تو بازوی شعری زیر سر عشق
تو اعتبار خطوطِ
دور و اطراف چشم آیدایی.
غرور شاملو در شعرهایش.
تو زنانه زیستن فروغی
لحن دلنشین خوانش مشیری.
تو صادقانه ترین لحظه های نیمایی
لطافت سهراب سپهری،
زمانی که رود می دید.
لرزش پر از حزن صدای فرهاد ،
وسط غصه ی شهری
روی نیمکت چیده ی پارک
نزدیک همان چراغی که ماه تر شده بود.
تو صافی حنجره ی سیاووشی.
دوردستی
مثل فریدون و اندوه جاده و قوزک پا.
نزدیکی همانندِ سیمین
به شعرهای معاصر.
تو خود خود ترانه ای
رقص واژه های مولانا.
تو علاقه ی نوح،
به بقای هر دوستت دارمی.
تو سلیمانی
نشسته بر زبان هر عاشق.
تو کلام مشترکی
میان هر قطره ی جان.
بارانی ترین روز سالی.
تو کمانی هستی پر از نقش و نگار،
که گیسوی آسمان را صاف کرده تا
چهره ی بهار را خوب ببینم.
تو هرم لب های منی
وقتی که روی عکس هایت
نفس می پاشم
و تو را با نام خودم
صدا می زنم.
تو بازوی شعری
زیر سر عشق
"رسول ادهمی"
پ.ن:
میگویم دوستت دارم
میشِکُفی
گلهای باغچه تقلید میکنند!
خدا میخندد
و میگوید...
امان از عشق!
" حامد نیازی "
- ۹۶/۰۵/۲۶
- ۲۶۰ نمایش