به دریا هم حسودی می کنم
- ۰ نظر
- ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۵۹
- ۳۵۴ نمایش
درین ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست
خروش موج با من می کند نجوا
که : هر کس دل به دریا زد رهائی یافت
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم ، نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
"فریدون مشیری"
پ.ن:
دریـا، کمـبودِ آب می فهمد؟...نه...
ساحل، یک لحظه خواب می فهمد ؟...نه...
یـک عـمر به سـمت تو دویـدم امـا
لب تشنه مگر سراب می فهمد ؟...نه...
"علی عطری"
ای دلبر من ! ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطه...
لب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطه...
برخیز و میان همگان جلوه گری کن!
حال همه در حال تماشات سه نقطه...
با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن!
ای آنکه تولا و تبرات سه نقطه...
آخر به زری یا ضرری یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه...
چشم من و گیسوی تو... نه!! چادر تو: خوب!
دست من و بازوی تو... نه!! پات: سه نقطه...
"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده ، کات ! سه نقطه...
آخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!
ای بر پدر کل ادارات ...
"هادی جمالی"
چشمانت
دو رودخانه ی تشنه اند
که از پس نیزارهایش
محموله ی ممنوعی حمل می شود.
" شمس لنگرودی "
دو تا میخونه ی چشماتُ جمع کن
خراباتی شده کل خیابون
شنیدم وقت خنده ماه میشی
بخند و دور خورشیدُ بخوابون
تو پیچاپیچ موهای بلندت
خدا هم دل بده گمراه میشه
بلند تر تر نکن موهاتُ دختر
که عمر آدما کوتاه میشه
تو تصویری ترین شعر خدایی
با اون اندام موزون و مطنطن
دو تا چشمای گرم قهوه ای؟؟ نه
دو تا مصرع که غرق استعاره ن
چقد گرمه چقد گرمه چقد گرم
میسوزونه منُ آتیش چشمات
عرق کرده شراب بیست ساله
که گیرایی نداره پیش چشمات
برای این خمارِ خسته از "من"
با اون چشما که مستی می فروشن
دو تا پیک از شرابت رو بیار و
یه عالم "مزه"ی لبهات لطفا
"هانی ملک زاده"
بهار تویی
که می آیی و دستهایم
شکوفه می دهند ناغافل!
تویی که با تمامِ خستگی
باز هم آرامشی!
باز هزار ستاره ی بی افول
هزار پروانه ی بیقرار
هزار شوق بی دلیل را
در خلوتِ آغوشِ من میریزی انگار
بهار تویی...
"نیلوفر حسینی"
تو که عین منی عید منی عیدت مبارک
پ.ن:
پیشاپیش فرارسیدن نوروز رو تبریک عرض میکنم
امیدوارم تک تک روزهای پیش رو براتون سبز و بهاری باشه
با آرزوی سلامتی و شادی برای همه ی دوستانِ جان
بهار که می آید
نه هوایِ کوه
نه هوایِ جنگل
نه هوایِ دریا،
من فقط
هوایِ تو به سرم می زند !
"نسترن وثوقی "
پ.ن:
شادی هایت را بر صورت من بریز
فروردین من!
و اضافه هایش را پُست کن
برای کسی که بهاری ندارد.
شادا بهار که دست مرا گرفته
نمی دانم به کجا می برد،
شادا من که دست بهار را گرفته
به خانه خود می برم...
"شمس لنگرودی"
دلتنگی هایم را
میان شمعدانی ها قلمه زدم
پای بهار به حیاط خانه باز شده !
و بهار
از میان شیشه های شسته شده
گلهای قالی را به وجد آورده ...
و بهار
درون خانه می رقصد
و دست می کشد به روی اتاق هایی
که رنگ دلتنگی های مرا گرفته !
و لانه می کند
درون سبزه های هفت سین
که سرخوشانه
قد می کشند
در انتظار گره های من !
و بهار
میان انباری خانه
خاطرات خاک خورده ی مرا
تداعی می کند ...
و بهار
بی اعتنا به حجم دلتنگی های من !
دل شمعدانی ها را با خود برده
و بهار
نگاه می کند
مهربانانه
به آفتاب سرد زمستان
که لجوجانه
به تن حیاط خانه چسبیده ...
و بهار می خندد
به من
به پیچک تنهایی تو !
که دلش
در پاییز جامانده ....
"تابان رضازاده"
پ.ن:
من را
شمعدانی ای بدان
در گلدانی کوچک
که بیشتر از آب و آفتاب
به تو نیاز دارد !
"عباس حسین نژاد"
دوستت دارم
مثلِ نسبتِ نی
به دواتِ گلِ سرخ،
مثل کتابِ فارسیِ سوم دبستانم،
مثلِ عصرِ جمعه،سینما، ساندویچ،
مثلِ دور زدنِ معلمی
که حواس اش
به تقلبِ تو
در امتحانِ آخرِ سال نیست.
دوستت دارم
بیشتر از مَزه ی غلیظِ قند،
بامیه، زولبیا،نوشابه، پاستیل.
هی شکمویِ بازارِ آب و انار و یخ
دستْ فروشِ پس کوچه های پاییزی
بالاخره تو هم شاعر شدی،
آن هم چه شاعری...!
“سید علی صالحی"
پ.ن:
مانند انار سرخ دلخونم من
از وزن رباعی تو بیرونم من
از لطف لبان توست شاعر شده ام
یعنی که به بوسۀ تو مدیونم من
"نرگس کاظمی زاده"