چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عطر» ثبت شده است

 

با تو کشف کردم که بهار
برای گرامی داشت تنها یک پرستو می‌آید...
پیش از تو، می‌پنداشتم که پرستو
سازنده‌ی بهار نیست...
با تو دریافتم که خاکستر، اخگر می‌شود
و آب برکه ها‌ی گل‌آلودِ باران در گذرگاه‌ها
دوباره، به ابر بدل می‌شوند،
و جویباران، در نزدیکی مصب خویش
پالوده می‌شوند و به سرچشمه‌های خویش باز می‌گردند،
و قطره‌ی عطر، خانه‌ی مینایی‌اش را رها می‌کند،
تا به گل سرخش، بازگردد،
و گل‌های پژمرده در تالارهای ظروف سیمین،
به غنچه‌های کوچک در کشتزاران ِ خویش باز می‌گردند.
و جغدهای لطیف می‌آموزند، چونان مرغ عشق
ترانه‌های غمگین سر دهند...
با تو به ریگ‌های کبود در ساعت شنی‌ام خیره شدم،
که از پایین به بالا فرو می‌افتاد،
و عقربه‌های ساعت به عقب می‌شتافت...
با تو کشف کردم که چگونه قلب،
باغچه‌ی شیشه‌ای گیاهان زندگی را،
رها می‌کند تا به باغ بدل شود...
و با تو این حقیقت ناخوش را دریافتم
که عشق، تنها برای آخرین معشوق است...

آیا می پنداری بر تو عاشقم؟
 

"غاده السمان"

 

پ.ن:

عید که آمد
فکری برای آسمان تو خواهم کرد

 

"حافظ موسوی"

 

 

چقدر دست تو با دست من محبت کرد

و انحنای لبت بــوسه را رعایت کـــــــرد

من از تو با شب و باران و بیشه‌ها گفتم

و هر کـــه از تو شنید از بهار صحبت کرد

کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان، خانم !

کــــــه تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد

سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است

و آیـه آیـه تـــو را می شود تلاوت کـــرد:

اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟

تنت ارم شد و من را به باغ دعوت کرد

وَ تن، تنت، که وطن شد غزل مطنطن شد !

وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنــانه حرکت کرد

- به سمت عطر تو تا قبله‌ها عوض بشوند

و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کــرد :

 منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !

و نیت غـــــــــــــــــــزلی در چهار رکعت کرد !

رکوع کرد ... وَ تسبیح‌هاش پاره شدند !

و مُهر را به سجودی هــزار قسمت کرد !

قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!

که آتشم به تمام جهان سرایت کـرد

- و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که

فرشتگان تو را نیز غــــــــــــــــرق لذت کرد

تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !

و اَشهَدُ کـــــــــه لبانم به جــــام عادت کرد !

سلام بر تــو کــه بــاران به زیر چتر تو بود

سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد

غــزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات !

سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد

وَ تــــــو بلند شدی تــا انار بشکوفد

دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد

غــــزل به روی لبت شادمانه می رقصید

و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد

 

"سیامک بهرام‌پرور"

 

آمدن مگر چطور می‌تواند باشد؟

غیر از این است که عطرت بپیچد و

من هزار بهار را

شاخه به شاخه

به پای آمدنت

شکوفه دهم...

 

"مریم قهرمانلو"

 

بیا...

کمی نزدیک تر لطفا

می خواهم آرام در گوشت چیزی بگویم!

امشب

روی میز کارم

کنار عطر شب بو ها

برایت جا پهن می کنم

بیا دراز بکش و

موهایت را پهن کن روی شعرهایم تا ستاره باران شوند!

دستهایت را ببر زیر چانه ات و

با چشمهای خمار از خواب برایم بگو هنوز دوستم داری

تا این شعر که از روی چشمهایت نوشته ام...

بشود آیه ای برای ایمان آوردن به عشق!

 

"حامد نیازی"

 

پ.ن1:

روزی نو

آغازی نو

جغرافیای بوسه ی من، کجایی؟

تا در سپیده های تو پهلو گیرم

عطر گل شب بو کجایی؟

دلم می خواهد

چنان بنوشمت که در استخوانم حل شوی

آسمان آب شده در تنگ بلورین من

موجی کف بر لبم

که به اشتیاق تو تا ساحل می دوم

و لب پر زنان به بستر خود می روم

بی آنکه تو را ببینم

روزی تو

آغازی نو

جغرافیای خانه ی من، کجایی؟

 

"شمس لنگرودی"

 

پ.ن2:

شعرم

همهمه ی پنهان توست

گل شب بوی من!

میخواهم تو را

در عبور عطر شبانه ام بشناسند.

 

" شمس  لنگرودی"

به من بگو
وقتی بهار می رسد
کدام شیشه ی عطر باز می شود؟
آیا مزارع نیشکر
زنی را دیده اند که اینطور شیرین اند؟
و دشت
زیباییِ وسیعش را مدیون کیست؟
به من بگو
وقتی کسی را دوست داریم
" شادی"  چطور ما را به دام می اندازد
و " انتظار "
چگونه با "فروتنی" کنار می آید ؟!
با من حرف بزن
و بیشتر بگو !
ابرها وقتی به هم می رسند
برای چه می گریند ؟
جنگلِ خیس
چگونه منظره ای را غمگین تر می کند؟

و شعرها در کتاب
چرا بوی درخت نمی دهند !؟

به من بگو
وقتی کسی را دوست داریم
چرا " غم "
مهربانتر می شود
و " تنهایی " از  فرسنگ ها دورتر
ما را بو می کِشد ..؟

 

"حمید جدیدی"

 

پ.ن:

هوای بهار که بوی همیشه و هرگز می‌دهد

 

"ای‌ای‌ کامینگز"

 

 

عطر دهانت را دوست دارم

 

 

عطرتلخ بوته های باران خورده توتون

 

 

آمیزه دردناکی از وسوسه و پرهیز

 

 

شکاف نازک بین لب هایت را دوست دارم

 

 

بی دشنام ، بی نفرین ، بی هیاهو

 

 

طرح نایابی از سکوت و دانایی

 

 

گودی زیر بازوانت را دوست دارم

 

 

لانه امنی برای گنجشک های بیقرار من

 

 

خلوت خوشبوی دل سپردن و انکار

 

 

تمام تنت را دوست می دارم

 

 

تمام تنت را

 

 

ای انسان بدون مکر

 

 

چقدر عجیب شبیه آن مردی هستی

 

 

که به خواب های کودکی ام پا می گذاشت

 

 

و جای چشم هایش

 

 

یک جفت ستاره طلایی براق روییده بود.

 

 

 

 

 

"فرنگیس شنتیا"

 

 

 

عصر که میشود دلت میخواهد 
یک چتر باشدو باران ببارد 
و تمام جهان را قدم بزنی،
کنارکسی که 
تمام حواست را 
پرت خودش کرده...


"سمانه غلامی"

 

پ.ن:

باران میبارد و باز

عطرت تمام کوچه،پس کوچه های شهر راپر کرده است 
به گمانم ابرها را تو درآغوش 
گرفته ای

"فرهاد فرهادی"

 

 

از باغ های حافظ تو

تا سطرهای بی خواب من

چقدر بیراهه هست!

می خوابم

این بار

به عطر چشمانت

با سرمه ای که در چشمان هر نهنگی هست

بی مِی

بی ساغر

از هزاره ی طوفان های در راه

چگونه است گریستن بر فریادهای مانده در خیزاب

بانوی درخت های خیس و تب دار

برخیز

بیا به ساحل برویم

مرگ تاوان کمی است

برای چشمان تو...

 

"فاطمه سادات حسینی"

 

پ.ن:

یلدا هوای چشمهای توست

 

 

آدم‌ها جدا از عطری که به خودشون میزنن ، 

عطر دیگه‌ای هم دارن که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست ...!
عطر چشم‌هاشون ،

 عطر حرف‌هاشون ،

 عطری که فقط مختص شخصیت اون‌هاست

 و متاسفانه در هیچ مغازه‌ی عطر فروشی پیدا نمیشه ...
.
" روزبه معین"

شهریور

۲۴
شهریور

 

شهریور ؛
آهنگی است که مجبوری گوشش بدهی تا برسی به اهنگ مورد علاقه ات،
بچه دوم خانواده است
نه به عزیزی بچه اول است و نه به دردانگی آخری...
بهار نیست و پر از عطر گل،
تابستان هم نیست با آن همه لحظه های ناب،
پاییز نیست و پر از عاشقانه
و به سپیدی زمستان هم نیست...
شهریور فقط شهریور است؛
همانقدر تنها و همانقدر نادیده گرفتنی...
شهریور عشق اول نیست که از یاد نرفتنی باشد،
عشق آخر هم نیست که ماندگار باشد،
عشق دوم است و همانقدر ندیدنش راحت
همانقدر دوست نداشتنش ممکن....
شهریور "مردادِ داغِ دستانش "را ندارد
و "تیرِ کشیدن قلب از جای خالیش" را هم ....
شهریور پاییز و خاک باران خورده ندارد
یا سوز زمستانی که دستهایش را چفت دستهایت کند...
و شهریور بودن
عجیب گریه دار است...


" فاطمه جوادی " 

 

دامنم را پر مى کنم از بهار ،

و شیراز شیراز برایت نارنج مى بارم 

و با عطر وحشى ام 

دیوانگى ات را از قفس آزاد مى کنم !

و مى چرخانم در شهر ،

برایم سعدى بخوان ،

و عشق را در تنم رها کن 

شبیه باد که روسرى ام را با خود برد ...

 

 "الینا نریمان"

 

پیراهن اگر تو باشی می پوشمت
عطر اگر تو باشی می زنمت
شعر اگر تو باشی می خوانمت
اما تو نه شعر باش نه عطر
پیراهنم باش بگذار بگذار بپوشمت،بویت عطر شود و حالم شعری سپید
بگذار سروده شویم به عشق،و حالمان چاپ شود در کتابی به نام زنی که دیوانه تو بود

 

"زهرا مصلح"

 

فروردینِ آمدنت لرزاند دلم را
به اردیبهشت که رسیدیم 
تمامت میان گیسوانت گم شد
حالا من مانده ام با عطر تند خردادت چه کنم؟
بانوى بهار
میشود شالت را کمى جا بگذارى؟

 

 
" علی موتمن " 
 

پ.ن : 

ترسم کـه سر کوی تو را سیل بگیرد
ای بی خبر ازگریه مستانه‌ام امشب

" فروغی بسطامی " 

 

 

اردیبهشت... فقط حالاست که آدم بی بهانه دلش عاشقی میخواهد، 

که آسمان  و آفتاب هم شوخ میشوند و سر به  سرت میگذارند، 

هوا جوری خوب است که دلت میخواهد تا آن سر دنیا پیاده بروی،

 شبها عطر بهار نارنجش آدم  مریض را سالم میکند و 

 

عصرها یاسها توی باد عاشقی بی ملاحظه ای راه می اندازند...
اردیبهشت، بهاری‌ ترین ماه بهار است...عمیق تر نفس  بکشید و 

 

به آسمان بیشتر نگاه کنید و عاشقی کنید، عاشقی کنید، عاشقی کنید...
اردیبهشت، فصل عاشقی ست...
 

" محمد یغمائی" 

 

پ.ن :

تو میشناسى ام 

و این تمام تاریخ است

هزار و سیصد و اردیبهشت

 و یک آغوش

 

"الناز حقوقى"

 

این تاکسی لعنتی

 

 

امروز بارانی سبزش را پوشیده

 

 

و عطر لیمویی مسافری گمنام را

 

 

در خود نگه داشته

 

 

 

 

 

از لا به لای باران راه می افتم

 

 

راهنما می زنم

 

 

به سمتی که سال هاست

 

 

برای همه خاطره شده

 

 

 

 

 

بوق می زنم

 

 

نور بالا

 

 

دست اندازها کنار نمی روند

 

 

کجای جهان ایستاده ای کرایه به دست

 

 

 

 

 

این تاکسی لعنتی همینطور اشک می ریزد

 

 

و برف پاک کن ها روی شیشه

 

 

عربده می زنند

 

 

کجای جهانی که ببینی

 

 

عشق مدت هاست این ماشین را کرایه کرده

 

 

نه کمربند ایمنی اش را می بندد

 

 

نه آدرس دقیقی از شیدایی می دهد

 

 

 

 

 

اینجا را نگاه کن تاکسی لعنتی!

 

 

ماشین عروس از کنارمان رد شد

 

 

نکند مسافر ما را سوار کرده

 

 

بیا برگردیم خانه

 

 

این باران تا ابد ادامه دارد

 

 

 

 

" مجید سعدآبادی"

 

 

 

اردیبهشت جانِ جان

۰۱
ارديبهشت

 

 

بوی اردیبهشت می آید در این حوالی...
بوی لوس ترین دختر بهار...که لای موهای فرخورده ی خرمایی رنگش عطر شکوفه های گیلاس است و از چشمهای سبزش شیطنت میبارد...
خلاصه که آب و جارو کنید راه را برایش...
این دخترک لوس بهاری دلش به نازکی شیشه و قهرش به سختی صخره هاست...حسابی هوایش را داشته باشید...
تا میتوانید عاشقش باشید و بوسه خرجش کنید و دل به دلش بدهید...
سنگ تمام بگذارید ها...
نبینم یک وقت اخم کند این دخترک لوس چشم سبز بهار که روزگارتان را سیاه میکنم...
با اردیبهشت جانِ جان لطفا کمی مهربان تر تر باشید... 

 
"فاطمه صابری نیا"

 

زیباترین نکته در بهار این است،

که عشق هرگز تحقق نمی ‏یابد،

و شکوفه‏ ها هرگز به میوه بدل نمی ‏شوند...

پس آیا به ‏راستی،

وعده ‏ی آینده،

شیرین ‏تر از نومیدی تحقق ‏یافته نیست؟

 

"غاده السمان"

 

پ.ن:

بهار گوشه ی قلب تمام آدم هاست 

همان نفس که پری از هوای عطر کسی 

 

" معصومه صابر " 

 

آهای آبی فیروزه ای 

آهای سرخی آتش

آهای لبخند آفتاب 

عطر نان تازه 

آواز گنجشکهای صبح

آهای رد چشمان گلدانهای پشت پنجره 

ریز ریزه های بنفش پیراهن بهار ...

آهای آخر اسفند

آهای اول عشق...

آهای آبی فیروزه ای

بگو ،

به آفتاب بگو 

که چشم روشنی منی!

 

"معصومه صابر "

 

درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن 

اهمیت ندارد

در این روزگار 

آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور

موهایت را در آفتاب خشک کن

عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن

عشق من ، عشق من

فصل پاییز است...

 

"ناظم حکمت"

 

پ.ن:

جز عاشقی

کاری از من برنمی آید

پاییز

شاهد است …

 

"عباس حسین نژاد"