- ۰ نظر
- ۱۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۵
- ۱۷۹ نمایش
کاش از پشتِ این دریچهی بسته
دستِ کم صدای کسی از کوچه میآمد
میآمد و میپرسید
چرا دلت پُر و دستت خالی وُ
سیگارِ آخرت ... خاموش است؟
راستی حالا
دلت برای دیدنِ یک نَمنَمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد...؟
"سید على صالحى "
پ.ن:
ای عطر ریخته
عطر گریخته !
دل ، عطردان خالی و پر انتظار توست
غم ، یادگار دیرین توست ....
"سیاوش کسرایی"
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید ؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟
"فروغ فرخزاد "
پ.ن :
ایمان بیاوریم به
آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به
ویرانه های باغ های تخیل
" فروغ فرخزاد "
زمستان بود
بوسه آتش زدیم و
گرم شدیم.
"غلامرضا بروسان"
پ.ن :
نترس علاقه!
بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است
بوسه زیباترین اتفاق خیابان است بهجای درد،
بهجای دود به جای دود کردن درد،
درد کردن دود هم را میبوسیم
مگر کجای بوسه چپ است؛
کجای لب میلنگد که
اینهمه زیبایی را مخفی میکنیم
و جنگ را، رو ؟!
بیا علاقهی خوبم
میخواهم ببوسمت...
"افشین صالحی "
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
شنبلیله ، رازیانه ، شاهی و گشنیز
هل و آویشن ، نبیذ سرخ شور انگیز !
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز
عاشقی تو !
عاشقی تو
من برای عاشقِ بی کس !
برای عاشق بی چیز
راه رفتن
گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ....
"محمدصالح علا"
پ.ن:
گل های این فصل شبیه من نیستند !
من مثل گیاهان کوهی ام
مثل کتیرا و آویشن
تلخ و لازم ...!
"الهام اسلامی"
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
"رهی معیری "
عطا : دیدی این ماشین مسابقه ای ها رو که با سرعت میرن ....
یهو ترمز میکنن دور خودشون میگردن ؟!
معصومه : آره ...
عطا : اونجوری دورت بگردم!!!
"علی ملاقلی پور "
پ.ن1:
غم دنیا نخواهد یافت پایان
خوشا در بر رخ شادی گشایان
خوشا دل های خوش
جانهای خرسند
خوشا نیروی هستی زای لبخند
"فریدون مشیری "
پ.ن2:
جوری دوستش داشته باش که
با داشتنِ تو تلافی همه سختی هایی که کشیده بود رو
از دنیا گرفته باشه
"مسعوت "
تو وقتی میبینی که من افسرده ام
نباید بگذری،
سکوت کنی،
یا فقط همدردی کنی؛
بنا کننده ی شادیهای من باش!
مگر چقدر وقت داریم؟
یک قطره ایم که میچکیم در تنِ کویر و تمام می شویم...
"نادرابراهیمی"
پ.ن:
ازگلوله نمی پرسند
از کجا آمده
معذرت هم نمی خواهد
از من نپرس چرا دوستت دارم
نه من می دانم
نه تو
"نزار قبانی "
با استکان قهوه عوض کن دوات را
بنویس توی دفتر من چشمهات را
بر روزهای مردهی تقویم خط بزن
واکن تمام پنجره های حیات را
خواننده ی کتیبهی چشم و لبت منم
پــر رنگ کن بـــه خاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هـم آفریده اند
آنگونه ای که خواجه و شاخه نبات را
نام تو با نسیم نشابور می رود
تا از غبــار غم بتکاند هرات را
"علیرضا بدیع"
بچه که بودم عاشق سیب بودم. هر چی می خوردم سیر نمی شدم. یادمه یه شب توو مهمونی مشغول بازی بودم که چشمم افتاد به آخرین سیب توی ظرف میوه. تا اومدم بِرَم بَرِش دارم یکی دیگه از مهمونا برش داشت! منم اصلا به روی خودم نیاوردم!
بزرگتر که شدم خیلی دوست داشتم طعم مشروب رو بچشم. توو یه مهمونی به آخرین پیک باقی مونده از مشروب توو شیشه خیره شده بودم و منتظر بودم حواس بابا پرت شه تا برم سراغش. یهو یکی از مهمونا رفت و تمومشو خورد. منم اصلا به روی خودم نیاوردم!
چندوقت پیش دلم می خواست کنسرت خواننده ی مورد علاقه مو برم. وقتی رفتم توو سایت فقط یه جای خالی مونده بود. تا اومدم رزروش کنم یکی پیش دستی کرد. منم اصلا به روی خودم نیاوردم!
حالا اگه می بینی من عجله دارم، اگه می بینی من هولم، اگه می بینی دارم یه جاهایی رو تند میرم تعجب نکن! آخه تو همون آخرین سیبی توو سینی! همون آخرین پیک توو شیشه ی ودکا! همون آخرین بلیط کنسرت! می ترسم باز سر بزنگاه باز یکی سر برسه و آخرین سیب رو برداره! یکی برسه و آخرین پیک رو بره بالا! یکی برسه و آخرین بلیط رو رزرو کنه!
می ترسم اصلا به روی خودم نیارم!
خیلی میترسم...!
"کسرا بختیاریان"
پ.ن:
برای کسی که دلسردی تو را
تجربه کرده
این
برف و بوران
به شوخی شبیه است
"رسول ادهمی"
زن
اگر عاشق نباشد
نه قرمه سبزی جا میاُفتد
نه چروک های پیراهن صاف میشود
زن اگر عاشق نباشد
هیچ خسته نباشی و برایت چای بریزمی
حقِ مطلب را ادا نمیکند ...
مرد هم که عاشق نباشد
چارخانه هایش
نه با شعر امن میشود
نه با آغوش ...
"مریم قهرمانلو "
پ.ن:
متون
جمع مکسر متن نیست
"من" است
که "تو" را در آغوش گرفته است
" ناشناس "