چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تابستان» ثبت شده است

 

خم ابروی کجت پنجه یک تیرانداز

گر رهایش بکنی "حرمله جان" من است

چشم تو وای نگو...دیده دل میخواهد...

گوشه چشم شما "منطق و برهان" من است

صورتت مثل گلی در وسط تابستان

بین گلهای معطر "گل ریحان" من است

شهد لبهای تو از قند و عسل شیرین تر

شک ندارم لب تو "حاکم قندان" من است

 

"مسعود محمدپور"

 

پ.ن:

چه کاری از من بر می آید ؟

وقتی خدا 

تمام خودش را 

میریزد توی چشم های تو و 

نگاه ام می کند ...

 

"مریم ملکدار "

 

و کسی که تو را دیده باشد

پاییز های سختی

خواهد داشت

 

" لیلا کرد بچه"

 

پ.ن1:

باز پاییز آمد تا

باران برگ ها

پاک کند از زمین

شعر سبز تابستان را 

 

" علیرضا خسروی"

 

پ.ن2:

آرام شده ام مثل درختی در پاییز

وقتی تمام برگ هایش را

باد برده باشد

 

" رضا کاظمی"

شهریور

۲۴
شهریور

 

شهریور ؛
آهنگی است که مجبوری گوشش بدهی تا برسی به اهنگ مورد علاقه ات،
بچه دوم خانواده است
نه به عزیزی بچه اول است و نه به دردانگی آخری...
بهار نیست و پر از عطر گل،
تابستان هم نیست با آن همه لحظه های ناب،
پاییز نیست و پر از عاشقانه
و به سپیدی زمستان هم نیست...
شهریور فقط شهریور است؛
همانقدر تنها و همانقدر نادیده گرفتنی...
شهریور عشق اول نیست که از یاد نرفتنی باشد،
عشق آخر هم نیست که ماندگار باشد،
عشق دوم است و همانقدر ندیدنش راحت
همانقدر دوست نداشتنش ممکن....
شهریور "مردادِ داغِ دستانش "را ندارد
و "تیرِ کشیدن قلب از جای خالیش" را هم ....
شهریور پاییز و خاک باران خورده ندارد
یا سوز زمستانی که دستهایش را چفت دستهایت کند...
و شهریور بودن
عجیب گریه دار است...


" فاطمه جوادی " 

خیال بوسیدنت

رنگ پیراهنم را عوض می کند

موهایم را بالای سرم جمع می کند

تا برهنگی گلویم را کشیده تر لمس کنی

تا اکتفا نکنی به شکوفه های تنم ..

 

بوسیدنت حرارت تابستان است

زیر پوست پیراهنم

می تواند در سرمای سینه ی من !

زیبایی زنی را بیدار کند

که ایستاده در مسیر باد

تا با خیال بوسه ی تو !

بهار را معطر کند ..

 

بوسیدنت می تواند

خواب هر کابوسی را آرام کند

پس چرا وحشت موهایم رام تو نشود؟

وقتی پاییز

از وسوسه ی نوازش تو برهنه شده

وقتی هر برگ !

بوسه ایست که از شاخه می افتد ...

 

"مهسارهنما"

I

تابستان اولین ایستگاه خوشبختی است اگر دل بسپاری به راه شیری که از آسمان خانه ات می گذرد.

انگار کسی در یکی از بعد از ظهرهای دم کرده اش انتظارم را می کشد تا مرا برساند به پاییزی شگفت انگیزتر از هر چه پیش از این بود ..

اینجا هنوز گاهی نسیم می وزد... هنوز گاهی باران می بارد ... و کسی در کوچه هایش چشم به راه اضطراب خسته زن است که شبیه من بود و به معجزه تابستان ایمان داشت ..

.

"نیلوفرلاری پور"

برف

نوگویی زمین است

وقتی به متن پایبند نباشد

و بخواهد

به شیوه‌ای دیگر

و سبکی بهتر بسراید

و از عشق خود

به زبانی دیگر بگوید.

برف

نگرانم نمی‌کند.

حصار ِ یخ

رنجم نمی‌دهد

زیرا پایداری می‌کنم

گاهی با شعر و

گاهی با عشق

که برای گرم شدن

وسیله‌ی دیگری نیست

جز آنکه

دوستت بدارم

یا برایت

عاشقانه بسرایم.

من

همیشه می توانم

از برف ِ دستانت

اخگر بگیرم
و از عقیق ِ لبانت، آتش.
از بلندای لطیف ِ تو

و از ژرفای سرشارت، شعر.

ای که چون زمستانی

و من دوست دارمت

دستت را از من مگیر

برای بالا پوش پشمین‌ات

از بازی‌های کودکانه‌ام مترس.

همیشه آرزو داشته‌ام

روی برف، شعر بنویسم

روی برف، عاشق شوم

و دریابم که عاشق

چگونه با آتش ِ برف می‌سوزد!

بانوی من! 
که چون سنجابی ترسان 
بر درختان سینه ام می آویزی 
عاشقان جهان

در نیمه تابستان عاشق شده اند 
منظومه های عشق 
در نیمه تابستان سروده شده اند 
انقلاب های آزادی 
در نیمه تابستان برپا شده اند 
اما

رخصت فرما 
از این عادت تابستانی 
خود را باز دارم 
و با تو 
بر بالشی از نخ نقره 
و پنبه‌ی برف سربگذارم.

 

" نزار قبانی "