- ۰ نظر
- ۱۳ مهر ۹۶ ، ۲۲:۳۵
- ۳۱۶ نمایش
بسیار به او نزدیکم
آنقدر به او نزدیکم که نمی تواند خواب مرا ببیند.
او خوابش می برد
و به زنی که بلیط سفری یک طرفه گرفته است
تا منی که در آغوشش خوابیده ام
نزدیک تر است.
بیچاره من
در کالبدِ خویشتن گرفتارم.
به آرامی
دستم را از زیر سرش بیرون می کشم.
به او خیلی نزدیکم
آنقدر که او نمی تواند خواب مرا ببیند.
نزدیکم
خیلی به او نزدیکم ...
" ویسواوا شیمبورسکا"
تو را دوست دارم
چقدر غیرمنتظره !
تو را دوست دارم
چقدر آرام و به یک باره ،
چقدر شیرین
تو حتی نمی توانی تصور کُنی !
تو مرا می کُشی
تو به من نشاط می بخشی ،
مرا بغل کُن ..
آنگونه که دوست داری مرا تغییر ده
آنگونه که هیچ کس پس از تو !
مرا نشناسد ...
"آلن رنه"
پ.ن:
بی هنگام نیا
دستهایم اگر به هم ریخته باشد !
نمی توانم تو را در آغوش بگیرم ...
"تورگوت اویار"