چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

وقتی می خندی

۰۳
شهریور

وقتی می خندی
شیار مُوَّرب گونه هایت،
پایانی ست بر سلطه ی 
هر کسی که 
چال گونه اش را
فریاد می زند ... .


" سید محمد علی صدری " .

⁠⁣مرا کاشته بودند !

کاشته بودند تا با خورشیدهای عجول

احاطه‌ام کنند ،

تو آمدی

و چنان نرم مرا چیدی !

که رفتار نسیم را ،

در دست تو حس کردم ...

 

"بیژن الهی"

تا مى آیم بگویم دوستت دارم

دریا مى آید

رَدِ پاىِ سپیده دم را پاک مى کند.

حافظه ام یارى نمى کند

نمى دانم چرا

نمى دانم از کِى

اما خیلى وقت است

دیگر از تاریکى نمى ترسم....

 

"سید علی صالحی "

چنان از خستگی پُرم

که مشرق زمین از پیامبر...

 

"علی‌اکبر یاغی‌تبار"

روزی به دخترم خواهم گفت:

اگر خواستی ازدواج کنی
با مردی ازدواج کن
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ‌ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می‌ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند،
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ‌ﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛

تو را ﺑﻪ؛
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ،
کوهنوردی،
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ،
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
کافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند.. ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ " با تو بودن " ایمان ﺩاشته باشد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.

ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺭﻓﯿﻖ " ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ !!! طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود ... ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت که تو را فقط زن می داند و زن!

یادم نمی آمد

۰۳
شهریور

من باید ..

من باید ...

ماهی می شدم !

درون تُنگی از 

مِی ....

 

"اورهان ولی "

 

پ.ن:

فراموش کار شدم

مثل ماهی ای که هر بار روی آب می آید 

اما حرفش را می خورد

زنگ خانه تان را زدم 

صبر کردم 

یادم نمی آمد که رفته اید 

صبر کردم

 

"محمد ابراهیم گرجی"

 

چگونه اما عشق می‌آید؟ من چه میدانم؟

 نسیم را مگر که دیده است؟ 

غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟

 چشم کدام سر تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟ 

از کجا می‌روید؟ در کجا جان میگیرد؟ 

در کدام راه پیش میرود؟ رو به کدام سوی؟ چه میدانم؟ 

دیوانه را مگر مقصدی هست؟ بگذار جهان برآشوبد!

 

"محمود دولت‌ آبادی"

می خواهم

موهایش را

نوازش کنم...

آینه اما

 

نمی گذارد...

 

 

"فائزه رستمی"

ما چندتا دوست بودیم 

یکی مون اون قدر لب پنجره نشست که سیگاری شد اون قدر سیگار کشید که مادرش بوی دود گرفت و اون آخر یه بار اشتباهی جای اینکه ته سیگارشو از پنجره پرت کنه بیرون ، خودشو پرت کرد...

یکی مون اونقدر منتظر وایساد که بلندش کردن گذاشتنش پشت ویترین یه مغازه و لباسهای نو تنش کردن و شد تنها مانکنی که بلده خواب ببینه...

یکی مون اون قدر رگشو زد که حالا بدون خون راه میره ، بدون خون میخنده ، بدون خون عاشق میشه...

یکی مون اون قدر کتاب خوند که کلمه ها سرریز شدن ازش، کف اتاقشو پوشوندن، جفت گیری کردن زیاد شدن و یه شب جای غذا خوردنش...

یکی مون اونقدر پولدار شد که زمان خرید ، زمین خرید ، زن خرید ، بچه خرید ، خدا خرید...

یکی مون اونقدر پول نداشت که دستاشم یه روز ولش کردن رفتن که پاهاشم یه روز ولش کردن رفتن...

یکی مون اونقدر عطسه کرد که فکرهاش و خواب هاش و خنده هاش بیرون پاشیدن...

یکی مون اونقدر گریه کرد که بچه شد و حالا همه لباس هاش براش بزرگن حالا همه جاده ها براش طولانی ان...

یکی مون اونقدر کتک خورد که اگه بوسشم کنی کبود میشه...

یکی مون اونقدر مرد ، اونقدر همه جا مرد که فقط تو عکس دسته جمعی مون زنده ست...

یکی مون اونقدر عاشق تو شد که یادش رفت نیستی ، که یادش رفت مرده ، که یادش رفت ما یه روزی چندتا دوست بودیم...

 

"علیرضا قاسمیان خمسه"

  • یادمه یکی بهم میگفت فکر کردن با تفکر خیلى فرق  میکنه. 
    میخواد فکرهات خوب باشه یا بد، در هر صورت "فکر_کردن" به تنهایى یک چیز کاذبه.. مهم تفکر داشتنه. تفکر برمیگرده به زمانى که قصد داری یک مشکل رو کنار بزنی و براش دنبال راه حل میگردی
    .
    فکر کردن یعنى "چقدر خوب میشه" خوشحال ببینمت
    تفکر یعنى "چطور کارى کنم" تا خوشحال شى.
    .
    (براى مشکلاتمون تفکر کنیم)

  • " امیر علی ق  "
  •  


تو اعتبار خطوطِ

دور و اطراف چشم آیدایی.

غرور شاملو در شعرهایش.

تو زنانه زیستن فروغی

لحن دلنشین خوانش مشیری.

تو صادقانه ترین لحظه های نیمایی

لطافت سهراب سپهری،

زمانی که رود می دید.

لرزش  پر از حزن صدای فرهاد ،

وسط غصه ی شهری

روی نیمکت چیده ی پارک

نزدیک همان چراغی که ماه تر شده بود.

تو صافی حنجره ی سیاووشی.

دوردستی

مثل فریدون و اندوه جاده و قوزک پا.

نزدیکی همانندِ سیمین 

به شعرهای معاصر.

تو خود خود ترانه ای

رقص واژه های مولانا.

تو علاقه ی نوح،

به بقای هر دوستت دارمی.

تو سلیمانی

نشسته بر زبان هر عاشق.

تو کلام مشترکی

میان هر قطره ی جان.

بارانی ترین روز سالی.

تو  کمانی هستی پر از نقش و نگار،

که گیسوی آسمان را صاف کرده تا

چهره ی بهار را خوب ببینم.

تو هرم  لب های منی

وقتی که روی عکس هایت

نفس می پاشم

و تو را با نام خودم 

صدا می زنم.

تو بازوی شعری

زیر سر عشق


"رسول ادهمی"


پ.ن:

میگویم‌ دوستت دارم
میشِکُفی
گلهای باغچه تقلید میکنند!
خدا میخندد
و‌ میگوید...
امان از عشق!

" حامد نیازی " 


Nefes


برای عاشقانه های من 
نه موهایت را بلند کن
نه چشم هایت رارنگی
من از توموهای شرابی نمیخواهم
من ازتورُژ قرمز نمیخواهم
تا هوس بوسیدن لب هایت دیوانه ام کند
برای عاشقانه هایم کفش های بندی بپوش
برای من 
کفش های بندی ات یک کتاب شعرمیشود
همین که خم شوم تاببندمشان... 


"حامد رجب پور"

 

 

بجز سفیدی گردنت
تنت را
با آبی ترین لباسهایت بپوشان... این نیلگون
و لکه ی ابرش
بهترین آسمانیست
که برای پرواز دوست دارم... 

 

" حمزه کریم تباح فر " 


من  گلدان های کوچک را 

که عطر های پهناوری دارند ،

دوست دارم ...


" احمدرضا احمدی " 


گاهی باید ذهنت را از هرچه هست خالی کنی...
سرت را بگذاری روی پاهایش و 

فقط به این فکر کنی که چقدر بازی کردن با موهایت را خوب بلد است...


" زکیه خوشخو " 

مگه دست توئه؟

۲۶
مرداد

 

مگه دست توئه؟ که بذارم برای یه مدت طولانی بری تو خودت و ساکت و کم‌حرف بشی و هی خودتو بخوری و من با این چشمام ببینم که دلتنگی و دلگیریت کِشدارترین عذابِ این دنیاست...
مگه من میذارم کلافگیت از امروز به فردا بکشه؟
حالا دیگه فرق کرده همه چی
من که هستم تو حق نداری حالت بد باشه
فقط باید بخندی و هر دردی‌ام که داری برام بگی تا برسونمش به لبخند برات...
دیگه تنها نیستیم من و تو ... دیگه دنیامون منحصر به خودمون نیست ... دیگه نمیتونیم خودمونو زندونیِ تاریکی و اندوه کنیم
از اینجا به بعد چون آشوبت آشوبمه، باید برام بگی از هرچی تو دلته تا منم آشوبتو آروم کنم
تا منم آشوب که شدم بگم برات که آرومم کنی.
درا رو نبند دیگه رو خودت
دنیات با تمامِ خوب و بدش حالا دنیای منم هست
حواست هست میخوام نذارم بیقرار بمونی؟
حواست هست نذاری بیقرار بمونم؟

 

" مانگ میرزایی" 

 

وقتی جایی دعوتیم

دست پاچه و کلافه،

نه برای رفتن

برای برگشتن

زود آماده می شوم

صندلی را جلوی حمام می گذارم و 

صدای دوش گرفتن ات را می شنوم

باورت نمی شود

برای من لحظه های کشدار حاضر شدن ات

خود خود مهمانی ست

آنقدر صدای آبی که تن ات را می شوید

گوش نواز است

و چنان خوش می گذرد

 که از خانه بیرون نرفتیم هم 

نرفتیم

دروغ چرا یک چیز شلوغی را دوست دارم

آن جا که از لابه لای آدم ها دلمان برای هم تنگ می شود

آن جا که

هنوز مراسم به آخر نرسیده

آرام

با سر به هم اشاره می کنیم

 بریم؟

.

"رسول ادهمی"


  • گفتم ، نزنی رژ ! که به اندازه ی کافی
    سرخست لبت
    بعد تو گفتی به تلافی
    من رژ نزنم ، دل نبرم ، پس تو چگونه
    می خواهی از عاشق شدنت شعر ببافی ؟

" ناشناس " 


دوستی میان دست‌هایمان

از دوستی من و تو محکمترند

و زلال‌تر

و عمیق‌تر.


هر وقت من و تو دعوا می‌کنیم

و مشت‌هایمان را در هوا تکان می‌دهیم

دست‌هایمان همدیگر را در آغوش می‌گیرند

بوسه‌ای رد و بدل می‌کنند

و به‌خاطر نادانی‌ما

به هم چشمک می‌زنند...

.

"نزار قبانی"

 

هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست
هزار ستاره‌ی گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود

 

" احمد شاملو " 


خدا از سر تقصیر موهایت نگذرد 

اگر بسته بود
من چنین آشفته نبودم

" رضا محبی راد " 

پ.ن: 
صدای پیانو رقص موهایت و من 
همراه با نت ها میخوانم

دو ...
ر .... تو
میگردم...!!

" ناشناس "


دلم برای تو تنگ است

و این را نمی توانم بگویم

مثل باد که نمی تواند حرف بزند

یا درخت ها که خاموشند

یا شکوفه های سیب 

با این همه

گل ها می شکفند

و درخت ها سبز می شوند

و من هم به زندگی ادامه می دهم


"چیستا یثربی"

دلم می خواست

شبی که می رفتی ،

اتفاق ساده ای می افتاد


راه را گم می کردی

فاخته ای کوکو می کرد

و کلیدی زنگار گرفته

از آشیانه ی خالی درناها

به زمین می افتاد ...


باران می گرفت ،

بیدار می شدم

بیدارت می کردم

و ادامه ی این خواب خط خط ی را تو

 تعریف می کردی ...

.

"واهه آرمن"

آه ..!

هرگز صد عکس ،

پُر نخواهد کرد 

جای یک زمزمه ی ساکتِ پا را

 بر فرش ..


"هوشنگ ابتهاج"

خوشحالم

۰۵
مرداد


خم کردن سر پیش کسی جایز نیست.. .

جز ب بوسیدن یاری ک قد اش کوتاه است..!!!!



Keep smiling and one day life would get tired of upsetting you 

. Just be happy and a reason will come along

 . You are responsible for your own happines

💕

خوشحالم اینجایی

زندگی کن

۰۵
مرداد


می پرسد چرا اکثر آدمها توی ایران راجع به سنشان دروغ می گویند...!!!

جواب می دهم چه توقعی داری؟راست بگویند...!!!
وقتی مدام می شنوند که باید از سنشان خجالت بکشند!!!
خجالت بکشند و رنگ شاد نپوشند...
خجالت بکشند از سنشان و عاشق نشوند...!!!
خجالت بکشند از سنشان و نرقصند... با صدای بلند نخندند و...خجالت بکشند چون از آنها گذشته است و...
نه...نترس دوست من،
هرگز برای هیچ چیز از تو نگذشته است...
اگر به عشق نیاز داری عاشق شو...برقص...
با صدای بلند قهقهه بزن ،رنگهای شاد بپوش...
تا وقتی زنده ای، هیچ چیز از تو نگذشته است...
زندگی کن دوست من و از عدد توی شناسنامه ات هرگز خجالت نکش...


" تهمینه میلانی " 

هربار خواستم بگم «دوستت دارم»

گفتم «حالت چطوره؟»


و من تو را خیلی «حالت چطوره!» 


"پوکر ترانه"


از تو تنها یک خواسته دارم

عطرش را

موهایش را 

حتی اگرممکن است

خودش را هم برایم بیاور،

ای باد!


"جمال ثریا"

.

سر صبحی

دریا را توی یک فنجانِ گل سرخی ریختم و سر کشیدم!

سر صبحی

آفتاب را با آواز گنجشکهای عاشق

وسط ِ آسمان چشم هایم رقصاندم!

سر صبحی صبح را خنداندم!

آدم،

تو را که داشته باشد 

همه ی ساعت هایش سر صبحند!

تازه و پر نور و بخیر ....


"معصومه صابر"


بگذار نوازشت کنم ،

با اینکه می دانم

این دست

 خیابانی ست !

که به پنج کوچه ی بن بست می رسد ...


"مهدی اشرفی"


پ.ن:

دکتر مچم را که گرفت!

گفت : 

تنهایی ؟ 

گفتم : نه !

گفت :

تنهایی!

نوارِ قلبت 

چاوشی 

میخواند ... !


"حسین ناصرى"