و دوست داشتن شاید
- ۰ نظر
- ۲۱ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۵
- ۲۱۰ نمایش
کجایی؟
اینجا پاییز است
و ابرها شتابی در باریدن ندارند
و ساعت دیواری
عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته
اینجا هنوز یک رز صورتی
گوشه ی باغچه هست
که می خواهد از مسیر دست های تو
به موهای من برسد
اینجا دلتنگی شانه های سرماست
که هی فراخ تر می شود
و مرا تنگ تر به سینه اش می فشارد
آنقدر تنگ که نفسم می گیرد
و تو را صدا میزنم:
کجایی؟ عمر من به طوفان نوح قد نمی دهد!
اما هنوز وقتی کسی از دورها زمزمه می کند:
بردی از یادم..
با یادت، می خواهم طوفانی به پا شود
و من تو را از هر کجا که هستی بردارم و با خودم ببرم
ببرم
آنقدر دور
آنقدر دور که
خدا را چه دیدی
شاید کنار یک دشت ارغوان
لنگر کشیدند
و با یک جفت پرنده
یا دو آهوی نوپا
فرمان رهایی مان را بدست مان دادند
آه که میشد
با تو میشد چه زندگی ها که نساخت
چه باران ها که ننوشید
با تو
ای بانی اشک ها و هیجان های روزگاران من
کجایی؟ ...
"بتول مبشری"
پ.ن:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم...
" حافظ"
پ.ن 1:
تنم میکنم آغوشت را !
آخ اگر بدانی چقدر اندازه ام است ..
چقدر در آن راحتم !
انگار حجمی از تو را برای تنم دوخته باشند تا سفت خودش را به من بچسباند
تا نشکنم...
تنها نمانم !
عجیب به من می آید این آغوش تو
اگر ممکن است هیچ وقت جز من به کسی نفروشَش!
من عشق به اندازه ی کافی برای خریدنش دارم ..
" زهرا مصلح "
پ.ن2:
میدانی؟
خوش بحال خدا
وقتی
از آن بالا
من را در آغوشت می بیند
"ریحانه تحویلی "
پ.ن:
حیاء هم چیز خوبی ست ؛
اما ... چه کنم
که چشمهایت ...
باز میکنند
اشتهای نگاهم را ... !
" حمیدرضا عبداللهی "
دنیا ، تنها چهار حرف است
اما
پاى خنده هاى تو که بیاید وسط
دنیا،
هزار حرف است
هزار جمله .. ! .
" مازیار منتظری"
بیا با هم عکس بگیریم
یک عکس دو نفره
من به دوربین نگاه کنم
تو به من
نمی خواهم چشمانت در تاریخ ثبت شوند!
"سیده فاطمه شیخ الاسلام"
من
ملکه ی سرزمین آغوشت
می شوم
هر بار که تو
سرم را به سینه ات می فشاری
و دستهایت را
حلقه می کنی به دور بازوانم؛
وبوسه هایت
سربازانی از جان گذشته اند
که نمی گذارند
یک وجب از سرزمینم را حتی
با کسی قسمت کنم....
"ناشناس"
پ.ن:
من به سیگارم
و به چَشمان تو
و به آرامشی که
از آغوشِ تو میگیرم.. ایمان دارم..
آیا اینها برای رستگاریام کافی است؟
"حمیدرضا هندی"