دلتنگی هایم را میان شمعدانی ها قلمه زدم
شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۱۲ ب.ظ
دلتنگی هایم را
میان شمعدانی ها قلمه زدم
پای بهار به حیاط خانه باز شده !
و بهار
از میان شیشه های شسته شده
گلهای قالی را به وجد آورده ...
و بهار
درون خانه می رقصد
و دست می کشد به روی اتاق هایی
که رنگ دلتنگی های مرا گرفته !
و لانه می کند
درون سبزه های هفت سین
که سرخوشانه
قد می کشند
در انتظار گره های من !
و بهار
میان انباری خانه
خاطرات خاک خورده ی مرا
تداعی می کند ...
و بهار
بی اعتنا به حجم دلتنگی های من !
دل شمعدانی ها را با خود برده
و بهار
نگاه می کند
مهربانانه
به آفتاب سرد زمستان
که لجوجانه
به تن حیاط خانه چسبیده ...
و بهار می خندد
به من
به پیچک تنهایی تو !
که دلش
در پاییز جامانده ....
"تابان رضازاده"
پ.ن:
من را
شمعدانی ای بدان
در گلدانی کوچک
که بیشتر از آب و آفتاب
به تو نیاز دارد !
"عباس حسین نژاد"
- ۹۵/۱۲/۲۸
- ۱۲۱۲ نمایش