بخند!
بخند!
بسیار بخند!
باید برای زمستان
ذخیرهی کافی داشته باشم...
" احمدرضا احمدی"
- ۰ نظر
- ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۵۰
- ۲۱۱ نمایش
بخند!
بسیار بخند!
باید برای زمستان
ذخیرهی کافی داشته باشم...
" احمدرضا احمدی"
باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
می توان غنچه ای را چید
باز در حسرت دیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد
حالا آغشته ام کن به روحت
یا با من دهانم را شریک شو.
"مهسا رهنما"
پ.ن1:
اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند...
"امیر ارسلان کاویانی"
پ.ن2:
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
" احمد شاملو"
عطر پرتقال می گیرد نفسم
از تو که می گویم
نارنجی می شود دنیایم
تو را که می بینم
و تو بکرترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی
که در پاییز به بار نشسته باشد!
پر از بوسه
پر از دوستت دارم...
"حامد نیازی"
پ.ن:
ازمیان تمام چیزهایی که دیده ام
تنها تویی که میخواهم به دیدن اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کرده ام
تنها تویی که میخواهم به لمس کردنش ادامه دهم.
خنده ی نارنج طعمت را دوست دارم.
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسمِ عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمیدانم که عشق های دیگر چه سان اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده ام .
عاشق بودن، ذاتِ من است...
"پابلو نرودا"
قشنگ ترین چشمان دنیا را
مادر من دارد,
وقتی با خنده های از ته دلش به من نگاه میکند و از وقایع روزانه اش با آب و تاب میگوید,
بدون نظر خواستن از من بارها و بارها تعریف میکند...
قشنگترین صدای دنیا را مادر من دارد,
وقتی با نام کوچکم صدایم میکند,
برایم چای میریزد
کنارم مینشیند
با من میگوید
با من میخندد,,,
وقتی کنارش خوشبخت ترین دختر توی عالم هستم..
قشنگترین دستان دنیا را مادر من دارد,
وقتی دستهای نرمش را روی موهایم میکشد و تمام خستگی های روزگارانم را دانه دانه از موهایم برمیدارد....
و آخر تمام حرفهایش"خدای ماهم بزرگ است"
از دهانش نمی افتد....
زیباترین زن جهان مادر من و در چهار چوب خانه ی ماست,
که به وقت بودنش تمام لامپهای خانه مان روشن است,که بوی غذایش و نگاه مهربانش تمام تلخی ها و شکست های زندگی ام را در یک آن از وجودم پاک میکند.
مهربان ترین انسان عالم درون آشپزخانه ی کوچک و چهارگوش ماست وقتی تمام خستگی هایش را در قلاب بافی های رنگارنگش به نقش و نگار میکشد...
که بودنش, که خنده هایش برایم زیباترین لالایی بچگی ام است....
" فرگل مشتاقی"
لبخند تو
شبیه حس امنیت تابش اولین پرتو خورشید
بعد از یک شب بارانی پر کابوس است...
شبزده ای طوفانیم
لطفا کمی بیشتر بخند...
لطفا کمی بیشتر بتاب!
"طاهره اباذری هریس"
.
صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج!
بخند ...
می خواهم
گلویی تازه کنم ...
"محسن حسینخانی"
پ.ن:
منم آن عاشق دیوانه
که از غایت شوق
خم زنجیر تو را
بر دل شیدا زدهام.
"فروغی بسطامی"
.
من باور دارم که خنده بهترین سوزاننده کالری است.
من به بوسیدن باور دارم، بوسیدن بسیار.
من باور دارم آنگاه که همه چیز به غلط از آب درآمد، قوی باشم.
باور دارم که دختران شاد، زیباترین دختران هستند.
بر این باورم که فردا روز دیگریست
و به معجزه یقین دارم.
آذر جان
دختر خوشگل پائیز
دیر آمدى جانم به قربانت
ولى همین حالا هم که آمدى
قدمت سر چشم هایمان
همینجور موقر و زیبا دلبرى کن
آفرین به تو آذر ِ درگیر باران و گلوله هاى برفى
از الان بدان تو هم مثل یلدا عزیزى
مبادا دلتنگ باشى و دلت بگیرد
همه شهر شاهد دلبرى یواشکی توست
نفس هاى زردت
چشمان سرخت
دامن نارنجیت
موهاى پریشان نیمه سپیدت
همه یکجا باهم داد میزند
قلب تو سر آغاز عاشقانه هاست
نترس با تو هم همه عاشق میشوند
تو فقط بخند
تو فقط دل ببر...
"شیما شکری"
چنان چشم و دمار از من در آورده است چشمانت
که از کرمانیان ، آقا محمد خان قاجاری
"رضا احسان پور "