چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۲۵ مطلب با موضوع «نزار قبانی» ثبت شده است



آن صبح که آمدی
شعری قشنگ بودی بر پاهایش ایستاده
آفتاب با تو وارد شد و بهار نیز
ورق های روی میز بُر خوردند
فنجان قهوه که پیش رویم بود
پیش از انکه من از آنها بنوشم ،مرا نوشیدند
و اسب های تابلو وقتی تو را دیدند
به سویت چهار نعل تاختند...

 

"نزار قبانی"

دلبر...💕

۰۳
آبان

 

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

 

 "مولانا"

 

پ.ن1:

در ژنو
از ساعتهایشان
به شگفت نمی آمدم
- هرچند از الماس گران بودند - 
و از شعاری که میگفت:
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعت سازان چه میدانند
این تنها
چشمان تو اَند
که وقت را میسازند
و طرحِ زمان را میریزند.

پس از آنکه دلبرم شدی
مردم میگفتند:
سال هزار پیش از چشمانش
و قرن دهم بعد از چشمانش.

مهم نیست بدانم
ساعت چند است؛
در نیویورک
یا توکیو 
یا تایلند
یا تاشکند
یا جزایر قناری
که وقتی با تو باشم
زمان از میان میخیزد
و خاک من
با دمای استوای تو
در هم میامیزد.

نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت 
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله ی گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.

ساعتهای گرانی 
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست.

 

"نزار قبانی"

 

دلبر💕         

                .Maybe love was meant to save us from ourselves

 

 

 

 

باید به چشم هایم نگاه کنی

این شعرها

هرچقدر هم خوب باشند

نمی توانند دلتنگی ام را

بیان کنند..

چترهای کاغذی

زیر باران

دوام نمی آورند...!

 

"محسن حسینخانی"

 

پ.ن1:

قلمرو تو چشم است

در هوایی بارانی

دارم تمام می شوم،

بیا.

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن2:

کاش می شد حرف نزنم

و فقط دست‌هات را

روی تنم لمس کنم.

 

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن3:

باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!
باران یعنی قرارهای خیس
باران یعنی تو برمی‌گردی
شعر بر می‌گردد


"‫‏نزارقبانی‬"

 

 

 

میان من و تو 
بیست سال فاصله...
اما زمانی که لب های تو...
بر لبانم آرام می گیرند ...
سال ها فرو می ریزند...
و شیشه ی یک عمر، می شکند...


" نزار قبانی"

 

مرا طوری در آغوش بگیر که انگار فردا می‌میرم... 

و فردا چطور؟
طوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشته‌ام...

"نزار قبانی"

 

پ.ن:

دلبرا، یک بوسه دادی 
اینقدر نازت ز چیست؟
گر پشیمان گشته ای 
بگذار در جایش نهم...

"صائب تبریزی"

 

 

همه چیز را میشود حاشا کرد
جز عطر آنکه دوستش داری


‌‌"نزار قبانی"

 

 
پیش از آنکه مَعشوقه‌ام شَوی

هِندیان و پارسیان و چینیان و مِصریان
هَر کُدام
تَقویم‌هایی داشتَند
بَرایِ حِسابِ روزها و شَب ها 
و آنگاه که مَعشوقه‌ام شُدی
مَردُمان
زَمان را چُنین می‌خوانَند:
هِزاره‌یِ پیش از چَشم‌های تو
و
هِزاره‌یِ بَعد از آن



"نزار قبانی"

 

ای پرنده سبز

تا تو عشق منی

خدا در آسمان است...

 

" نزار قبانی"


وقتی بارانی بهاری ات را درآوردی

مثل پروانه ای که پیله اش را در می آورد

و رو به رویم نشستی

مطمئن شدم که بچه ها راست می گویند

و همچنین همه زن ها و مردها

تو شیرینی، چون عسل

 و مدهوش کننده ای، چون شب قدر...


" نزار قبانی"


عزیزم💕

ای ژرف چشم!

عشق تو

تصوف و عبادت است.

و مانند تولد و مرگ 

یک بار اتفاق می افتد.

و تکرار نشدنی ست...

 

"نزار قبانی"

.

چرا تنها تو از میان آدمیان 

هندسه ی حیات مرا در هم می ریزی

پا برهنه 

به جهان کوچکم وارد می شوی

در را می بندی و من

اعتراضی نمی کنم؟

چرا تنها تو را دوست دارم!

و می خواهم؟

.

"نزار قبانی "

ای مسافر

پس از ده سال

هنوز خنجری هستی

بر پهلوی من...

.

"نزار قبانی"


می توانم نامت را در دهانم

و تو را

در درونم

پنهان کنم...


گل با بوی خود چه می کند؟

گندمزار با خوشه اش؟

طاووس با دمش؟

چراغ با روغنش؟

با تو سر به کجا بگذارم؟

کجا پنهانت کنم؟


وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،

موسیقی صدایم

وتوازن گام هایم

می بینند...


"نزار قبانی"


و زن زیباست 
و زیباتراز او 
جای پای اوست 
بر صفحه کاغذ

" نزار قبانی "

بوسه

۱۰
بهمن


نور 

مهم‌تر از چراغ است

شعر

مهم‌تر از دفتر  است

و بوسه 

مهم‌تر از لب است


شعرهای من برای تو اما

با ارزش‌ترند از هر دویِ ما

این شعرها

تنها مدارکی هستند

که به مردم اثبات می کنند

تو چقدر زیبا بوده ای

من چقدر مجنون...


" نزار قبانی "


پ.ن:

بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند,

پشت پرده دست اگردرکارباشدبهتر است,


در کنارم در امانی از گزند روزگار,

گل میان بازوان خار باشد بهتراست.


" اصغر عظیمی مهر "


این عطر را

که به تنت می زنی

موسیقی آرامی است

با امضای خاص تو

که جعل اش محال است ...!


"نزار قبانی"


پ.ن:

بوسه نه... خنده‌ی گرم ازدهنت کافی بود

این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود


دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟

قفس زلف شکن در شکنت کافی بود


می‌شد این باغ خزان‌دیده بهاری باشد

یک گل صورتی دشت تنت کافی بود


لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای

از همان دور مژه هم‌زدنت کافی بود


قافیه ریخت به هم، خلوت من خوش‌بو شد

گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود


" حامد عسکری "

 

از چشمانت

رد شب را بیرون کن

امروز صبح دیگری ست..

به لبهایت گلهای سرخ بزن,

گردنبندی از مرواریدهای دریا,

ناخن هایت را به رنگ دلم رنگ کن

امروز صبح دیگری ست..

مطمئن باش

من عاشق تو خواهم ماند

تا باز شب بیاید و

کهکشان راه  شیری درون وجودت حلول کند...

 

 

"نزار قبانی"


تو وقتی می‌بینی که من افسرده ام 

نباید بگذری، 

سکوت کنی، 

یا فقط همدردی کنی؛

بنا کننده ی شادیهای من باش! 

مگر چقدر وقت داریم؟

یک قطره ایم که میچکیم در تنِ کویر و تمام می شویم...


"نادرابراهیمی"


پ.ن:

ازگلوله نمی پرسند

از کجا آمده

معذرت هم نمی خواهد

از من نپرس چرا دوستت دارم

نه من می دانم

نه تو


"نزار قبانی "


سکوت کن ...

زیباترین سخن

حدیث دست‌های توست !

بر روی میز...


"نزار قبانی"

دست های من

۲۵
آذر


دست های من

برای جست و جوی تو

پیدا شدند . . .


"شمس لنگرودی"


پ.ن1:

تمام دست تو روز است

و چهره‌ات گرما


"احمدرضا احمدی"


پ.ن2:

می‌خواهم تصویرها نقش زنم

از شکل دستان تو

از صدای دستان تو

از سکوت دستان تو ...


"نزار قبانی"

 

 

بوسه هاى تو

 

 

زانوهایم را سست مى کند

 

 

شبیه درختى که خوشحال است

 

 

بعد در جنگل جادویى موهایت

 

 

تکیه مى دهم به یک آغوش همیشگى

 

 

مثل یک رودخانه ى عاشقِ ستاره

 

 

حالتى از یک رویاى کهنه

 

 

این بار

 

 

اما دیگر مى ایستم و مى بوسم ات

 

 

درست پیشِ چشمِ همه

 

"بهنود فرازمند"

 

پ.ن:

پس از من

 

 

هر کس تو را ببوسد

 

 

بر لبانت تاکستانی خواهد یافت

 

 

که من کاشته امش

 

"نزار قبانی"

 

 

 

 

 

 

 


تو سیبِ گلابی در دست‌های بایر من بودی

و من می‌خواستم دو حبه ترانه شوم

در چای زنده‌گی‌ات...


"یغما گلرویی"


پ.ن:

بگذار برایت چای بریزم

امروز به ‌شکل غریبی خوبی

صدایت نقشی زیباست بر جامه‌ای مغربی

و گلوبندت چون کودکی بازی می‌کند زیر آیینه‌ها…

و جرعه‌ای آب از لب گلدان می‌نوشد

بگذار برایت چای بیاورم،

راستی گفتم که دوستت دارم؟

گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟

حضورت شادی‌بخش است مثل حضور شعر

و حضور قایق‌ها و خاطرات دور...


"نزار قبانی "


برف

نوگویی زمین است

وقتی به متن پایبند نباشد

و بخواهد

به شیوه‌ای دیگر

و سبکی بهتر بسراید

و از عشق خود

به زبانی دیگر بگوید.

برف

نگرانم نمی‌کند.

حصار ِ یخ

رنجم نمی‌دهد

زیرا پایداری می‌کنم

گاهی با شعر و

گاهی با عشق

که برای گرم شدن

وسیله‌ی دیگری نیست

جز آنکه

دوستت بدارم

یا برایت

عاشقانه بسرایم.

من

همیشه می توانم

از برف ِ دستانت

اخگر بگیرم
و از عقیق ِ لبانت، آتش.
از بلندای لطیف ِ تو

و از ژرفای سرشارت، شعر.

ای که چون زمستانی

و من دوست دارمت

دستت را از من مگیر

برای بالا پوش پشمین‌ات

از بازی‌های کودکانه‌ام مترس.

همیشه آرزو داشته‌ام

روی برف، شعر بنویسم

روی برف، عاشق شوم

و دریابم که عاشق

چگونه با آتش ِ برف می‌سوزد!

بانوی من! 
که چون سنجابی ترسان 
بر درختان سینه ام می آویزی 
عاشقان جهان

در نیمه تابستان عاشق شده اند 
منظومه های عشق 
در نیمه تابستان سروده شده اند 
انقلاب های آزادی 
در نیمه تابستان برپا شده اند 
اما

رخصت فرما 
از این عادت تابستانی 
خود را باز دارم 
و با تو 
بر بالشی از نخ نقره 
و پنبه‌ی برف سربگذارم.

 

" نزار قبانی " 

 

نامه

۲۸
آبان


نامه هایت در صندوق پستی من

کبوترانی خانگی اند

بی تاب خفتن در دست هایم!

یاس هایی سفیدند!

به خاطر سفیدی یاس ها از تو ممنونم!

می پرسی در غیابت چه کرده ام؟

غیبتت!؟

تو در من بودی!

با چمدانت در پیاده روهای ذهنم راه رفته ا‏ی!

ویزای تو پیش من استُ

بلیط سفرت!

ممنوع الخروجی

از مرزهای قلب من!

ممنوع الخروجی

از سرزمین احساسم!

نامه هایت کوهی از یاقوت است

در صندوق پستی من!

از بیروت پرسیده بودی!

میدان ها و قهوه خانه های بیروت،

بندرها وُ هتل ها وُ کشتی هایش

همه وُ همه در چشم های تو جا دارند!

چشم که ببندی

بیروت گم می شود.

 

"نزار قبانی"


پ.ن:

امروز ،

تیتر اول خبر ها این بود:

مرد پستچی در برف جان داد!

یقین دارم که این بار ،

یکجا ،

جواب تمام نامه هایم را فرستاده بودی...

 

"مریم احمدی"

 

می بوسمت...

بدون سانسور...

و می گذارمت تیتر درشت روزنامه

آن جا که حروفش را

بی پروا چیده اند

و خبرهایش را محافظه کارانه...

و من همیشه

زندگی را آسان گرفته ام

عشق را سخت...

 

"نزار قبانی"