شعری نهفته است در لبهات...
شعری نهفته است در لبهات
که بویِ نارنج میدهد.
بهار که شد
به چیدنت میآیم.
.
"رضا کاظمی"
- ۰ نظر
- ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۲۳
- ۲۲۱ نمایش
شعری نهفته است در لبهات
که بویِ نارنج میدهد.
بهار که شد
به چیدنت میآیم.
.
"رضا کاظمی"
عطر پرتقال می گیرد نفسم
از تو که می گویم
نارنجی می شود دنیایم
تو را که می بینم
و تو بکرترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی
که در پاییز به بار نشسته باشد!
پر از بوسه
پر از دوستت دارم...
"حامد نیازی"
پ.ن:
ازمیان تمام چیزهایی که دیده ام
تنها تویی که میخواهم به دیدن اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کرده ام
تنها تویی که میخواهم به لمس کردنش ادامه دهم.
خنده ی نارنج طعمت را دوست دارم.
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسمِ عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمیدانم که عشق های دیگر چه سان اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده ام .
عاشق بودن، ذاتِ من است...
"پابلو نرودا"
دیگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پیالهی آب نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از ماه ،
ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت
دیگر نه خوابِ گریه تا سحر ،
نه ترسِ گمشدن از نشانیِ ماه ،
دیگر نه بنبستِ باد و
نه بلندای دیوارِ بیسوال ...!
من ،
همین منِ ساده ...
باور کن
برای یکبار برخاستن
هزار هزار بار فروافتادهام ...
دیگر میدانم
نشانیها همه درست !
کوچه ، همان کوچهی قدیمی و
کاشی همان کاشیِ شبْ شکستهی هفتم ،
خانه همان خانه
و باد که بیراه
و بستر که تهی ...!
میدانم
حالا میدانم همهی ما
جوری غریب
ادامهی دریا و نشانیِ آن شوقِ پُر گریه ایم ...
"سیدعلی صالحی"