بنشین چای بریزم
بنشین چای بریزم که کمی مست شویم
دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها
"علی صفری"
پ.ن:
تو را برای چای تازه دم بعدازظهر
با عطر حل میخواستم.
که سر روی شانه ات بگذارم و
ندانم که در عطر تو غرق شوم
یا در عطر چای؟
"رقیه رستمی"
شادی همیشه سهم خودت غم غنیمت است
شادی اگـــر زیاد اگـــر کـــم غنیمت است
معشوق شعرهای کهن گرچه بی وفاست
گاهــی خبـــر بگیرد از آدم غنیمت است
ای خنده ات شکوفـــه ی زیتـــون رودبار
خرمای چشم های تو در بم غنیمت است
چشمان تو غنائم جنگی ست بی گمان
با من کمی بجنگ که این هم غنیمت است
گل های سرخ آفت جان ِ پرنده هاست
در گوشه ی قفس گل مریم غنیمت است
شیرین ِ قصه را به کلاغان نمی دهند
یک چای تلخ با تو عزیزم غنیمت است!
"آرش پورعلیزاده"
پ.ن:
دو استکان بنشین، رفعِ خستگی خوب است
دوبــاره در دلم انگار، چــای دم کردند...
"محمد علی بهمنی"
- ۹۵/۰۹/۲۵
- ۳۱۰ نمایش