آبان ،زنی بی پروا
۰۱
آبان
آبان ، زنی بی پروا ، در آستانهٔ سردرگمی ، سرخ و سفید و بلند قد ، با دامنی کوتاه و پیراهنی نیمه باز
آبان ، زنی با مچ های لاغر و گونه های گود افتاده ، بی تاب ، هراسان ، آرام و موقر
آبان ، زنی با عطر کریستین دیور ، و چشمانی سیاه ، با دستکش های سفید مخملی ، و هزار آرزوی محال
آبان ، زنی به شکل تو ، متغییر ، آرام نا آرام ، زیبای سرکش ، هست نیست
آبان ، زنی که دامنش توی باد میرقصد و پاهاش ، به ملایمت باران آواز میخوانند ، و زنانگی ، ذره ای از چروک گوشهٔ چشمهاش است ، وقتی که میخندد
آبان ، این عقرب زیبای دلفریب ، رسید
"محمد یغمائی"
- ۰ نظر
- ۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۱:۵۱
- ۲۳۸ نمایش