چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۵۵ مطلب با موضوع «موزیک» ثبت شده است

 

دچار خواستن توام

می دانی یعنی چه؟!

می خوابم که دوستت داشته باشم

بیدار می شوم که دوستت داشته باشم

نفس می کشم که دوستت داشته باشم

با این همه، روزمره نیستم

در تکرار توست که نو می شوم...

من همان روز آخر اسفندم

که هر روز تحویل می شوم به تو

همیشه بهارم

بهارم با تو

و دوستت دارم.

 

"کامران فریدی"

 

پ.ن:

بهار؛

می تواند نام تو باشد 

وقتی

که در همهمه یِ سبزِ دلم

دوستت دارم هایت 

شکوفه می زنند.

 

"سارا قبادی"

 

 

*سر اومد زمستـــــــــــــــــــــــون🌸🍃🌸🍃

 

بیا باهم قدم بزنیم
تا انتهای خیابان اسفند
سر کوچه بهار که رسیدیم،
چند دقیقه‌ای درنگ کنیم
تکیه بزنیم به شانه‌ی خاکی باغ
بگذاریم
سوز سرد چله کوچیکه قلقک‌مان بدهد
کمی سردمان شود
یکی‌مان بگوید راستی راستی هنوز هوا سرده
آن یکی‌مان بی‌درنگ
تاخت بزند زمستان را با آغوشش
تا بهار از حرارت لب‌هایمان بجوشد

"مریم بانو"

 

پ.ن1:
میگه بنویسم
میگم چیو؟
میگه عشق سالهای کرونا رو 💑 
گفتم بسم الله اگر حریف مایی 💑 

 

پ.ن2:
هر بار خواستم بگم "دوستت دارم" 
گفتم "دستاتو بشور"

من خیلی" دستا تو بشور"

 

پ.ن3:
آرزو میکنم  براتون تن سالم و دل عاشق 💏 💒

 

* دست تو بذار تو دستم

*جان جان

 

قندِ منی ...

۱۰
بهمن

 

صنما

شاه جهانی

ز تو

من شاد جهانم ...

 

"مولانا"

 

پ.ن1:

بوی جان می آید ازتو 

 

" وحشی بافقی " 

 

پ.ن 2: 

هزار سال برآید همان نخستینی

 

" سعدی "

 

قندِ منی ...

 

نباری در نگاه آینه باران" گیسو" را

نریزی بر ضریح شانه هایت شرشر مو را

توحسن یوسف خود را نبین ای گل در آیینه

بیا پنهان کن و ضامن کن ای زن- جان چاقو را !

" توسیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی"

رها کن گوشوار و گردن آویز و النگو را

تو در من رقص کردی، سرکشیدی، برکه دربرکه

گرفتی باله از ماهی، گرفتی گردن از قو را

ببیند ای عتیق سبز، بالای بلایت را

ندیده هرکسی که شوکت سرو ابرقو را

شبیه عارفی افتاده دنبال تو حتی باد

مکرر می کند در باغ گردو، ذکر هو هو را

سپیدا بخت- مردی، شاملویی خلق کن از من

بگیر از من سیاهی های شام و ترس لولو را...

 

"رضا علی‌اکبری"

 

پ.ن1:

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده‌اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده‌اند

 

"سعید بیابانکی"

 

پ.ن2:

با جرعه ای ز بوی تو از خویش می‌روم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

 

"حسین منزوی"

 

حضرتِ دریا

 

آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی.

چشم های تو، زیباترین چشم هایی است که آدم می تواند ببیند

و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛

سپیده دم همه ستاره هاست...

 

" احمد شاملو " 

 

اسیر ِچشات

 

از می عشقت

چنان مستم که نیست

تا قیامت

روی هشیاری مرا ...

 

"عطار نیشابوری"

 

ای گُلِ سایه چمن 

دستم را فشرد

و به نجوایم سه حرف گفت .
سه حرفی که عزیزترین دارایی تمام روزم شد :
« پس تا فردا .»

ریش تراشیدم دوبار
کفش‌هایم را برق انداختم دوبار .
لباس‌های رفیقم را قرض گرفتم 
با دو لیر
که برایش کیکی بخرم ، 
قهوه‌ای خامه دار .

حالا تنها بر نیمکتم
و گرداگردم عشاق ، لبخند زنانند
و برآنم که
ما را نیز لبخندی خواهد بود
شاید در راه است
شاید لحظه‌ای یادش رفته
شاید ... شاید ...

 

"محمود درویش"

 

پ.ن:

چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

"مولانا"

 

کویرِ دل 

 

 

دلبرِ زمستانیِ من!
این فصل را برای ماندن ترجیح بده،
می خواهم دی را کنجِ دنج ترین کافه برایت عاشقانه های شاملو را زمزمه کنم!
می خواهم شب های سردِ دی را برایت آغوشانه گرم تر رقم بزنم
می خواهم بهمن را کنجِ پنجره ی اتاقمان،برایت چای با عطرِ هل و دارچین دم کنم و بابوسه ای یک فنجان عشقِ گرم مهمانت کنم!
می خواهم روز های برفیِ بهمن،خیابان ها جز ردِ پای منو تو اثرِ دیگری خلق نکنند!
اما می خواهم اسفند را در آرام و خلوت ترین کلبه ی چوبیِ جنگل،کنارِ آتش،موسیقیِ ملایمی پخش کنم و سرمست شوم از هرچه عشق!
می خواهم در هوایِ سرد و آفتابیِ اسفند،سرت را روی شانه هایم دعوت کنم و زیرِ گوشت عاشقانه هایی به سبکِ خودم را زمزمه کنم!
می دانی؟
دلبرت که زمستانی باشد،
عاشقانه هایت چون برف سفید،
و چون آتش تا ابد گرم خواهد ماند!

"شقایق عباسی"

 

آی دلبر...

 

من شبم ، تو ماه من 

بر آسمان بی من مرو .

 

" مولانا "

 

پ.ن1:

شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی

مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی!

 

"حسین منزوی"

 

 

پ.ن2:

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

 

"حسین منزوی"

 

پ.ن3:

ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا

 

"سیمین بهبهانی"

 

تو که ماه بلند آسمونی ...

باز آمدم...

۲۹
آذر

 

باز آمدم از چشمه خواب، کوزه تر در دستم.

مرغانی می خواندند.

نیلوفر وا می شد.

کوزه تر بشکستم،

در بستم

و در ایوان تماشای تو بنشستم.

 

"سهراب سپهری "

 

باز آمدم ...

 

گیرم همه جای جهان جهنم!

گیرم دست های زمین
بی بذر و
بی خنده
گیرم چنته ی زمان
بی عشق و
بی "هر چه تو می گویی" اصلا!

کافی بود کمی
فقط کمی
پنجره را باز کنی...!
زندگی
از پنجره های بسته رد نمی شود!

 

"مهدیه لطیفی"

 

 

همه بارونو دوست دارن من اما نم موهاتو توی گوشم بگو آروم تمام آرزوهاتو...

"رستاک حلاج "

 

 

همه بارونو دوست دارن ...

 

کاش می شد تکثیر می شدم
به دوست داشتنت
به چشمهایت
به لبهایت
به دکمه های پیراهنت
کاش می شد
برایت چند دل می شدم

"امید آذر"

 

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما.

"حافظ"

دل ...

دلبر...💕

۰۳
آبان

 

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

 

 "مولانا"

 

پ.ن1:

در ژنو
از ساعتهایشان
به شگفت نمی آمدم
- هرچند از الماس گران بودند - 
و از شعاری که میگفت:
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعت سازان چه میدانند
این تنها
چشمان تو اَند
که وقت را میسازند
و طرحِ زمان را میریزند.

پس از آنکه دلبرم شدی
مردم میگفتند:
سال هزار پیش از چشمانش
و قرن دهم بعد از چشمانش.

مهم نیست بدانم
ساعت چند است؛
در نیویورک
یا توکیو 
یا تایلند
یا تاشکند
یا جزایر قناری
که وقتی با تو باشم
زمان از میان میخیزد
و خاک من
با دمای استوای تو
در هم میامیزد.

نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت 
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله ی گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.

ساعتهای گرانی 
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست.

 

"نزار قبانی"

 

دلبر💕         

                .Maybe love was meant to save us from ourselves

 

 

 

 

 

امشب از بوی اقاقی؛ سر خوشم

وز شراب چشم ساقی؛ سرخوشم

من خراب چشم مستت؛ ساقیا

می بده ؛ قربان دستت ساقیا

حیرتم ؛ آیینه دارم دلبر است ...

مستیم ؛ امشب ز جایی دیگر است من پر از هویم

که هی هی می‌کنم بشنو از نی ... بشنو از نی می‌کنم

باز آشوبی به کارم کرده عشق

همچو رگ‌های سه تارم کرده عشق

مست گشتم...چرخ خوردم...کف زدم

نو شدم ... برخاستم ... بر دف زدم

آه ای دف ها مرا یاری کنید "دل ز دستم می‌رود " کاری کنید

 

" مولانا"

 

 

بغلم کردن و هی ناز کشیدن، ممنوع!

دست دور کمرم حلقه، اکیدن ممنوع!

 

روی زانو بنشینی و به صدها ترفند

از لبم مزه ی گیلاس چشیدن، ممنوع!

 

مثل یک مار که اطراف طلا می لغزد

تو در آغوش من اینگونه خزیدن، ممنوع!

 

مرغ عشق منی! آواز بخوان، ولوله کن

پر پرواز من! از لانه پریدن ممنوع!

 

باغبانی و منم غنچه ی خوش رنگ و لعاب

غنچه را دست زدن، جامه دریدن، ممنوع!

 

چهره ام گل، بدنم گل و سروپا همه گل

گل برایم ز سر کوچه خریدن، ممنوع!

 

عصر یک جمعه بیا بهر ملاقات ولی

سر ساعت به قرارم نرسیدن ممنوع!

 

"فاطمه دشتی"

 

یار ای جان💕

بیا...

۱۰
مهر

 

التماست نمی کنم 
هرگز گمان نکن که این واژه را 
در وادی آوازهای من خواهی شنید 
تنها می نویسم بیا 
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر 
نگاه کن 
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است 
اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود 
ساعتی پیش 
این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم 
حال هم 
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم 
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست 
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی 
اما 
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین 
بیا و امشب را 
بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش 
مگر چه می شود 
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم؟ 
ها؟ 
چه می شود؟

"یغما گلرویی"

دیوونه

 

 

امشب داشتم آسمون‌و تماشا می‌کردم. مثل اون وقتا که دوتایی آسمون‌و نگاه می‌کردیم و از احوالمون می‌گفتیم. یا بهتر بگم، داشتم ماه‌و تماشا می‌کردم مثل اون وقتا که با هم به ماه زل می‌زدیم.
یه ضبط صوت داشتی با چندتایی نواز کاست از خواننده‌های قدیمی. موقع نگاه کردن به آسمون همیشه یکی از نوارا رو می‌ذاشتی توی ضبط و زل می‌زدی به آسمون. بعدم آروم آروم با اون صدای قشنگت باهاش زمزمه می‌کردی:
«باز ای الهه‌ی ناز، با دل من بساز
کین غم جان‌گداز، برود ز برم»
انقدر اون آهنگ‌و گذاشتی که ناخودآگاه حفظش شدم. وقتی بنان پر از درد می‌خوند:
«گر دل من نیاسود، از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم...»
یکی از همون شبای پاییزی بود که حست‌و گفتی. یادمه بهم گفتی: "بانو جان، الهه‌ی ناز من، بیا و با دل من بساز..."
منظورت‌و نفهمیدم. ازت پرسیدم: "یعنی چی؟ مگه دارم اذیتت می‌کنم؟"
گفتی: "آره. اذیتم می‌کنی."
تعجب کردم. آخه من که کاری نمی‌کردم! گفتم: "آخه من که کاری نمی‌کنم."
خندیدی و پیشونیم‌و بوسیدی. گفتی: "می‌دونی... از مقدمه چینی بدم میاد! دوستت دارم..."
اولین باری بود که توی چشمام زل زدی و گفتی دوستم داری! سرم‌و پایین انداختم و ریز خندیدم که خوندی: «آن که او به غمت دل بندد چون من کیست؟
ناز تو بیش از این بهر چیست؟
تو الهه‌ی نازی، در بزمم بنشین
من تو را وفادارم بیا که جز این، نباشد هنرم...»
.....
امشب به آسمون زل زده بودم. ستاره‌ها زیاد پیدا نبودن اما ماه، خوش می‌درخشید. با ماه درد و دل می‌کردم. از تو می‌گفتم... یهو با دیدن لبخند ماه، یاد لبخندای تو افتادم و آهنگ الهه‌ی ناز که با لبخند می‌خوندیش.
جانا، از وقتی رفتی فقط ازت یه ضبط و چندتا نوار کاست باقی مونده که شدن همدم من. این شبا هم مثل همون شباست، فقط با فرق اینکه تو دیگه نیستی که با بنان، بخونی.
امشبم مثل هر شب بنان داره با بغض از دل من برای تویی که نیستی می‌خونه:
«باز، ای الهه ناز، با دل من بساز
کین غم جانگداز، برود ز برم
گر، دل من نیاسود، از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز، می‌کنم دست یاری، بسویت دراز
بیا تا غم خود را، با راز و نیاز، ز خاطر ببرم»
...
«ببین بنان چطور با صدای من بغض کرده...» 

 

"رویا نیکپور"

 

هیچ

 

در قایق سرگشته‌ی این ماه هلالی

من هستم و یاد تو و دریای خیالی

این گوشه همان گوشه و این میز همان میز

جای لب تو مانده بر این ساغر خالی.

 

"عمران صلاحی"

 

کاش 

 

 

صدای خنده های تو

افتادن تکه های یخ است

در لیوان بهار نارنج!

بخند ...

می خواهم

گلویی تازه کنم ...

 

"محسن حسینخانی"

 

پ.ن:

منم آن عاشق دیوانه

که از غایت شوق

خم زنجیر تو را

بر دل شیدا زده‌ام.

 

 

"فروغی بسطامی"

 

 

وای وای

 

بعد از تو...

۲۹
ارديبهشت

 

بعد از تو کسی

اشک مرا هیچ ندید،

جز مهر نمازی که بر آن بوسه زدم.

 

"مهران قدیری"

 

پ.ن:

در مسجد ِ عشق رفته بودم به نیاز

گفتند اذان بگو ! 

من از او گفتم

 

"علیرضا بدیع"

 

دلشوره

 

بهشت همین جاست

۱۹
ارديبهشت

 

مگر می شود "تو" را داشت 

 

تو را دید ، با تو حرف زد و بهشت 
را رویِ زمین احساس نکرد ؟!
بخدا بهشت همین جاست 
همین نقطه ای که من هستم 
همین جا که "تو" می خندی ...
 
"نرگس صرافیان طوفان"
 
 
 

 

ندیده‌ ام رخ خوب تو، روزکی چند است

بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

 

یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای

که صدهزار چو من دلشده در آن بند است.

 

 

"عراقی"

 

پ.ن1:

دانی که به دیدار تو چونم تشنه 
هر لحظه که بینمت فزونم تشنه


من تشنة آن دو چشم مخمور توام 
عالم همه زین سبب به خونم تشنه

 

"مولوی"

 

پ.ن2:

 

دلبری تو

 

دونه دونه 

 

خونه ی ما

 

 

می گویند 
با یک گل بهار نمی شود
اما عشق تو ، 
گل همیشه بهار قلب من است
و نوروز قصه ی هر روز من است
قصه ی عشقی که 
چهار فصلش بهار است
و برگ برگ کتابش
از حضورت شکوفه باران
و هر دم که 
هوای با تو بودن را
تحویل می گیرم
بازدمش عید من است
.
"مسلم مک وندی"

 
 
 
 

 

 

شما ریاضی میخواندید 
ما هنر...
به زبان خودتان بگویم اگر
دست های شما قدرمطلق است!
میانش نمیتوان به چیزهای بد فکر کرد ...

 
" آبا عابدین"
 
پ.ن:
ونپرسیم چرا 
قلب حقیقت آبی است
 
" سهراب سپهری"
 
 

 

من با تمام مُهره‌هایم
مات شدم
پیشِ رُخ‌َت!
وقتی حــواسـم

پَـرتِ چِـشمـانَـت بــود...

.
"مهران رمضانیان"

 

پ.ن:

دیدی وقتی تو جاده های مِه گرفته ی شمال میرونی
مه جلو دیدتُ میگیره و هیچی جز خط سفیدای وسط جاده نمیبینی...؟
از روزی که دیدمت
انگار همه چیزو مه گرفته...
چشمام فقط تورو میبینه!
.
"المیرا دهنوی"

 

کوکه حالم 
 

تو ..

در تاریخ معاصر این شعر دست برده ای

در ترکمنچای ،

مرز میان موهایت با نخجوان

مرز میان خنده هایت با سربازانِ عاشق قاجار

مرز میان لب هایت با قهوه ی تلخ ناصری ..

تو با چشم هایت ،

در کودتای اول پهلوی دست برده ای

با موهایت در ماجرای کشف حجاب

و آغوشت ،

که بهانه نقض بی طرفی ما بود 

در یک جنگ جهانی ...

و از این همه که بگذریم

نقش پیراهنت ،

در ملی شدن نفت 

و با سرخی بیشتر

در همه ی آغوش های جهان پیداست ،

بنشین ..

در موهایم دست ببر

و در این تنگنای تاریخی ، 

بغلم کن ...

 

"رضا ادهمیان"

 
 

 

همه شب خواب بینم خواب دیدار

دلـی دارم دلـی بـی تـاب دیدار

 

تو خورشیدی و من شبنم چه سازم

نه تاب دوری و نه تاب دیدار

 

"قیصر امین پور"

 

خوابِ خواب

 

 

 

 

به گمانم یلدا
ماجرای دختریست ؛
که در یکی از شب های زمستان
بخاطر دلتنگی اش یک
دقیقه بیشتر از خدا گرفت !
تا معشوقه اش را در دل شب پیدا کند ...
.
" ساحل اسد زاده "

 

 

 

 

 
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا
بس است 

" صائب تبریزی"

 

جاذبه 


وقتی بارانی بهاری ات را درآوردی

مثل پروانه ای که پیله اش را در می آورد

و رو به رویم نشستی

مطمئن شدم که بچه ها راست می گویند

و همچنین همه زن ها و مردها

تو شیرینی، چون عسل

 و مدهوش کننده ای، چون شب قدر...


" نزار قبانی"


عزیزم💕