چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۳۶۱ مطلب با موضوع «سایر شاعران ایرانی» ثبت شده است


و دوست داشتن

شاید
همان حسی ست
که زمان زیردست و پا گم میشود
و یک دقیقه و چندساعت
هیچ فرقی باهم ندارند...!

" سینا صحرایی " 

کجایی؟
اینجا پاییز است
و ابرها شتابی در باریدن ندارند
و ساعت دیواری
عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته
اینجا هنوز یک رز صورتی

گوشه ی باغچه هست 
که می خواهد از مسیر دست های تو 
به موهای من برسد
اینجا دلتنگی شانه های سرماست
که هی فراخ تر می شود
و مرا تنگ تر به سینه اش می فشارد
آنقدر تنگ که نفسم می گیرد

و تو را صدا میزنم:

کجایی؟ عمر من به طوفان نوح قد نمی دهد!
اما هنوز وقتی کسی از دورها زمزمه می کند: 
بردی از یادم..

با یادت، می خواهم طوفانی به پا شود
و من تو را از هر کجا که هستی بردارم و با خودم ببرم
ببرم
آنقدر دور 
آنقدر دور که 
خدا را چه دیدی
شاید کنار یک دشت ارغوان
لنگر کشیدند
و با یک جفت پرنده
یا دو آهوی نوپا
فرمان رهایی مان را بدست مان دادند
آه که میشد
با تو میشد چه زندگی ها که نساخت
چه باران ها که ننوشید
با تو 
ای بانی اشک ها و هیجان های روزگاران من
کجایی؟  ...


"بتول مبشری"


پ.ن:

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم...


" حافظ"

و

عشق

پنهانی ترین رازِ پاییز است. 🍁🍂💕


  • تو را قدر غزل های اصیلم دوستت دارم
    به تعداد اَبَر مردان ایلم دوستت دارم

    به حد شرم زیبای عروس ناب ایرانی...
    به حد جمله ی "آیا وکیلم..؟ " ...دوستت دارم

    "راضیه فولادوند"


همیشه دوستت داشتم!

از همان روز اول...
انگار برایم آشنایی بودی همیشگی
عجیب غرق رویایت بودم...
"هنوز هم هستم"
راستش میدانی عزیز دل!
بعضی آدم ها ماندگارترینند
ریشه دارند در جای جای قلبت
تو برای من همانی...
همانی که هست و باید باشد
همان که بی دلیل بودنش،جان است!
بمان برایم!
تا همیشه بمان
داشتن تو شیرین ترین دارایی من است

" حدیث اسدی " 

پ.ن 1:
تنم میکنم آغوشت را ! 
آخ اگر بدانی چقدر اندازه ام است ..
چقدر در آن راحتم ! 
انگار حجمی از تو را برای تنم دوخته باشند تا سفت خودش را به من بچسباند
تا نشکنم...
تنها نمانم ! 
عجیب به من می آید این آغوش تو 
اگر ممکن است هیچ وقت جز من به کسی نفروشَش!
من عشق به اندازه ی کافی برای خریدنش دارم ..

" زهرا مصلح " 


پ.ن2:

میدانی؟

خوش بحال خدا 

وقتی 

از آن بالا 

من را در آغوشت می بیند


 "ریحانه تحویلی "


با نام تو بر پیشانی اش 

هر کوچه 

بزرگراهی ست تا افق 


" پرویز بیگی حبیب آبادی"

 

و کسی که تو را دیده باشد

پاییز های سختی

خواهد داشت

 

" لیلا کرد بچه"

 

پ.ن1:

باز پاییز آمد تا

باران برگ ها

پاک کند از زمین

شعر سبز تابستان را 

 

" علیرضا خسروی"

 

پ.ن2:

آرام شده ام مثل درختی در پاییز

وقتی تمام برگ هایش را

باد برده باشد

 

" رضا کاظمی"

" پائیز بهاری "

۳۱
شهریور

 

صدای قدم های " پائیز " می آید ...
تو اگر همدست شوی با دلم
میشود اسم این فصل را گذاشت
" پائیز بهاری " ... !

 

"حمیدرضا عبداللهی"

موهای تو

۳۱
شهریور

 

 

 

 

و "عشق" 
پزشک حاذقی ست 
که نسخه ی تمام درد هایم را 
لابلای موهای تو پیچید.

 

 

"مهرداد حق محمدی"

 

اینگونه زیبا نباش بی‌اِنصاف 
من یوسِف نیستم 
یکهو صَبرم لبریز میشود 
غفلت میکنم 
مقابل چشمانِ بی‌تاب مردم این شهر میبوسمت...!
.
"سارا اسدی"

حال خوب

۳۱
شهریور

 

 

کاش می شد 
حال خوب را 

لبخند زیبا را 
بعضی دوست داشتن ها را، خشک کرد!
لای کتاب گذاشت
و نگه شان داشت ...

 
"معصومه صابر"

 

محکم بغل بگیر مرا...

تا که بگویم به همه...

او فقط جانِ من و یارِ من و مالِ من است...

 

"مهسا امیری راد"

 

قلبم را از سینه درآوردم ،

چراغ را خاموش کردم 

و خوابیدم

مطمئنم ،

دیگر هیچ زخمی 

بیدارم نخواهد کرد ...

 

"ستاره جوادزاده"

چشمهایت ...

۲۴
شهریور

 

 

و آن دم که چشمانش ، 
در آن خاموش ، بر چشمان من لغزید ،
در قعر تردید ، این چنین با خویشتن گفتم : 
آیا نگاه او همان موسیقی گرمی 
که من احساس آن را در هزاران خواهشِ پردرد دارم ، 
نیست ...؟ 
 
"احمد شاملو"
 

پ.ن:

حیاء هم چیز خوبی ست ؛

اما ... چه کنم
که چشمهایت ...
باز میکنند
اشتهای نگاهم را ... !

" حمیدرضا عبداللهی " 

 

 

" غمگین "
چراغی ست
که روشن نمی شود ،
دری 
که باز نمی شود ،
دهانی
و صدایی که نمی پیچد دیگر ...
من غمگین نیستم
من بعد از تو راه افتاده ام
تمام چراغ های جهان را روشن کرده ام
 
"ستاره جوادزاده"
 

 

دامنم را پر مى کنم از بهار ،

و شیراز شیراز برایت نارنج مى بارم 

و با عطر وحشى ام 

دیوانگى ات را از قفس آزاد مى کنم !

و مى چرخانم در شهر ،

برایم سعدى بخوان ،

و عشق را در تنم رها کن 

شبیه باد که روسرى ام را با خود برد ...

 

 "الینا نریمان"

 

 

دنیا ، تنها چهار حرف است 
اما 
پاى خنده  هاى تو که بیاید وسط 
دنیا، 
هزار حرف است 
هزار جمله .. ! .


" مازیار منتظری" 

  •  
  • پیراهن آبی را که می پوشی،
    بوی دریا میدهی،
    ماهی می شوم
    در آغوشت می رقصم...
  •  
  • " الیسا واحدی "
  •  

 

 

شهریور ترین ماهِ منی
دلهره ی آمدنت که هیچ
فکر رفتنت
بی تابم می کند
دست هایت را به من بده
از تو تاپاییز 
همین چند نفس باقیست!

"روشنک آرامش " 

 
پ.ن:
بعضی حرف‌ها را
فقط دست‌ها به هم می‌گویند
فقط دست‌ها!
 
"علی شریعتی"

 

 

بادکنک هم نیستم ...
که به شیطنتِ کودکی
بخورم به شاخه ای
درى
دیواری 
و دلم وا شود!

 

 

 

" احمد ادریس " 

من عشقت را فراموش کرده ام 

اما هنوز 

پشت هر پنجره ای ،

چون تصویری گذرا

می بینمت ...!

به خاطر تو

عطر سنگین تابستان

عذابم می دهد !

به خاطر تو ،

دیگر بار

به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم

 

"پابلو نرودا"

 

پ.ن:

صبح

اشتیاق کوچه‌ای‌ست

که از پنجره‌اش

تو می‌گویی: سلام...

 

"حمید رها"

 

 

لهجه خندیدنت
چه به لبهایت می آید
مانند نوبرانه های انار 
روی شاخه های پاییز
دیدنش لذت بخش است اما
وسوسه چیدنش آدم را دیوانه میکند

"آریا نوری"


بیا با هم عکس بگیریم 
یک عکس دو نفره 
من به دوربین نگاه کنم 
تو به من 
نمی خواهم چشمانت در تاریخ ثبت شوند! 


"سیده فاطمه شیخ الاسلام"


بزار خیره شم تو چشات سیر سیر


میخواهم "دوست داشتنت" را به دریا بریزم...

اگر سال ها بعد شنیدی غواص ها گنج پیدا کرده‌اند ،
تعجب نکن...! .

"رضا باقری"

 

 

برقص کمی به سازم ...
بگذار دورت بگردم
آخر من ...
قول دوره دنیا را داده ام 
به این " دل " ... 

 

" حمیدرضا عبدالهی"

 

 

سوگند به نامت
که تو
آرام منی...

 

 

 

شهریور 
با جامه ی رنگارنگ 
ازکوچه ها میگذرد 
و با نگاهی جادویی 
عشق را تعارف میکند 
آهای !خبردار ! 
عاشقی در این ماه
مهلکه ای مرگبار‌ است 
پاییز 
دلتنگی را 
در قفایش دارد ... .

 

 

" فریبا الف " 

 

پ.ن:
خداعشق رو آفرید
تا ضعف آدمارو بهشون بفهمونه...! :)

 

 

و تاریخ اولین بوسه 
به آنجا برمیگردد که من
مردی غارنشین بودم و هنگامی که
با اشاره و زبان گفتم دوستت دارم
تو از ترس آنکه شاید
قلبت ناگهان از هیجان بایستد
با بوسه ای...
دهان مرا بستی !!

 

" کوروش نامی"

 

 

و شهریور
عاشقی بود
مردد بین ماندن و رفتن
مسافری که
با یک چمدان می آید
و با یک چتر می رود ... 

 

" زکیه خوشخو " 

 

من
ملکه ی سرزمین آغوشت
می شوم 
هر بار که تو
سرم را به سینه ات می فشاری
و دستهایت را
حلقه می کنی به دور بازوانم؛
وبوسه هایت
سربازانی از جان گذشته اند
که نمی گذارند
یک وجب از سرزمینم را حتی
با کسی قسمت کنم....

 

"ناشناس"

 

پ.ن:

من به سیگارم

و به چَشمان تو

و به آرامشی که

از آغوشِ تو می‌گیرم.. ایمان دارم..

آیا این‌ها  برای رستگاری‌ام کافی است؟

"حمیدرضا هندی"