به بهار خندیدی دونه دونه از تبسم لبخندت روی شاخه هایِ درخت شکوفه زد
دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ق.ظ
-
دونه دونه از تبسم لبخندت
روی شاخه هایِ درخت شکوفه زد
تو این شهر را سرسبز و آباد کردی
اینبار چیدنِ گل ها از واجبات است
چه کسی میخواهد مانع ام شوَد ؟
حالا که اینطور است چهار دیواری اختیاری
خنده های تو را فقط من حق دارم بچینم
تا آخرین شاخه و برگ سهم من است
هرکدام را که دستم هم نرسد ،
نوکِ کفش هایَت را پله میکنم
با تکیه به سینه یِ تو بالا میروم
میچینم و در سبد دل َم می گذارم
باور کن بهار تویی که بهاران آمده است
وگرنه این فصل هم مثلِ تمام فصل ها
می آمد و می رفت
پس فروردین را بیشتر بخند
تا اردیبهشت و خرداد
بهار را باور کنند
بخند که شکوهِ خنده هایِ تو
کیمیا گری میکند
اصلا نامِ خنده هایت را باید گذاشت ؛
کیمیا . . .
" محمد رمضان نیا "