چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۳۶۱ مطلب با موضوع «سایر شاعران ایرانی» ثبت شده است

فکر می کنم به

۲۰
اسفند


فکر می کنم

به تبر

که توطئه ای ست برای درخت


و

ابر

که دریا را

در خودش زندانی کرده است


فکر می کنم

به تو

به چار دیوار

که با آنها

برایم زندانی ساخته ای


گوش می کنم

به صدای قدم هات

به صدای کلیدی

که قفل را باز می کند

تا جهانم را محدود کند


و اضطراب

قطرات باران را

از کف دست هایم جاری می کند


حالا که دست هایم باریده اند

با این همه دست

می توانم

مهربانی را

در سینه ات پیدا کنم


یا

در آغوش بگیرم

تمام کسانی را

که تو در آغوش گرفته ای!



"آیدا کامرانی"


ما عقل خویش را

سرِ عشق تو باختیم

بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد...


"علی اکبر لطیفیان"


به خودم خیانت کردم و

یک بار 

مادرم را نبوسیدم 

شعری برای کشورم نسرودم 

به تو هم نگفتم:

دوستت دارم...!


"آیدین غلامحسین"


بهانه هایم واقعی نیست

سرم درد می کند

برای شانه ات


"مهسا رهنما"


خیال دارم

آنچنان ببوسمت ای گل

که از لبانم

گلاب گیرند

 

"سید حسن ابوطالبی"

بهشت

۱۳
اسفند

 

بعد از دیدن تو

فهمیدم

بهشت

یک باغ نیست

بهشت

یک ''آدم'' است 

 

"حسنا میرصنم"

 

پ.ن:

- باهاش چه نسبتی داری؟!

+ آرزوی تحویل سالمه :)

 

پیراهنی

که روی باد تکان می خورد

سایه ی زنی ست

که زخم هایش را 

در نور خورشید شسته است

 

"آرمین یوسفی "

 

پ.ن:

من از پیراهنت

دستمالی میخواهم

تا زخم کهنه ام را ببندم...

 

"حسین منزوی"


آیین تو آمیخته با هستی ام انگار

از جانِ من احساسِ تو یک لحظه جدا نیست


هر ثانیه لبخندِ تو  زیباییِ محض است

توصیفِ تو جز با هنرِ عشق  روا نیست


یک بار صدایم کن و بگذار که لَختی 

در دایره یِ چشمِ تو با مهر بمانم


آسوده غزلواره ای از حنجره یِ عشق

در گوش تو با لهجه یِ تبدار بخوانم


تو صبح دل انگیزی و با شورِ فراوان

خورشید طلا ریخته هر روز به پایت


بگذار که این شانه به یک عطرِ دلآویز

خوش بو شود از بازیِ موهایِ رهایت


در حسرتِ دیدار توأم ، باید از این شهر

با این دل پر خاطره  راهیِ تو باشم


دریایِ منی ، باید ازین برکه یِ خاموش

برخیزم  و بی دلهره ماهی تو باشم


 نامت همه جا رمزِ عبور است برایم

چون درد و غمی راهِ مرا بی تو ببندد


با عشق صدایم کن و بگذار که آرام  

این شاعرِ دیرینِ تو یک بار بخندد


"جواد مزنگی  "

 

عزیزم!

کمی هم بیا

کمی هم باش

مرا "ببین"

دستت را بگذار روی قلبم...

کوبش های جنون آمیزش را هجی کن!

فکر می کردی یک روزی

تکرار اسمت بشود ضربان قلب کسی؟!

 

"نسترن علیخانی"

 

پ.ن:

من با دست های آویخته ی تو

در فروردین که هیچ 

در اسفند هم شکوفه می دهم ...

 

"حامد نیازی"


بروی یا نروی فرقی نمیکند

همین که احساست نمیکنم،

یعنی چمدانت را بسته ای.


"محمد مصطفوی"


تو می توانی

از عکس پس بگیری

لبخندم را 

می توانی الفبا را بتکانی 

شعر بسرایی

ترانه بخوانی

و برای تمام زخم های دهان بسته ساز دهنی بزنی

تو می توانی 

از پله ها بالا بروی

گل های آفتابگردان را 

تماشا کنی،

برای پرنده ها نان خشک بریزی

اما نمی توانی 

رویای زنی که با درخت آواز خوانده،

با پرنده ریشه زده،

و در دریا غرق شده را پس بگیری...

 

"لیلا رنجبران"


گفتم عقب بایست ! نمی خواهم !

من مثل دره ای ته این راهم

ما هیچ وقت، هیچ کجا با هم !

با بوسه هاش بست دهانم را ...


"فاطمه اختصاری"

 

همه چیز به پیراهن تو بر می گردد 

که مثل شالیزاری  از برنج 
تربیتش کرده ای 
ایستاده ای 
و زیبایی ات !
زندگی را ادامه می دهد ... 
 
" محسن بیدوازی "


میخواهَم 

دَستانَم دور کَمَرَت،

کور تَرین گِره دُنیا شَوَد ...


"سینا مصدری"


لب هایت

اعتراف سرخ خدایند به قدرت خویش

چگونه آن ها را نپرستم ؟

چگونه فریادشان نکنم ؟

مگر نه اینکه زندگی سرخ است 

و روی لب های تو جاری؟

بگذار پیامبرشان باشم

اعجاز من لبخند تو می شود

بعد از خواندن این شعر

اعجاز من 

فریاد من است :

به لب هایت قسم

عشق

سرخ ترین حادثه بود ...

حالا به آینه پناه ببر !

تا ایمان بیاوری 

 که چقدر دوستت دارم ...


"علیرضا کاهد"


اسفند

لبخندِ زمستان است

از ذوقِ بهار...


"لیلا مقربی"


در زیر 

سایه‌ی

مژه‌ات

خوابم آرزوست...


"فریدون مشیری"


پ.ن :

کجای جهان بایستم؟ 

که 

زیر سایه

تو نباشم 

ای عشق!


"سلمان نظافت یزدی"

شطرنج یعنی

۲۹
بهمن


شطرنج یعنی 

موهای سپیدم

چشم‌های سیاهت را

مات کنند!


"علیرضا دلآرام "

 

هر چقدر سعی کردند  نتوانستند 

مو های آبی آسمان را 

با شالی سرخ بپوشانند ...

 

" سامان اجتهادی "

اسم کوچک من

۲۹
بهمن

نام دیگر زمستان 

اسم کوچک من است ...

اسم کوچک هر آدمی که 

بتواند بگذرد و برود و زنده بماند 

زمستان است ...


" اعظم سعادتمند " 


پ.ن1:

تنهاییِ من

تنهاییِ غنچه‌ای‌ست

که زمستان باز شد...


"معین دهاز "

 

مرا باران صدا بزن...!

دل تنگ که شدی

به شیشه می زنم

 پشت پنجره بیا

 تماشایم کن...

 

" محمدشیرین‌زاده"

 

پ.ن:

و باران

پست‌چیِ غم‌گین بود؛

با رسالت رساندن دل‌تنگی

به دستِ آدم‌های خاطره‌بازِ همین حوالی...

 

"زکیه خوشخو"


در شهر تو هرچیز دهد مزه‌ی باده...

انگور٬ رطب٬ یا که همین چایی ‌ساده


"عبدالحسین موسوی"


پ.ن1:

بارهای بار 

همان استکان 

همان چای 

همان آهنگ 

همان بغض 

ولی بدون تو 

دق کردن هم نچسبید ...


" حمید سیفی" 


پ.ن2:

‌ خستگی را

آغوشِ تو در می کند

وقتی نیستی

عجالتاً چای می خوریم

چه کنیم؟!


"علیرضا روشن"

بوی گندم

۲۳
بهمن


با من از دست هایت بگو

با من از دست هایت

از پیشانی ات

و از آفتاب تندی که بر آن می تابد


از پیراهنت بگو

که باد

به سینه ات می چسباند آن را

وقتی در میان خوشه های گندم ایستاده ای

و فکر زمستان پیش رو !

که به گرمای آغوش من می کشاندش ..


بوی گندم ویرانم می کند

بوی وحشی بازوانت ویرانم می کند


با من از خاک مزرعه ات حرف بزن

و بگذار

شعرهایم

تبِ تندِ تنت را داشته باشد

تب خاکی را که !

سرزمین من است ...


"شکریه عرفانی"

زیبا و دور

۲۳
بهمن


شبیه ماه بودی،

زیبا و دور

و من

رودخانه ای

که تمام عمر می دوید

تا تو را فراموش کند !!


"الهه مستغاثی"


پ.ن:

به طوفانی دلخوشم

که دور ها را نزدیک میکند .


"گروس عبدالملکیان"


  • خاطرات بهمن پنجاه وهفت تکرارشد
    روزهایی که دلم دربندآن دلدارشد

  • تاکه با موی شرابی عقل ودینم را ربود
    انقلاب از سررسید و روسری اجبار شد... 


  • "مسعود محمد پور"



پوشیده از درد آمدی !

بقچه ی دلت را باز کردی و 

دردهایت را

یکی یکی در سفره دلِ من چیدی 

سرانگشت هایِ خواهشِ تو

دخیلِ ته مانده هایِ امیدِ قلبِ من شد !

سبکبال که شدی ....

چادر دلتنگی ات را تکاندی و

در خمِ کوچه گم شدی ...

من ماندم و دردهایِ تو

تمامِ شب !

               دردهایت را گریستم .....


"تابان رضازاده اول"


پ.ن:

گو جراحت کهنه شو 

ما از علاج 

آسوده‌ایم


درد گو ما را بکش 

در فکر درمان 

نیستیم...


"وحشی بافقی"


هر صبح که از خواب برمی ‏خیزم‏

بر شیشه یخ گرفته‏

با سرانگشتانِ گرمم‏

نام ترا می ‏نویسم‏ !

و از لابلاى آن به بیرون می ‏نگرم‏

که کى بهار می ‏آید ..؟


"پروین پژواک"


به گمانم

جیک جیک

 اول صبح 

گنجشک ها

روی سیم  تلفن

دوستت دارم هایی ست

که شب قبل

از خطوط گذشته

پشت بوق های اشغال

مانده اند..


"نرگس نوروزپور"

باد

۱۸
بهمن


من بادم 

باد!

می پیچم لای تنت

می بویمت

بسان انسان نخستینی

که اولین زن را بوییده است...


"هومن داوودی"


پ.ن:

شبیه جان عزیزت که می تند به تنم ...

صدای گرم تو 

پیچیده در 

نفس زدنم !


"مرتضی لطفی "

فوت شان کن

۱۸
بهمن


شمع ها بی صدا

روی نخستین گریه ها 

چک چک  می سوزند ...

فوت شان کن ، 

جانِ جهان در تو شعله ور است !

کافى نیست ...؟


"الینانریمان"