- ۰ نظر
- ۱۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۹
- ۲۱۸ نمایش
به مرور زمان خواهی فهمید دوست داشتن چیزی فراتر از احساس است
به مرور زمان درک خواهی کرد من تو را به قدر خودم، به علاوهی خوشیهایم، دوست دارم
به مرور اینکه خاطرههایمان را مرور میکنیم کسی شبیه من برایت دست تکان میدهد
اما من نیستم
او خود توست در ابعادی که من دوستت داشتم
کنار همهی کارهای روزانهات،
کنار خستگی ها و لبخند ها،
کنار اخمها و خوشیها،
همیشه سایهام را خواهی دید که دارد تو را به دیوار خانه نزدیک میکند !
به مرور زمان مییابی که «دوستت دارم» حرفی فراتر از یک حس ساده است . . .
ای کاش به چشمهایت نگاه میکردی
چشم ها دروغ نمی گویند وقتی دوستت داشته باشند
"رادیو هفت انقضا ندارد "
نه رفتهای
نه پیام آمدنی دادهای
خانه در تصرف بوی توست !
تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست ..
حس میکنم
تنهاییِ ستاره را
این همه ستارهی تنها ؟
یکی به یکی نمیگوید بیا
هر یک
از آسمانهی خویش
چونان چشم پرنده ، درخشان
از آشیانهی تاریک ...
حس میکنم
نیش ستاره را
در چشمم
طعم ستاره را
در دهانم
و طعم یک کهکشان تنهایی را
در جانم
کجای جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس : « می آیم »
تا آشیانه به گام و به دست و سلام !
آراسته شود ...
"منوچهر آتشی"
باید به دهان تو رجوع کرد،
لبخندت را بوسید
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود !
در ابدیت ...
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
چندبار می توان غنچه ای را چید،
باز در حسرت چیدنش جان داد ؟
لبخندت را می بوسم
آنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتد !
حالا آغشته ام کن به روحت
یا با من،
دهانم را شریک شو ...
"مهسا رهنما"
مرا به اسم صدا کن
تا بیایم
ای جانِ من
مرا به اسم صدا کن
نپرس
آیا اسمم
اسم پرنده ای ست در حال پرواز ؟
یا بوته ای
که ریشه اش در خاک فرو رفته است ؟
و آسمان را با رنگ خون
آغشته می کند
و نپرس
که اسمم چیست
خودم نمیدانم
می جویم
اسمم را می جویم
و می دانم که اگر بشنومش
از هر جای جهان که باشد
حتی از تهِ جهنم !
می آیم ...
جلویت زانو می زنم
و سَرِ خسته ی خود را
به دست های تو می سپارم ...
"هالینا پوشویاتوسکا"
کاش از پشتِ این دریچهی بسته
دستِ کم صدای کسی از کوچه میآمد
میآمد و میپرسید
چرا دلت پُر و دستت خالی وُ
سیگارِ آخرت ... خاموش است؟
راستی حالا
دلت برای دیدنِ یک نَمنَمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد...؟
"سید على صالحى "
پ.ن:
ای عطر ریخته
عطر گریخته !
دل ، عطردان خالی و پر انتظار توست
غم ، یادگار دیرین توست ....
"سیاوش کسرایی"
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟
آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید ؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد ؟
"فروغ فرخزاد "
پ.ن :
ایمان بیاوریم به
آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به
ویرانه های باغ های تخیل
" فروغ فرخزاد "
زمستان بود
بوسه آتش زدیم و
گرم شدیم.
"غلامرضا بروسان"
پ.ن :
نترس علاقه!
بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است
بوسه زیباترین اتفاق خیابان است بهجای درد،
بهجای دود به جای دود کردن درد،
درد کردن دود هم را میبوسیم
مگر کجای بوسه چپ است؛
کجای لب میلنگد که
اینهمه زیبایی را مخفی میکنیم
و جنگ را، رو ؟!
بیا علاقهی خوبم
میخواهم ببوسمت...
"افشین صالحی "
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
شنبلیله ، رازیانه ، شاهی و گشنیز
هل و آویشن ، نبیذ سرخ شور انگیز !
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز
عاشقی تو !
عاشقی تو
من برای عاشقِ بی کس !
برای عاشق بی چیز
راه رفتن
گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ....
"محمدصالح علا"
پ.ن:
گل های این فصل شبیه من نیستند !
من مثل گیاهان کوهی ام
مثل کتیرا و آویشن
تلخ و لازم ...!
"الهام اسلامی"