر صبح همین که از خواب بیدار شدی به من فکر کن.شمارم و بگیر بوق دوم نخورده جواب بدم بگم مانتو تو تنت کن بیا پایین.صبحونه بخوریا یه وقت دهنت بو بَد نده.دلبر شال آبیَ رو سرت کن،خیلی بهت میاد،شبیه فرشته ها میشی.اصلا کلا آبی خوبه،مثل دریا،مثل آسمون،مثل شالِ تو.پرایدِ بابام و کِش رفتم،ده لیتر بنزین زدم بریم دور دور.بریم اون بالاها،سعادت آباد،ولنجک،الهیه...هوا سرد شده دلبر سرما نخوریم؟از بقالی دو تا لیوان یه بار مصرف گرفتم،آبِ جوش بگیریم،یه دونه لیپتونم دارم،یه دونه بسّه دیگه؟دو تا چایی دِبش برات درست کنم.آخ!قند نداریم دلبر.

من حساب کردم اگه پنج سال دیگه بدون وقفه کار کنم و هر روز صبح برات،یه دسته گلِ بنفشه نگیرم،میتونم پولام و جمع کنم و اون ماشین شاسی بلند مشکی رو بخرم،ولی مگه میشه هر روز برات دسته گلِ بنفشه نگیرم دلبر؟

بشین رو چمن های پارک،بشینم کنارت،دستات و بگیرم.دستات چه قدر گرمه دلبر،همیشه همینطوریه؟دلبر اگه وامَم جور شه یه خونه نُقلی می گیرم،میام دستت و میگیرم میبرم تو خونه مون.نُقلی نه واس خاطر پولش ها،یه بیست متر جا باشه،نتونی ازم دور شی،هر طرف و نگاه کنم ببینمت.یه دست مبل قهوه ای هم میخرم.کلا قهوه ای خوبه،مثل چشمات.یه آشپزخونه بزرگ هم داشته باشه واسم کُتلِت درست کنی.دلبر کُتلِت بلدی؟

دو تا متکّا بیار،دراز بکشیم جلوی تلویزیون pes 2017 بازی کنیم.من رئال و برمیدارم،تو بارسا.دلبر شرطی بازی کنیم؟شرط اینکه اگه بردم بوسِت کنم،اگه باختم بوسَم کنی.

دلبر اینقدر خوبی انگار فتوشاپی.دلبر بخند.خنده هات و خیلی دوست دارم.لبخند هیچکس تو دنیا واسه من جای خنده‌هاتو نمی‌گیره دلبر،بخند.

یه عکس سه در چهار از خودت بده بذارم تو کیفِ پولم.سانس امشب تئاتر و رزرو میکنی؟رمز دوم کارتم چی بود؟بعدش بریم هفت چنار،فلافل بخوریم دلبر؟تو نوشابه مشکی میخوای یا زرد؟باشه همون نارنجی.

یه گوشواره دیدم،برق میزنه،مثل چشمات،حقوق این ماهم و بدن واست می خرمش.بندازی تو گوشت بریم زیر بارون قدم بزنیم،خیس شیم،سینه پهلو کنیم،واست لیمو شیرین پوست بکنم دلبر.واسم شال گردن بباف دلبر،هوا خیلی سرده!شبا خیلی خوبه،همه چی آرومه،مثل صدات.تو واسم شعر بخون،بذار من نگات کنم.دلبر اگه یه روز نباشی من چیکار کنم؟چه خاکی تو سرم بریزم دلبر؟در گوشت و بیار یه چی بت بگم،خیلی دوست دارم.دلتنگی اگه واگیر داشت،هی بوست می کردم.دلبر شب و همینجا بخواب،کنار من،قول میدم خُروپف نکنم.صبح که پا شدم میرم بربری میگیرم، واست املت میپزم با پیاز،پیازِ قرمز.بعدش بوست میکنم دهنت سرویس شه.اگه نباشی من واسه کی بنویسم دلبر 

 

"پویا رفیعی "

 

دوستت دارم

شبیهِ رنگِ نارنجیِ شهر

ای که عشقت در دلِ پائیز

غوغا می کند... 

 

"مهرشاد فروزان"

 

پ.ن1:

تبسم های آرام تو را 

با بوسه خواهم چید

 

"فریدون مشیری"

 

پ.ن2:

یه عالمه خوشحال هستم :)))

روزای شادم با این دو موزیک ِخیلی قشنگ میگذره:)

            

 

banu parlak - narin yarim

 

simge-mis mis

 


من چه میکردم به عالم 

گر نمیدیدم تو را ...


"فیاض لاهیجی "


پ.ن :

دوستت دارم ...
باید در چشمان نگریست،
یا در گوش‌ها گفت؟
جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
و مروارید چشمانت
دلیل بود؟


"احمدرضا احمدی"



کسی که از یاد می رود ...
کجا می رود ؟

"محسن صفایی "


من این طور ی نمی بینم 

خیلی زرنگی

زبانت را بیرون بیاور تا 

باور کنم این جواب دلخواه توست 

خب...

نه 

پنهانش نکن 

بگذار بیرون بماند 

بگو ببینم 

هنوز دوستم داری؟

بفرما

خودت نه که گفتی 

زبانت را گاز گرفتی

دیدی؟

دیدی هنوز هم دوستم داری؟


"رسول ادهمی"

 

چشم مست یار من 

میخانه میریزد بهم ...

 

" حافظ " 

 

پ.ن 1:

من بودم و چشمان تو، نه آتشی وُ نه گِلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

 

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش‌تر

 

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود.

 

 

 

"افشین یداللهی"

 

محبوبم!

۱۱
آذر


محبوبم!

 از پیری نترس

که چون همیشه برایم زیبا خواهی بود !

این قلب مهربان توست 

که مرا چون کودکی شاد 

در پی پروانه ای زیبا ...

به سمت خود می کشاند !

از پیری نترس

و به مردی فکر کن که با هر چروک بر تنت 

زخم هایش پنهان می شود 

و با هر موی سپید ...

بختش آرام گیرد 

گودی زیر چشمهایت ...

مرا به عمق بیشتری از دوست داشتن خواهد برد 

و دست های لرزانت 

می تواند بارها 

تنهایی ام را بتکاند 

از پیری نترس

و با تصویر شکوهمندی که از تو خواهم سرود ...

مرا دوست تر بدار :

"قله ای پوشیده از برف

که گل های دامنش

دختران چوبان ایل را زیبا تر کرده "


"حمید جدیدی"