چادر دلتنگی ات را تکاندی و
سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ق.ظ
پوشیده از درد آمدی !
بقچه ی دلت را باز کردی و
دردهایت را
یکی یکی در سفره دلِ من چیدی
سرانگشت هایِ خواهشِ تو
دخیلِ ته مانده هایِ امیدِ قلبِ من شد !
سبکبال که شدی ....
چادر دلتنگی ات را تکاندی و
در خمِ کوچه گم شدی ...
من ماندم و دردهایِ تو
تمامِ شب !
دردهایت را گریستم .....
"تابان رضازاده اول"
پ.ن:
گو جراحت کهنه شو
ما از علاج
آسودهایم
درد گو ما را بکش
در فکر درمان
نیستیم...
"وحشی بافقی"
- ۹۵/۱۱/۱۹
- ۲۰۹ نمایش