چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۲۷ مطلب با موضوع «حامد نیازی» ثبت شده است

بیا...

کمی نزدیک تر لطفا

می خواهم آرام در گوشت چیزی بگویم!

امشب

روی میز کارم

کنار عطر شب بو ها

برایت جا پهن می کنم

بیا دراز بکش و

موهایت را پهن کن روی شعرهایم تا ستاره باران شوند!

دستهایت را ببر زیر چانه ات و

با چشمهای خمار از خواب برایم بگو هنوز دوستم داری

تا این شعر که از روی چشمهایت نوشته ام...

بشود آیه ای برای ایمان آوردن به عشق!

 

"حامد نیازی"

 

پ.ن1:

روزی نو

آغازی نو

جغرافیای بوسه ی من، کجایی؟

تا در سپیده های تو پهلو گیرم

عطر گل شب بو کجایی؟

دلم می خواهد

چنان بنوشمت که در استخوانم حل شوی

آسمان آب شده در تنگ بلورین من

موجی کف بر لبم

که به اشتیاق تو تا ساحل می دوم

و لب پر زنان به بستر خود می روم

بی آنکه تو را ببینم

روزی تو

آغازی نو

جغرافیای خانه ی من، کجایی؟

 

"شمس لنگرودی"

 

پ.ن2:

شعرم

همهمه ی پنهان توست

گل شب بوی من!

میخواهم تو را

در عبور عطر شبانه ام بشناسند.

 

" شمس  لنگرودی"

 


رفاقتی دوستت دارم...
مرامی
از آن قدیمی ها!
مثل دااش مشتی ها پایت ایستاده ام!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن مدل ها که با کجایی تصدق نگاهت صدایت میکنند!
آن تیپ ها که دستم را زیر چانه ات بگیرم و بگویم
چطوری ورپریده!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن ها که وقتی چای برایم ریختی بگویم ای فدای دست و پنجه ات!
آن ها که هر صبح بگویم آهای عیال
بیا ببافم آن موهای لامصبت را و شب ها بازشان کنم با ذوق!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن ها که هلاک رفیقشانند!
همان ها که سر میدهند برای رفیقشان.
رفاقتی دوستت دارم!


."حامد نیازی"

 

پ.ن:

داشتم یه ریز غر میزدم و عین خیالش نبود
همینجور میگفتم و میگفتم
وقتی میگم خُله،
خنگِ خداست بیراه نمیگم
دهنم کف کرد و دریغ از یه قربون صدقه که بند بیاره این سیلِ غر زدنایِ منو
هنوز بعدِ یه قرن رگِ خوابم دستش نیست که با یه قربون صدقه،
یه ماچِ محکمِ آبدار،
یه بغلِ سفت، چارپایِ دراز گوش میشه این دلِ الاغِ من
داشت غر غرام به جاهایِ باریک و
فحشایِ رکیک میرسید
دست کشید رو ترقوه امُ چشماشو بست و یه لبخند کوچولویِ دلبر زد
حرصم گرفت از اینهمه بی خیالیش
سرشُ چسبوند به گوشمُ گفت: شکر میونِ غرغراتون عیال، این برآمدگیِ استخونِ زیرِ گلوتون، عشق ترین پَستی بلندیِ زندگیِ منه
ما هیچ
ما فشرده شدن در آغوشش...

" فاطمه صابری نیا "

 

 

دلم بوسه های بی هوا می خواهد

از همان هایی که میان لبهای تو تلمبار شده

و سهم من است!

 

"امیر ارسلان کاویانی"

 

 

پ.ن1:

بانو

من شاعرم

مبادی آداب نیستم!

گاهی رندانه و مستانه

پا می کوبم

بوسه می دزدم!

 

"امیر ارسلان کاویانی"

 

پ.ن2:

صورتش پر است از بوسه...

او که خندید

دنیا خندید

عشق خندید

خدا هم خندید و من...

مثل باران یک ریز بوسیدمش!

 

"حامد نیازی"

 

عطر پرتقال می گیرد نفسم
از تو که می گویم
نارنجی می شود دنیایم
تو را که می بینم
و تو بکرترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی
که در پاییز به بار نشسته باشد!
پر از بوسه
پر از دوستت دارم...

"حامد نیازی"

 

پ.ن:

ازمیان تمام چیزهایی که دیده ام
تنها تویی که میخواهم به دیدن اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کرده ام
تنها تویی که میخواهم به لمس کردنش ادامه دهم.

خنده ی نارنج طعمت را دوست دارم.

چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسمِ عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمیدانم که عشق های دیگر چه سان اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده ام .

عاشق بودن، ذاتِ من است..‌‌.


"پابلو نرودا"
‌‌

 

 
بیا…

 

 

کمی نزدیک تر لطفا...!
می خواهم آرام در گوشت چیزی بگویم...!
امشب ،
روی میز کارم
کنار عطر شب بو ها
برایت جا پهن می کنم...
بیا دراز بکش و
موهایت را پهن کن روی شعرهایم تا ستاره باران شوند...!
دستهایت را ببر زیر چانه ات و
با چشمهای خمار از خواب برایم بگو هنوز دوستم داری
تا این شعر که از روی چشمهایت نوشته ام…
بشود آیه ای برای ایمان آوردن به عشق!

 

 

"حامد نیازی"

 

یقه ی کِش آمده ی پیراهنِ توست
که انگار...
از یک نیمه شبِ عاشقانه
و میان خنده هایی از تهِ دل
وقتی دستهای پُر از شعرم را
آن حوالی برای گُم شدن فرستاده بودم به جای مانده!
همین قدر زیبا
همین قدر دوست داشتنی!

 

"حامد نیازی"

 

 
سلام صورتی جان

 

از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان
صبح که چشمهایتان را مالش می دادید و
به بازار شام خانه مان نگاه میکردید
درست زمانی که کف اتاق ها پر از کاغذ پاره هایی بود که تو را به دنیا معرفی میکرد
همان وقت
که دست هایت را به کمرت زدی و گفتی
از این مرد شلخته تر هم داریم؟
خب تا اینجایش را داشته باش
کمی دورت بگردم!
خب...
از نو!
درست وقتی داشتی روی میز کارم را با حرکت دورانی سر تماشا میکردی
همان زمان که فوج فوج استکان نیم خورده چای را دیدی
وقتی چپ چپ به ته سیگار های پشت پنجره نگاه کردی
وقتی پیژامه ی شوت شده را روی طاقچه دیدی
و با عصبانیت آمدی سمت قاب عکس مشترکمان
درست همان لحظه که با مهربانی گفتی
"اخه من چرا توی شلخته رو انقد دوس دارم...؟"
خب تا اینجایش را داشتی
بگذار پیشانیت را ببوسم و بگویم
از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان دوباره عاشقت شدم!
نخند
جدی بگیرش
و من الله توفیق.

 

 
" حامد نیازی"

 

عطر پرتقال میگیرد نفسم
از تو که میگویم
نارنجی میشود دنیایم
تو را که میبینم
و تو بکر ترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی که در پاییز به بار نشسته باشد!
پر از بوسه...
پر از دوستت دارم!

" حامد نیازی"

 

 

پاییز لعنتی ست
هوا دزد
نگاه ها دزد
و دست ها دزدتر!
پاییز است...
نکند سرما بخوری به جای بوسه هایمان!
هوای پاییز دزد است عزیزم.
زبانم لال
رویم به دیوار
اگر،اگر،اگر...
سرما خوردی از این ماسک ها نزنی روی صورتت که حسادت اصطکاک مدام لبهایت و ماسک به کنار...
یا خدا...!
غیرتم کجا رفته؟
این حرفها چیست؟
با ماسک دیدمت،ندیدمت!


" حامد نیازی " 

 

اولین باری که بوسیدمش ،

فهمیدم حق با مادرم حَوا بوده !

گاهی بعضی ممنوعه ها

ارزشِ رانده شدن

از بهشت را هم دارند

.

"طاهره اباذری هریس"

 

پ.ن1:
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند،شکوفه بزند،بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!

خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت:دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه،ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع،کنار هم،یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
.
" حامد نیازی"

 

پ.ن2:

بهم گفت اولین بوسه س

بهم گفت اولین باره

ولی فهمیده بودم از

گذشته ش خاطره داره

 

مث شعله که می افته

به جون چوب، میبوسید

برای اولین بوسه

زیادی خوب میبوسید

 

بهم گفت تکیه گاهم باش

خودش ویرونه بود اما

بهم گفت بکره آغوشم

مسافر خونه بود اما...

 

"احسان رعیت"

 

 

 

 

تو رفته ای
و زشت ترین حرف ممکن را 
امروز یک عکاس به من گفت !
لطفا لبخند بزنید !

 

 

 

"حامد نیازی"


تو اعتبار خطوطِ

دور و اطراف چشم آیدایی.

غرور شاملو در شعرهایش.

تو زنانه زیستن فروغی

لحن دلنشین خوانش مشیری.

تو صادقانه ترین لحظه های نیمایی

لطافت سهراب سپهری،

زمانی که رود می دید.

لرزش  پر از حزن صدای فرهاد ،

وسط غصه ی شهری

روی نیمکت چیده ی پارک

نزدیک همان چراغی که ماه تر شده بود.

تو صافی حنجره ی سیاووشی.

دوردستی

مثل فریدون و اندوه جاده و قوزک پا.

نزدیکی همانندِ سیمین 

به شعرهای معاصر.

تو خود خود ترانه ای

رقص واژه های مولانا.

تو علاقه ی نوح،

به بقای هر دوستت دارمی.

تو سلیمانی

نشسته بر زبان هر عاشق.

تو کلام مشترکی

میان هر قطره ی جان.

بارانی ترین روز سالی.

تو  کمانی هستی پر از نقش و نگار،

که گیسوی آسمان را صاف کرده تا

چهره ی بهار را خوب ببینم.

تو هرم  لب های منی

وقتی که روی عکس هایت

نفس می پاشم

و تو را با نام خودم 

صدا می زنم.

تو بازوی شعری

زیر سر عشق


"رسول ادهمی"


پ.ن:

میگویم‌ دوستت دارم
میشِکُفی
گلهای باغچه تقلید میکنند!
خدا میخندد
و‌ میگوید...
امان از عشق!

" حامد نیازی " 


Nefes


رفاقتی دوستت دارم...

مرامی
از آن قدیمی ها!
مثل دااش مشتی ها پایت ایستاده ام!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن مدل ها که با کجایی تصدق نگاهت صدایت میکنند!
آن تیپ ها که دستم را زیر چانه ات بگیرم و بگویم
چطوری ورپریده!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن ها که وقتی چای برایم ریختی بگویم ای فدای دست و پنجه ات!
آن ها که هر صبح بگویم آهای عیال
بیا ببافم آن موهای لامصبت را و شب ها بازشان کنم با ذوق!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن ها که هلاک رفیقشانند!
همان ها که سر میدهند برای رفیقشان.
رفاقتی دوستت دارم!

" حامد نیازی "  


حواسم پرت زیبایی ات شد !
من دست و پا چلفتی
نصف بیشتر شعرم را ریختم زمین!
فقط ماند...
یک دوستت دارم ساده !


" حامد نیازی " 

مرا ترجیح بده

۲۲
ارديبهشت


مرا ترجیح بده

به قدم زدن و غرق شدن در موسیقی

به خندیدن؛

رقصیدن؛

مرا ترجیح بده به این کتاب ها

به داستان ها؛

به نشستن و از باران گفتن ...

مرا ترجیح بده !

به لذت استشمام عطر اقاقی ها

به تماشای غروب

به بافتن رویا

مرا ترجیح بده به زندگی

به خواب به مهتاب

مرا به همه ی دنیا ترجیح بده

من ارزشش را دارم !

تنها منم که تو را بدون مرز

بدون حد

بدون قانون دوست دارم !

مرا ترجیح بده به خواندن همین جملات ....


" حامد نیازی "

بیا خاص باشیم

۰۸
ارديبهشت



بیا خاص باشیم

بیا وسط یک جمع دوستانه

چشم ها را گرد کنیم

من ابروی راستم را که بالا انداختم

تو چشمهایت را کمی غمگین کنی!

و هیچ کس نداند

که من پرسیده ام...

دورت بگردم؟

 

"حامد نیازی"

 

 

بیا باهم یک بازی قشنگ کنیم

که جایزه ش بوسه باشد
مثلا
چشمهایم را از پشت سرم بگیر و بگو من کی‌ام؟
هر جواب اشتباه یک بوسه
نامردم اگر اسم همه هفت میلیارد انسان دنیا را صدا نزنم

 

" حامد نیازی"


راستی ترنج خاتون
تو زیبایی
مثل یک تابلوی نقاشی که همه ی جزییاتش درست سر جایش قرار گرفته باشد؛
موهایت درست جاییست که انگشتهایم را در خود گم کند
پیشا نی ات جایی ست که لبهایم برسد به بوسیدنش
چشمهایت جایی که فقط مرا ببیند!
ترنج جان...
گونه ات جایی که با دوستت دارمم سرخ
و لبهایت جایی ست که بتواند مرا بخواند،
مو به مو
خط به خط!
دستهایت را درست جایی گذاشته اند که دستم را بگیرد
و پاهایت با قدم هایم هماهنگ است انگار!
تو...
زیبایی،زیبا!
تو مجموعه ای از جزییاتی که کنار هم به من ختم میشوی!
به عشق!
تو یک تابلوی عاشقانه ای که من به نقاشش حسادت میکنم!
راستی راستی؛
خدا به چه فکر میکرد تو را کشید؟
من که به خدا فکر میکنم میشود تو!
میشود این که میخوانی؛
یک دوستت دارم بی وقفه!

"حامد نیازی"

 

عزیزم!

کمی هم بیا

کمی هم باش

مرا "ببین"

دستت را بگذار روی قلبم...

کوبش های جنون آمیزش را هجی کن!

فکر می کردی یک روزی

تکرار اسمت بشود ضربان قلب کسی؟!

 

"نسترن علیخانی"

 

پ.ن:

من با دست های آویخته ی تو

در فروردین که هیچ 

در اسفند هم شکوفه می دهم ...

 

"حامد نیازی"

دستهایت

۱۰
بهمن


دستهایت شفای آب

درمان خاک


سر انگشتان من از دستان تو...

آبستن هزار شعر ناب !


"حامد نیازی"


مثل عطر پرتقال سبز

بیا و ببرم با خود!

هوایی ام کن

وقتی در عصر سرد یک روز زمستانی

با بخار نفسم....

نه!

نه!

با گرمای تو در وجودم!

نامت را نقش میکنم؛

برس ، شالت را روی بال هایم پهن کن و بگو...

برای پرواز در آغوشم باید گرم باشند!

موهایم را به هم بریز و بگو پس کجاست یکی از انگشت هایم که همین حوالی گم کردم!

بخند ، موهایم را مرتب کن و ببوس گونه ام را!

آه...

بعد،دستهایت را دور گردنم حلقه کن که زیبا ترین اعدام تاریخ را تصویر کنیم!

من فدای تو...

مثل عطر پرتقال سبز

بیا رویا به تن لحظه های زمستانی ام بباف!


"حامد نیازی"


سالهاست یک گوشه ی دنج از دنیا
انتهای کشوی میز کارم
لای برگه هایی که یک فرشته ی زیبا خط خطی اش کرده!
معشوقه ای پنهان کرده ام
که هر روز
راس ساعت دلتنگی در رگهایم
طوری میرقصد
مسحور کننده
مثل دخترکان اسکاتلندی!
چشم حسود کور انشا الله....

"حامد نیازی"

پ.ن:
در عکس‌های بعد از تو
من شبیهِ عکس هوایى
از یک شهرِ جنگ زده‌ام...

"مهسا مجیدى پور"

آغوش تو

۲۵
آذر


کاش...

حضانت مرا

آغوش تو

برعهده می گرفت ...


"حمید امجدی"


پ.ن:

آغوشت جایی امن برای بودن
جایی دنج برای خواستن..
جایی مطمئن برای شاعر شدن!
ببین
آغوش تو و 
دنیای من تفاوتی با هم ندارند..
فقط قافیه ی هم نیستند!
ولی تا دلت بخواهد ردیفند..

"حامد نیازی"


رویا نیست که...

دریایی ست برای خودش

آن هم میان یک برگه ی سپید!

موج میزنی به صورتم

و تازه میشوم؛

خط به خط،

نو به نو!

غرق میشوم قافیه به قافیه

ردیف به ردیف!

من

اولین ناخدایی هستم که غرق شدنم آرزوست!


"حامدنیازی"


چقدر زیبایی

وقتی مرا متهم میکنی که دوستت ندارم!

چقدر این وقتها عاشقت هستم

وای که چقدر عزیز میشوی در دلم، وقتی میگویی:

اگر دوستت دارم ثابت کنم.

خب تنها یک راه بلدم:

"..."

میشود همین حالا بخواهی ثابت کنم؟!


"حامد نیازی"

 

چقدر معرکه ای...

 

 

که میشود با چشمهایم روی سبزه ی تنت غزل بکارم و بوسه درو کنم.

 

 

وقتی آنقدر بی خبری از حالم که خواب را بغل گرفته ای!

 

 

چقدر معرکه ای...

 

 

که آنقدر بی خود و با توام که نیمه شب

 

 

خدا دستش را زیر سرم میگذارد و میگوید...

 

 

آرام،

 

 

آرام...

 

 

چشم هایت را ببند من میفرستمش به رویایت!

 

 

چقدر معرکه ای که با خدا سٓر و سِر داری!

 

 

 

 

"حامد نیازی"

 

 


جمعه ها برای من هنوز یعنی تو

یعنی دلتنگی ممنوع

یعنی هی بگویم روسری ات افتاد!

جمعه هنوز پر از قشنگی ست

پر است از چشم غره های خنده دار من بابت لباس هایت!

جمعه یعنی دسته گل های قشنگ

یعنی فلاسک چای!

یعنی صبحانه روی تپه

جمعه یعنی چای تلخ را با بوسه شیرین کردن!

جمعه اصلا یعنی تو یعنی همه ی دنیا تعطیل برای با تو بودن

جمعه یعنی موزیک شاد

یعنی رانندگی با رقص

یعنی سیگار ممنوع!

جمعه یعنی موهایت را بده دست باد تا من حسودی کنم!

جمعه ها را دوست دارم هنوز

پر است از تو

از شادی

از شیطنت

جمعه ها را دوست دارم!پر است از خاطره... 


"حامد نیازی"