چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریا» ثبت شده است

 

بهار
زمانی است که حتی
با کفش های پر از گِل و لای هم 
حس و حالِ سوت زدن دارید...

 

"دوگ لارسون"

 

پ.ن:

من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدم
من از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم

هم از خمار رهیدم، هم از فریب گذشتم
که از سراب به دریایی از شراب رسیدم

به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهی
به جلوه‌ٔ تو به خورشید بی‌نقاب رسیدم

اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتم
به یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم

شبی که با تو هم‌آغوش از انجماد گذشتم
به تب، به تاب، به آتش، به التهاب رسیدم

چگونه است و کجا؟ دیگر از بهشت نپرسم 
که در تو، در تو به زیباترین جواب رسیدم

کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو
به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم

چرا به ناب‌ترین شعر خود سپاس نگویم،
تو را؟ که در تو به معنای شعر ناب رسیدم

 

"حسین منزوی"

دلبر...💕

۰۳
آبان

 

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

 

 "مولانا"

 

پ.ن1:

در ژنو
از ساعتهایشان
به شگفت نمی آمدم
- هرچند از الماس گران بودند - 
و از شعاری که میگفت:
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعت سازان چه میدانند
این تنها
چشمان تو اَند
که وقت را میسازند
و طرحِ زمان را میریزند.

پس از آنکه دلبرم شدی
مردم میگفتند:
سال هزار پیش از چشمانش
و قرن دهم بعد از چشمانش.

مهم نیست بدانم
ساعت چند است؛
در نیویورک
یا توکیو 
یا تایلند
یا تاشکند
یا جزایر قناری
که وقتی با تو باشم
زمان از میان میخیزد
و خاک من
با دمای استوای تو
در هم میامیزد.

نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت 
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله ی گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.

ساعتهای گرانی 
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست.

 

"نزار قبانی"

 

دلبر💕         

                .Maybe love was meant to save us from ourselves

 

 

مثل دریا...

۱۰
مهر


 

 

فردا باز هم
به تو فکر خواهم کرد،
مثل دریا
به ادامه‌ی خویش!‌

" سید علی صالحی"

 

 

در قایق سرگشته‌ی این ماه هلالی

من هستم و یاد تو و دریای خیالی

این گوشه همان گوشه و این میز همان میز

جای لب تو مانده بر این ساغر خالی.

 

"عمران صلاحی"

 

کاش 

 

 

من میگویم با حست زندگی کن 
ما همه خسته ایم 
از سبک و سنگین کردن ترازوی عقل و منطقمان
زندگی کوتاه است 
وقتت را برای دو دو تا چهار تا کردن های زندگی هدر نده 
چشمانت را ببند
رها باش
دلت را به دریا بزن 
بقیه اش با من... 

 

"مهلا غفاری"

 

  •  
  • پیراهن آبی را که می پوشی،
    بوی دریا میدهی،
    ماهی می شوم
    در آغوشت می رقصم...
  •  
  • " الیسا واحدی "
  •  

 

دیگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پیاله‌ی آب نخواهم گرفت 

دیگر سراغت را از ماه ،

ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت

دیگر نه خوابِ گریه تا سحر ، 

نه ترسِ گمشدن از نشانیِ ماه ، 

دیگر نه بن‌بستِ باد و 

نه بلندای دیوارِ بی‌سوال  ...! 

من ،

همین منِ ساده ... 

باور کن 

برای یکبار برخاستن 

هزار‌ هزار بار فروافتاده‌ام ... 

 

دیگر می‌دانم 

نشانی‌ها همه درست ! 

کوچه ، همان کوچه‌ی قدیمی و 

کاشی همان کاشیِ شبْ شکسته‌ی هفتم ، 

خانه همان خانه

و باد که بی‌راه 

و بستر که تهی ...! 

 

 می‌دانم 

حالا می‌دانم همه‌ی ما 

جوری غریب

 ادامه‌ی دریا و نشانیِ آن شوقِ پُر گریه ایم ...

 

"سیدعلی صالحی"

 

تو همان هشت دقیقه ای

که قرص خورشید

آرام، آرام

در دریا حل می شود

می بینی؟

تو قرار نیست شاعر باشی

تو همین که نفس بکشی

راه بروی

حرف بزنی

حق شاعری ات را

 

بر گردن دنیا گذاشته ای.

 

 

 

"مهدیه لطیفی"

 

چشمانت

دو رودخانه ی تشنه اند

که از پس نیزارهایش

محموله ی ممنوعی حمل می شود.

 

" شمس لنگرودی "

 

 

سیاه نکن اِنقدر دنیامو! چشمات بی آرایشم زیباست!

من ناخودآگاه جذبِ تو می شم، گیراییِ تو قدِ برموداست

 

موهاتو که می ریزی رو شونه ت، دریا رو میاری به این خونه

مرغای دریایی میان تو شهر...هیشکی لبِ ساحل نمی مونه

 

چتری نریز موهاتو دیوونه! بارون داره یکریز می باره!!

می خوای یه دنیا غرقِ تو باشه؟! می خوای زمینو سیل برداره؟!

 

از رو سرت شالت رو می دزده، بادی که به موهات نظر داره

نسبت بهِت از بس که حساسم، رو نقطه ضعفم دست می ذاره

 

لب های تو یک ارتشِ سرخه! به سمت قلبم حمله ور می شه

سرباز زخمیِ وجودِ من، موجی تر و دیوونه تر می شه!

 

چتری نریز موهاتو دیوونه! بارون داره یکریز می باره!!

می خوای یه دنیا غرقِ تو باشه؟! می خوای زمینو سیل برداره؟!

 

"مهسا مجیدی پور"

 

من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه دریاهاست

 

"احمد شاملو"