- ۰ نظر
- ۱۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۵
- ۱۲۰ نمایش
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود !
در ابدیت ...
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
باز در حسرت چیدنش جان داد ؟
لبخندت را می بوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد !
حالا آغشته ام کن به روحت
یا با من،
دهانم را شریک شو ...
"مهسا رهنما"
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
شنبلیله ، رازیانه ، شاهی و گشنیز
هل و آویشن ، نبیذ سرخ شور انگیز !
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز
عاشقی تو !
عاشقی تو
من برای عاشقِ بی کس !
برای عاشق بی چیز
راه رفتن
گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ....
"محمدصالح علا"
پ.ن:
گل های این فصل شبیه من نیستند !
من مثل گیاهان کوهی ام
مثل کتیرا و آویشن
تلخ و لازم ...!
"الهام اسلامی"
صنما با خم ابروی کجت ساخته ام
من دیوانه از آن رو به تو دل باخته ام
که تو هم همچو من از خویش نداری خبری
"پرواز همای "
+خوب خوابیدی؟
_شب بخیر گفتی؟
+ببخشید خب، بیهوش شدم یدفه
_بعد توقع داری خوب خوابیده باشم؟کلافه بودم تا صبح
+میدونم، ببخشید
_نمیبخشم
+چیکار کنم جبران شه؟
_فعلا یه صبح بخیر بگو زندگی از جریان نیفته
+صبح بخیر جانا
_بده پیشونی تو ببوسم...
"علی سلطانی"
پ.ن:
آن کس که می بایست با من همسفر باشد
باید کمی هم از خودم دیوانه تر باشد...!
"غلامرضا طریقی"
ای که چون رخ مینمایی آفتاب آید برون
آن قدر مستی چنان مستی که از چشمت شراب آید برون
زلفکانت خود حجابی بر نگاهت میکشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون
آنکه میگوید دوام عالم از بیبندوباری شد خراب
گیسوانت را رها کن خود خراب آید برون
آن که میگوید صبوری کن بهشت از آنِ ماست
هرکجا رخ مینمایی با شتاب آید برون
زاهد از اندوهِ رسوایی به رخ دارد نقاب
ورنه پیشِ دیگران خود بینقاب آید برون
گوییا در خوابِ غفلت ماندهاند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون
"پرواز همای"
بنشین چای بریزم که کمی مست شویم
دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها
"علی صفری"
پ.ن:
تو را برای چای تازه دم بعدازظهر
با عطر حل میخواستم.
که سر روی شانه ات بگذارم و
ندانم که در عطر تو غرق شوم
یا در عطر چای؟
"رقیه رستمی"
زندگی تاریک است
اما
خوابم نمی برد
شبیه دو دست که مچ انداخته اند
گاهی به پهلوی چپ می افتم
گاهی به پهلوی راست
"مجید سعدآبادی"
پ.ن:
زهی صبحی که او آید نشیند بر سر بالین
تو چشم از خواب بگشایی ببینی شاه شاهانی
"مولانا "
پ.ن2:
تمام این فاصله ها
تمام ِ این تنهایی ها
تمام ِ نداشتن هایت
ای کاش،
خوابی بودند
شبیه ِ خواب ِ دم ِ صبح
میآمدی:)
با دستان ِ شبیه اطلسی ات
بیدارم میکردی
میگفتی:
جان ِ دلم، صبح شده است:)
و من
به بهانه ی رهانیدنم
از خوابی سخت
در آغوش میکشیدمت ...
اما حیف،
تو نیستی
و من به واقعی ترین شکل ِ ممکن
اسیر کابوس ِ نداشتن ات شده ام.
تنهای
تنهای
تنـهــا
"مهدی صادقی"
بوسه هاى تو
زانوهایم را سست مى کند
شبیه درختى که خوشحال است
بعد در جنگل جادویى موهایت
تکیه مى دهم به یک آغوش همیشگى
مثل یک رودخانه ى عاشقِ ستاره
حالتى از یک رویاى کهنه
این بار
اما دیگر مى ایستم و مى بوسم ات
درست پیشِ چشمِ همه
"بهنود فرازمند"
پ.ن:
پس از من
هر کس تو را ببوسد
بر لبانت تاکستانی خواهد یافت
که من کاشته امش
"نزار قبانی"