فکر می کنم به
فکر می کنم
به تبر
که توطئه ای ست برای درخت
و
ابر
که دریا را
در خودش زندانی کرده است
فکر می کنم
به تو
به چار دیوار
که با آنها
برایم زندانی ساخته ای
گوش می کنم
به صدای قدم هات
به صدای کلیدی
که قفل را باز می کند
تا جهانم را محدود کند
و اضطراب
قطرات باران را
از کف دست هایم جاری می کند
حالا که دست هایم باریده اند
با این همه دست
می توانم
مهربانی را
در سینه ات پیدا کنم
یا
در آغوش بگیرم
تمام کسانی را
که تو در آغوش گرفته ای!
"آیدا کامرانی"
- ۰ نظر
- ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۵
- ۱۰۳ نمایش