تویی آن شعر دل انگیز و بلند...
- ۰ نظر
- ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۵
- ۱۱۷۹ نمایش
_گفت : این چیه گذاشتی رو لبات؟ تو که سیگاری نبودی!
_گفتم : خیلی وقته میکشم.
_گفت : تو چی به سرت اومده این یه سالی که ندیدمت؟
_گفتم : سخت نگیر. آرومم میکنه، نمیذاره به چیزی فکر کنم.
_هیچی نگفت
_منم هیچی نگفتم
_بعد از چند دقیقه گفت : مطمئنی نمیذاره به چیزی فکر کنی؟
_گفتم : آره، چطور مگه؟
فندک رو از روی داشبورد برداشت، داد به دستم
یه لبخند تلخ زد و
_گفت :لااقل روشنش کن!
بیا با هم برویم زندگی را برقصانیم
به ساز خنده هایمان
من خوشی را دور گردنت میبندم
تو عشق را به گونه ام بچسبان
بیا دست روزگار را بگیریم
و بزنیم به دل جاده با هم بدویم و قرارمان باشد که تا انتهای مسیر بلند بگوییم "دوستت دارم"
صدای عشق و خنده هایمان در دل پیچ و خم جاده پر شود و روزگار بیاید دم گوشمان و بگوید: حواسم پرت خنده هایتان بود و دلم غنج رفت برای بوسیدن گونه هایتان.
چه دلبرانه دل داده است به خنده هایمان.
بیا دلدادگی را پهن کنیم همین گوشهی زندگی
آتش روشن کنیم که مبادا عشق میان نگاهمان قندیل ببندد.
برایت حال خوب دم می کنم
و تو برایم "ماندن" را بنواز
زندگی بی تاب عشقی است که بند نگاه ماست
بیا برویم...
"پریسا خان بیگی"
من با تمام مُهرههایم
مات شدم
پیشِ رُخَت!
وقتی حــواسـم
پَـرتِ چِـشمـانَـت بــود...
.
"مهران رمضانیان"
پ.ن:
دیدی وقتی تو جاده های مِه گرفته ی شمال میرونی
مه جلو دیدتُ میگیره و هیچی جز خط سفیدای وسط جاده نمیبینی...؟
از روزی که دیدمت
انگار همه چیزو مه گرفته...
چشمام فقط تورو میبینه!
.
"المیرا دهنوی"
وقتی میخندند
انگار دنیا میخندد
میگویید نه؟
فکر کنید به خنده های مادرتان
مادرتان که میخندد، پدرتان مگر میتواند نخندد؟
جنس زن خوب است که خنده رو باشد
دنیا به لبخندشان نیازمند است
زن بخندد، تمام مردان وابسته به آن میخندند
آنها بلدند کاری کنند
تا پدر بخندد
برادر بخندد
عشق بخندد
تمام در و دیوار خانه بخندد
دنیا بخندد!
.
"سیما امیرخانی"
رفتم جلو گفتم
«ببخشید خانوم آتیش داری ..؟» هول شد گفت :«واسه چی میخوای ..؟» گفتم :«میخوام تکلیفمو با چشات روشن کنم ..» خندید ، خندیدم ..
گفتم: «شالت آبیه ، مثه دریاس ، موج داره دریات ..»
گفت: «یَنی چی ..؟» گفتم: « پیچ پیچی ..» خندید ، خندیدم ..
دیدم اهلِ دله ،
نشستم کنارش ، لَش رو نیمکت ..
گفتم :«همیشه دنبال دلیلی ..؟»
گفت :«چطور ..؟» گفتم :«ببین ، همین الانم دنبال دلیلی ..» خندید ، خندیدم ..
گفتم :«میخندی تو دلم رَخت میشورن ..» گفت :«دیوونه ای ..؟» گفتم: «سرت که پایین بود ،
باد میومد ، یه طُرّه از موهات بیرون بود ،
تاب میخورد ،دَووم نیوردم،دیوونه شُدم ..»
گفت :«با این حرفا روزی مُخِ چَنتا دخترو میزنی..؟»
خوشَم نیومد از حَرفش ..
پا شِدم خودمو جَمع و جور کردم صاف نشستم .. گفتم: «تو ازونایی که وقتی میرن شمعدونیا دِق میکنن..
صدات مثه بوی بنزین میمونه ،
آدم دوس داره همهشو بکشه توی خودش..
ازونایی که هَمه راها به تو خًتم میشن..
خندههات مثه آب میمونه .. بیصداس ولی آرامش میده ..»
گفت: «کلّی آدم مثلِ تو هست،
تازه از تو بهترم خیلی هَست ..!»
گفتم: «من مهربونم،دیوونه و خُل و چلم،جَسورم،
اینارو هیچ جا با هم نمیتونی پیدا کُنی ..»
سر برگردوندم دیدم کوله ش رو دوشِشه داره میره..
سَعی کردم بین انگشتام بگیرمش..
کوچیکتر میشد..
اِنقدر رفت که نقطه شد ..
انگشتام رسیدن به هم .. دیگه نبود ..
تکیه دادم به پُشتیِ نیمکت ،
زُل زدم به آسمون ..
ابرا شبیه شَمعدونیای دِق کرده بودن.. راستی ،
گفت اسمش شَهرزاده. "شهرزاد ،
روسَری رقصنده با باد ،
میروی در یاد ،
میشوی غَمباد ."
" پویا رفیعی"
چشمانمان مثل دوربین عکاسی می ماند
لحظه ها را در ذهنمان ثبت میکنند
مثل اولین قرار،
وقتی کسی که دوستش داریم را میبینیم و در لحظه لحظه اش زبانمان بند میآید ..
مثل اولین بوسه، که لب هایمان بر روی هم میلغزد
یا اولین آغوش !
چشمانمان این ها را میبیند
بی قرارمان میکند
ما با چشمانمان میبوسیم، لمس میکنیم،
کسی را دوست خواهیم داشت
و خیلی چیز ها را در دلمان پنهان میکنیم
کاش میتوانستیم حواسمان را بیشتر پرت نگاه ها کنیم
چشم میتواند آخرین فرصت؛
برای لحظه های عاشقانهمان باشد ...
.
"مانی دانته"
سر صبی زنگ زد که بریم دانشگاه، درس و تحصیل و پیشرفت و اینا...
هرچی گفتم قربون چشمات، سرده، منم که سرمایی،
این سرماخوردگی کوفتی هم که سرِ نبودن دیروزت افتاده به جونم،
بیا و دلبری کن، امروز رو بیخیال شو... بذار از پنجره کیف کنیم با برف.
گفت: "نه، برف فقط وقتی که رو لباست میشینه قشنگه"
دلبره دیگه، نفس که میکشه دلبری کردنش هم مشهود میشه.
سرد بود، قبلِ رفتن "کنار راننده تاکسیا یه تنی به آتیش زدیم..
ولی بازم هیچی دستاش نمیشد"
" چهرازی"
گوش میدهم
به صدای رودی که درحرفهایت جریان دارد
مهربان شدهای
و مرا انقدر شاعر کردهای
که میتوانم
شاخهی جدا شده
از درخت باشم
اما دوبار شکوفه بدهم...
"بهنام مهدی َنژاد"
پ.ن1:
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون...
"شفیعی کدکنی"
پ.ن2:
دوست داشتن
دلِ آدم را روشن میکند.
"سیمین دانشور"
بعضی ها خوبی در تارو پودشان تنیده شده
حال خوب را با خودشان به هر کجا که می روند، می برند.
خوبی را از این آدمها نمی شود گرفت.
خودشان هم نمی توانند خوبیشان را پنهان کنند
هرچقدر هم که بجنگند
هرچقدر هم که نخواهند
بازهم خوب و دوست داشتنی اند.
خوبی در این آدم ها حل شده مثل گرما که با آتش، مستی که با شراب
آرامش که با خواب...
اصلا چرا راه دور برویم
عطرِ خوب...
با همین بهارنارنجی که روی میز گذاشته ای.
.
" میثم اسفندیار"
دلم میخواست پیانو بلد باشم
دلم میخواست انگشتام بلغزه رویِ کلیدای ِسفید و مشکیِ پیانو و برات عشق بنوازم. میدونی، یه وقتایی واژه ها جواب نمیدن. هرچقدر بگم دوستت دارم هرچقدر بگم دلم تنگه بی فایدس. چون یه مشت حروف لعنتی ان که دستشون به هیچ جایی بند نیست. هرچقدرم سفت تو بغلم فشارت بدم طوری که صدایِ استخوناتو بشنوی بازم جواب نمیده. این حجم از احساس فقط کلیدایِ پیانو رو میخواد. فقط نواختن میخواد. فقط خوندن میخواد ..
" عشقت غمِ دیرینه ام .. "
این حجمِ از دلتنگی صدایِ تو رو میخواد وقتی آروم باهام زمزمه میکنی ..
میدونی.. کاش من پیانو بلد بودم ...