چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۳۶۱ مطلب با موضوع «سایر شاعران ایرانی» ثبت شده است


اگه وقتایی که لبخند می‌زنی

دیدی کم‌توجهم یا بی‌حواس

نگو پس دلت کجاس

« دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور  ِ منی »

می‌شه لبخند بزنی؟!


" احسان رعیت "


خنده هایت

نمک زندگی اند

و من این روزها را

شور دوست دارم


"مرتضی شالی "


در ریاضیات من

یک منهای دو

یعنی

یک منهای تو

که مساویِ با هیچ است!


"یدالله گودرزی"


باید به دهان تو رجوع کرد،

لبخندت را بوسید

پنجره ی روحت را

آنجا که خواب از سر خیالم پراند

آنجا که بوسه غرق بود !

در ابدیت ...

بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟

چندبار می توان غنچه ای را چید،

باز در حسرت چیدنش جان داد ؟

لبخندت را می بوسم

آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد !

حالا آغشته ام کن به روحت

یا با من، 

دهانم را شریک شو ...


"مهسا رهنما"

 

خواستم منکر عشقت بشوم 

فهمیدم 

از ته قلب من اخبار موثق داری

می شود فاش 

همه آنچه میان من و توست 

که تو هم مثل همه 

 چشم دهن لق"  داری ...

 

"مهدی عابدی "

 

 


به انرژی می مانی !

در من 

تمام نمی شود دوست داشتنت ،

فقط 

هر لحظه 

به شکل دیگری دوستت دارم...


"بهنام محبی فر"

 

پشت ابری خفته دیدم عکس ماه

او نمی دید و من و دریای آه !

 

مردمان در خواب و چشمانی به در

تا که شاید یار باز آید زِ راه

 

سایه هایی مبهم و بانگی حزین

لا الهی لاالهی جز « اله » !

 

داغ مجنون از ازل بنوشته اند

رنگ خونین شفق بر آن گواه

 

می روی با تو امانت این دلم !

رو که بختم همچو زلفت شد سیاه ...

 

"علی مقدم"


روزَش مهم نیست،

لبخند بزن!

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد 

امید رفته را بازگرداند

گاه قوسی کوچک

معماری بنایی را نجات می دهد


"مرتضی پاشاپور"


پ.ن:

همه چیز به خنده ى اولِ صبحت بستگى دارد...

کافیست بخندى،

تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم

امتحان کن


"علی قاضی نظام"


باوری که از بین رفت را 

نمیشود دوباره ساخت 

تو از بین که نه،

از پیشم رفتی

برگشتنت هم چیزی را درست نمی کند.

 

" ابراهیم عسکری " 


سینه ام دکان عطاری است

دردت چیست؟

شنبلیله ، رازیانه ، شاهی و گشنیز

هل و آویشن ، نبیذ سرخ شور انگیز !

سینه ام دکان عطاری است 

دردت چیست؟

تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز

عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز

عاشقی تو !

عاشقی تو

من برای عاشقِ بی کس !

برای عاشق بی چیز

راه رفتن 

گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ....


"محمدصالح علا"


پ.ن:

گل های این فصل شبیه من نیستند !

من مثل گیاهان کوهی ام

مثل کتیرا و آویشن

تلخ و لازم ...!


"الهام اسلامی"

 

من به شهریور چشم تو ارادت دارم 

تو به دی ماه دلم گوشه چشمی داری ؟ 
 
" جواد کلیدری " 
 
پ.ن : 
روزگاری،
یک تبسم،
یک نگاه،
خوش تر 
از گرمای صد آغوش بود 
 
" فریدون مشیری " 


وقتی همه چی سهل شود ، رغبت نیست 

وقتی هم چی سخت شود، قسمت نیست 

صحبت سر این فلسفه لا شک است 

تقدیر بشر هیچ بجز حسرت نیست 


" بهزاد شهبازی " 


به تو که فکر میکنم

ستاره میشوم

گوشه ای از چادر سیاه شب را

نشانه میگیرم

و به رسم ستاره ها

تا صبح برایت

چشمک میزنم ...


"مریم موسوی "


شاید حق را به تو نمیدهد...

حس میکنی درکت نمی کند...

اما آخر ِ بحث

همیشه با یک شکلک،

یک لبخند،

یک بوسه،

قانعت میکند...

از دستش نده!

او دوست داشتنی ترین خودخواهِ روی زمین است...


"ابراهیم عسکری"


مثلا یک دفعه دستت بخورد

یک دبه رنگ بریزد 

روی پیراهن سفید

یا وقتی گشنه یی توی غذایت مو پیدا شود

یا توی روز بارانی ماشین بزند توی چاله و لباس های مهمانی ات چرک شود

تجربه کردنت،همینقدرتلخ بود...


"حامد رجب پور"


کفر می گویم

تا سنگ شوم

آن گاه

کودکی بازیگوش

مرا بردارد،

و محکم بر شیشه ی تان بزند

تا بفهمی که سنگ،

شیشه را می شکند...


"اکبر درویش"


صنما با خم ابروی کجت ساخته ام 

من دیوانه از آن رو به تو دل باخته ام 

که تو هم همچو من از خویش نداری خبری 


"پرواز همای "


دیوانه تر



برف تویی 

چتر تویی 

بارش هر ابر تویی 

گرم نگه دار مرا ...


" طاهر جلیلی " 


پ.ن1 : 

من سردم است

و این هیچ ربطی به فروغ و آفتاب ندارد !

دست های خالی از دست تو را

هر کجای این تن بپوشانم ،

زمستان است . . .


"یاور مهدی پور"


پ.ن2: 

بعد از تو 

فصلی هست 

به اسم زمستانتر !


" سید مهدی موسو ی"

 

برف وُ باران
سوز ِسرما
کنج ِشب
وای از این یلدای بی‌چشمان ِتو


"سعادت عبد ولی"

 


+خوب خوابیدی؟

_شب بخیر گفتی؟

+ببخشید خب، بیهوش شدم یدفه

_بعد توقع داری خوب خوابیده باشم؟کلافه بودم تا صبح

+میدونم، ببخشید

_نمیبخشم

+چیکار کنم جبران شه؟

_فعلا یه صبح بخیر بگو زندگی از جریان نیفته

+صبح بخیر جانا

_بده پیشونی تو ببوسم...


"علی سلطانی"


پ.ن:

آن کس که می بایست با من همسفر باشد

باید کمی هم از خودم دیوانه تر باشد...! 


"غلامرضا طریقی"


سالهاست یک گوشه ی دنج از دنیا
انتهای کشوی میز کارم
لای برگه هایی که یک فرشته ی زیبا خط خطی اش کرده!
معشوقه ای پنهان کرده ام
که هر روز
راس ساعت دلتنگی در رگهایم
طوری میرقصد
مسحور کننده
مثل دخترکان اسکاتلندی!
چشم حسود کور انشا الله....

"حامد نیازی"

پ.ن:
در عکس‌های بعد از تو
من شبیهِ عکس هوایى
از یک شهرِ جنگ زده‌ام...

"مهسا مجیدى پور"


یلدای من شروع شد از آن زمان که تو

زلف سیاه را به تماشا گذاشتی


"بابک نبی"


پ.ن:

تاکجا می کشانی ام باخود

بگذر از من که رو به پایانم

شب یلدای من طلوع تو بود

من در آغاز یک زمستانم


"نیلوفر لاری پور"

آغوش تو

۲۵
آذر


کاش...

حضانت مرا

آغوش تو

برعهده می گرفت ...


"حمید امجدی"


پ.ن:

آغوشت جایی امن برای بودن
جایی دنج برای خواستن..
جایی مطمئن برای شاعر شدن!
ببین
آغوش تو و 
دنیای من تفاوتی با هم ندارند..
فقط قافیه ی هم نیستند!
ولی تا دلت بخواهد ردیفند..

"حامد نیازی"


ای که چون رخ می‌نمایی آفتاب آید برون
آن قدر مستی چنان مستی که از چشمت شراب آید برون

زلفکانت خود حجابی بر نگاهت می‌کشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون

آن‌که می‌گوید دوام عالم از بی‌بندوباری شد خراب
گیسوانت را رها کن خود خراب آید برون

آن که می‌گوید صبوری کن بهشت از آنِ ماست
هرکجا رخ می‌نمایی با شتاب آید برون

زاهد از اندوهِ رسوایی به رخ دارد نقاب
ورنه پیشِ دیگران خود بی‌نقاب آید برون

گوییا در خوابِ غفلت مانده‌اند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون

 

"پرواز همای"


بنشین چای بریزم که کمی مست شویم

دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها


"علی صفری"


پ.ن:

تو را برای چای تازه دم بعدازظهر

 با عطر حل میخواستم.

که سر روی شانه ات بگذارم و 

ندانم که در عطر تو غرق شوم 

یا در عطر چای؟

"رقیه رستمی"



کیستم من؟

پای تا سَر نسخه ای از زلفِ او

تیره روزی بی قرار،

آشفته حالی،

درهمی...

 

"کلیم کاشانی"


از صب تا شب سرم تو گوشیمه 
دستام سرده دلم آتیشه
از حال می رم  وقتی که هر روز
عکس تلگرامت عوض میشه 
عکسایی با لباسا توری
عکسایی با زمینه تیره
تنها سوال زندگیم اینه
این عکسا رو کی از تو می گیره؟

"احسان رشیدی"


زندگی تاریک است

اما

خوابم نمی برد

شبیه دو دست که مچ انداخته اند

گاهی به پهلوی چپ می افتم

گاهی به پهلوی راست

 

"مجید سعدآبادی"


پ.ن:

زهی صبحی که او آید نشیند بر سر بالین 

تو چشم از خواب بگشایی ببینی شاه شاهانی


"مولانا "


پ.ن2:

تمام این فاصله ها

تمام ِ این تنهایی ها

تمام ِ نداشتن هایت

ای کاش،

خوابی بودند 

شبیه ِ خواب ِ دم ِ صبح

میآمدی:)

با دستان ِ شبیه اطلسی ات

بیدارم میکردی

میگفتی:

جان ِ دلم، صبح شده است:)

و من

به بهانه ی رهانیدنم

 از خوابی سخت

در آغوش میکشیدمت ...

اما حیف،

تو نیستی

و من به واقعی ترین شکل ِ ممکن

اسیر کابوس ِ نداشتن ات شده ام. 

تنهای

تنهای

تنـهــا 


"مهدی صادقی"

پیچک

۲۵
آذر




پیچک های سبز دلم

ناباورانه پاییز نیامدنت را باور کرده اند

و در نارنجی پیراهنش رنگ باخته اند


"سارا قبادی"


پ.ن:
عشق پیچکی است
که دیوار نمی‌شناسد . . .

"گروس عبدالملکیان"

 

 

بوسه هاى تو

 

 

زانوهایم را سست مى کند

 

 

شبیه درختى که خوشحال است

 

 

بعد در جنگل جادویى موهایت

 

 

تکیه مى دهم به یک آغوش همیشگى

 

 

مثل یک رودخانه ى عاشقِ ستاره

 

 

حالتى از یک رویاى کهنه

 

 

این بار

 

 

اما دیگر مى ایستم و مى بوسم ات

 

 

درست پیشِ چشمِ همه

 

"بهنود فرازمند"

 

پ.ن:

پس از من

 

 

هر کس تو را ببوسد

 

 

بر لبانت تاکستانی خواهد یافت

 

 

که من کاشته امش

 

"نزار قبانی"