در قایق سرگشتهی این ماه هلالی
من هستم و یاد تو و دریای خیالی
این گوشه همان گوشه و این میز همان میز
جای لب تو مانده بر این ساغر خالی.
"عمران صلاحی"
- ۰ نظر
- ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۰۲
- ۲۳۸ نمایش
در قایق سرگشتهی این ماه هلالی
من هستم و یاد تو و دریای خیالی
این گوشه همان گوشه و این میز همان میز
جای لب تو مانده بر این ساغر خالی.
"عمران صلاحی"
عطر دهانت را دوست دارم
عطرتلخ بوته های باران خورده توتون
آمیزه دردناکی از وسوسه و پرهیز
شکاف نازک بین لب هایت را دوست دارم
بی دشنام ، بی نفرین ، بی هیاهو
طرح نایابی از سکوت و دانایی
گودی زیر بازوانت را دوست دارم
لانه امنی برای گنجشک های بیقرار من
خلوت خوشبوی دل سپردن و انکار
تمام تنت را دوست می دارم
تمام تنت را
ای انسان بدون مکر
چقدر عجیب شبیه آن مردی هستی
که به خواب های کودکی ام پا می گذاشت
و جای چشم هایش
یک جفت ستاره طلایی براق روییده بود.
"فرنگیس شنتیا"
اگر از کمندِ عشقت بروم ، کجا گریزم ؟!
که خلاص ، بی تو ؛ بند است ،
و حیات ، بی تو ؛ زندان ...
"سعدی"
پ.ن 1:
"لای" موهایت
تنها نُتی ست که
اگر به دستم برسد
تمام موسیقی های عاشقانهی
جهان را با آن می نوازم...
" علیرضا اسفندیاری"
پ.ن2:
بانو...!
می شود من همان آدم خیالیِ تنهایتان باشم که... جلوی تمامِ آینه های قدیِِ عمرت برایش دلبرانه رقصیدید...؟
می شود من... همانی باشم که وقت خرید در خیالت میگفت:
این بیشتر بهت میاد...
می شود همان نیامده ای باشم که همیشه برایش می پوشید و آرایش می کنید؟
امکان دارد من دلیل بلندیِ زلف شما باشم بانو؟
اصلا...
ای کاش نام کوچکم را...
سلیقه ی شما میگذاشتند...
" امیر مهدی زمانی "
امّا تو هیچ بودى
و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست
به جز آرزوىِ تو...
"فروغ فرخزاد "
صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج!
بخند ...
می خواهم
گلویی تازه کنم ...
"محسن حسینخانی"
پ.ن:
منم آن عاشق دیوانه
که از غایت شوق
خم زنجیر تو را
بر دل شیدا زدهام.
"فروغی بسطامی"
نه حرفی هست
نه حدیثی
اما تو را که میبینم
بی هوا لبخند میزنم.
انگار که قرار است بعدها
تو را بسیار دوست داشته باشم ... .
"مریم قهرمانلو"
پ.ن1:
من
در تو نگاه می کنم
در تو
نفس می کشم
و زندگی مرا تکرار می کند..
"احمد شاملو"
پ.ن2:
درد عشق را،
دارو به جز دیدار نیست..
"امیرخسرو دهلوی"
تو میدانی دور یعنی کجا...؟
چهقدر...؟
چه وقت تمام میشود...؟
چند روز...؟
میگویند
تو دور رفتهای!
"افشین صالحی"
من میگویم با حست زندگی کن
ما همه خسته ایم
از سبک و سنگین کردن ترازوی عقل و منطقمان
زندگی کوتاه است
وقتت را برای دو دو تا چهار تا کردن های زندگی هدر نده
چشمانت را ببند
رها باش
دلت را به دریا بزن
بقیه اش با من...
"مهلا غفاری"
مرا طوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم...
و فردا چطور؟
طوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشتهام...
"نزار قبانی"
پ.ن:
دلبرا، یک بوسه دادی
اینقدر نازت ز چیست؟
گر پشیمان گشته ای
بگذار در جایش نهم...
"صائب تبریزی"
اگر تمام خاک زمین باشی
تنها مشتی از تو کاقی است
برای آنکه تا ابد بپرستمت
از میان صور فلکی
چشمهای تو
تنها نوری است که می شناسم
تنت به بزرگی ماه
و کلامت خورشیدی کامل
و قلبت آتشی است
برهنه پای
از تو عبور می کنم
و تنگ می بوسمت
ای سرزمین من!
"پابلو نرودا"
بگذار که زمانی دراز، زمانی دراز، عطر موهای تو را نفس بکشم. مثل تشنه ای در آب یک چشمه، تمام چهره ام را در آن فرو برم و مثل یک دستمالِ عطرآگین، تکانش دهم تا تمامِ خاطرات به هوا بریزند.
کاش می دانستی که من در موهایت چه می بینم، چه احساس می کنم و چه می شنوم! روح من با عطر موهای تو سفر می کند، مثل روح دیگرانی که با موسیقی.
موهایت پر از رویاست، پر از بادبان است و دکل و دریاهای پهناور که بادهای موسمی شان مرا به سرزمین های دلفریب می برند. جایی که آسمانش آبی تر و عمیق تر از هرجاست و هوای اطرافش پر از عطر میوه ها و برگها و پوست آدمی.
در اقیانوس گیسویت، بندرگاهی ست پر از آوازهای غم انگیز. مردهای قوی اندام از تمامیِ اقوام و کشتی هایی با شکل های گوناگون که ساختمانِ پیچیده ی بی نقص شان را بر آسمانی بزرگ کنار هم چیده اند. آسمانی که گرمای جاودان در آن لمیده است.
در نوازش موهایت، کسالت ساعات طولانی ست، روی یک مبل راحتی در اتاقی در یک کشتی زیبا، میان گلدان ها و تُنگ های پر از آبِ خنک. کشتی مثل گهواره تاب می خورَد و از بندر پیدا نیست.
در اجاق سوزانِ گیسویت بوی تنباکوست، آمیخته با افیون و شکر. در شامگاه موهایت درخشش لاجورد حارّه و در ساحل پرزدارش، از بوی قیر آمیخته با مُشک و روغن نارگیل مست می شوم.
بگذار که گیسوی بافته ی سنگین و سیاهت را زمانِ درازی به دندان بگیرم. وقتی که گیسوی نرم و یاغی ات را دندان می زنم، انگار که تمام خاطرات را می بلعم.
"شارل بودلر"
باید برای تک تک آن نغمه ها سر دهم
دیگر عاشقان تو را به چشم دیگر می طلبند اما،
تنها آرزوی من آرایش موهای توست.
"پابلو نرودا"
امروز زنی را دیدم که بوسه از لبش میچکید!
خدا را شکر، پس هنوز مردی هست که عاشقانه میبارد.
"بهرنگ قاسمی"
عشق
گاهی وقتا ساده ست،
درست مثل ژاکت و بارونیِ من که جیب نداره...
گاهی وقتام پیچیده ست،
درست به اندازه ی جیبای بزرگ پالتوی تو!
"طاهره اباذری هریس "
پ.ن:
در گوشم میگفت
چقد خوبه که پیدات کردم !
و این می ارزه به گم کردنِ همه..!
غرور هم دارد!
فکر کن…
در دنیایی که هر روز میلیون ها نفر از تنهایی حرف می زنند …
در دنیایی که از شعرِ شاعرهایش گرفته تا رمان ها و فیلم ها
پر از حسرت است ، پر از تلخیِ نرسیدن…
یک نفر بیاید، از نسل ماندن
آرامِ جان…
که بلد باشد دلتنگی هایت را در آغوش بگیرد
و دردهایت را تسکین دهد
که بلد باشد قرارِ دلِ بی قرارت شود
کم نیست …!
باور کن
تو هم اگر یک نفر مثل خودت داشتی
سرت را بالا می گرفتی
و روی ابرها راه می رفتی!!
"فرشته رضایی"
تو همون حدس اول
رنگ مورد علاقه مو درست گفت!!
ولی بین خودمون بمونه، تا وقتی که
داد بزنه " زرد "
من اصلا رنگ مورد علاقه نداشتم
وقتی دیدم
اونقدر هیجان زده ست و مثلِ
بچه ها لبخند میزنه
بهش گفتم " درست حدس زدی "
از اون به بعد دیگه هیچوقت به زرد
مثلِ قبل نگاه نکردم
حالا دیگه زرد تو همه چیز هست
یه جورایی میتونم تو این رنگ
زندگی کنم!!
"تیاگو کریا"
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو، نه آتشی وُ نه گِلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیشتر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود.
"افشین یداللهی"
پ.ن:
آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی.
چشم های تو،
زیباترین چشم هایی است
که آدم می تواند ببیند
و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛
سپیده دم همه ستاره هاست.
"احمد شاملو"
یقین دارم،
این جماعتی که شب ها میخوابند؛
قطعا
تـو را ندیده اند!
"امیرحسین اثناعشری"
عاشق دختری نشوید که
ساده و خوش خنده است ،
لجباز است
که شیطنت های خاص خودش را دارد ،
که فرار میکند از گفتن چیزهایی که دلش را میلرزاند ؛
عاشق دختری نشوید
که وقتی در کنار شماست
باعث لبخند زدنتان میشود
که غرورش را دوست دارد
اگر عاشق شدید
باور کنید که
زندگیتان بر باد میرود
این ها
فراموش نشدنی هستند...
"سامان رضایی"
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
"حافظ"
تو از چیِ این مرد خوشت اومده؟!
خیلی انتخابای بهتری داری!
وقتی میشینی توی اتوبوس یا قطار،
می تونی هرجایی رو واسه نشستن انتخاب کنی...
توی راهرو، به دستشویی و مهماندار نزدیکتری!
صندلی های جلو تو پیاده و سوار شدن کمتر اذیتت میکنن، و صندلی های آخر برای خوابیدن مناسبن...
راستش من کنار پنجره و ردیف وسط رو انتخاب میکنم...
امنه، سر و صدا کمتره، و مهم تر اینکه می تونم سرمو به پنجره تکیه بدم و از سفر لذت ببرم...
میدونی،
وقتی سرم روی شونه هاش بود
من واقعا داشتم از زندگی
لذت می بردم...
"حمید جدیدی"
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بیهیچ سرانجام خوشیم
"مولانا"
قلمرو موسیقی
قلب است
جایی که تو راه می روی
همه آهنگ ها
از موهای تو
به آسمان می رسد،
بخند.
"عباس معروفی"
پ.ن:
از این همه پریشانی
دلگیر که نه!
خستهام...
پریشانی تنها به موهای تو میآید
نه قلب من...
"فاطمه خرازی"
اینکه میگن بار اول فرق میکنه، نه به خاطر اینکه اون آدم فرق میکنه، یا الزاما بهتر از همهی آدمای بعدیه. نه. خیلی وقتا اتفاقا گزینهی مناسبی هم برای عاشقی نبوده. بار اول فقط از این نظر فرق میکنه که ما خوشبینیم.
فکر میکنیم هر کی میگه دوستت دارم راست میگه. فکر میکنیم همین که کسیو دوست داشته باشیم کافیه. فکر میکنیم حتما دل به دل راه داره. فکر میکنیم هیچوقت تموم نمیشه. فکر میکنیم کل احساسمونو باید خرجش کنیم.
بار اول واسه این فرق میکنه که ما هنوز نترسایم. بیپرواییم. وگرنه اگه بتونی بازم نترس و بیپروا و دیوونه باشی، چه فرقی میکنه اونی که تو زندگیته نفر چندمه؟ مهم اینه که خود عشق باشه.
"آنا جمشیدی"
هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.
هیچ روزی تکرار نمی شود
دو شب شبیه هم نیست
دو بوسه یکی نیستند
نگاه ِ قبلی مثل ِ نگاه ِ بعدی نیست.
کوه
با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد
در من زندانیِ ستمگری بود
که به آوازِ زنجیر-اش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...
"احمد شاملو"
گفته بودی
دوستت دارم
مثل تشنه که عبادت آب را
مثل ماه که برکه ى باران را
مثل کوه که استعاره ى دریا را.
دوستت دارم
مثل خداوند که نخستین مخلوق را...
"سیدعلى صالحى"
پ.ن:
عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
"سیدعلی میرافضلی"
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
"فاضل نظری"
پ.ن:
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید...
راستش زور من خسته به طوفان نرسید...
"کیانوش سفری"