اشتیاق
- ۰ نظر
- ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۲۰
- ۱۵۳ نمایش
زن این طوری است که می چسبد، سفت و سخت می خواهدت. هی می گوید که با همه چیز می سازم، حتی بهتر از آن که مادربزرگ با پدربزرگ و هوو می ساخت، هی اصرار می ورزد که بمانیم، تا ابد حتی، هی تصویر عاشقانه می سازد، بعد همان طور که مرد دارد ناز می کند، دارد طفره می رود، دارد خودش را به آن راه می زند و فکر می کند زن هنوز می خواهد، فکر می کند زن هنوز می سازد، یک هو ناغافل می بیند زنی نیست کنارش، که بخواهد، که بسازد، که بماند.
زنی که می خواست دیگر نمی خواهد. اگر همه ی پوئن های شهر را بدهی بهش، نمی خواهد. مرد، اگر به موقع نباشد، اگر سر بزنگاه قاپ را ندزدد، از کف ش رفته است برای همیشه.
زن، مرد را می خواهد به شرط آن که غرورش نرود زیر پای او له بشود.
"سین جیم"
اعتراف میکنم همیشه اولین کارها را با حماقت ظریفی انجام داده ام، البته پشیمان هم نیستم، اولین کارها همیشه که نباید درست باشند!
مثلا اولین بار:
_ژله را در ظرف نوشابه خانواده درست کردم و گذاشتم سفت شود!
_قرمه سبزی را بدون لوبیا پختم!
_بلیط مترو را سمت چپ گیت زدم و به سرعت قصد رفتن بعد از نفر جلویی را داشتم که لای گیت گیر کردم و تا یک هفته کمردرد داشتم!
_جای گیرنده و فرستنده میل را اشتباه زدم و به خودم میل دادم!
_مراسم عروسی یک دوست را اشتباه گرفتم و حتی هدیه هم دادم!
_جای پدال گاز و کلاچ را اشتباه گرفتم و همزمان پایم را روی گاز و ترمز گذاشتم و خودرو کمرش شکست!
_طرز باز کردن لوله جاروبرقی را نمیدانستم و 1ساعتی با کمر خم و زاویه 180 درجه جارو زدم و باز تا یک هفته کمردرد داشتم!
_اسپری حشره کش را با خوشبو کننده اشتباه گرفتم!
_در چشم خودم چسب فوری ریختم!
_عاشق تو شدم!
و "بر خلاف نظر همه" به تو گفتم "دوستت دارم" و این "احمقانه ترین" کاری بود که از نظر دیگران کرده ام، اما راستش را بخواهی درست ترین کاری که کرده ام همین آخری بود، خب دوستت داشتم چه باید میکردم؟!
"جواد داوری"
بیا با هم عکس بگیریم
یک عکس دو نفره
من به دوربین نگاه کنم
تو به من
نمی خواهم چشمانت در تاریخ ثبت شوند!
"سیده فاطمه شیخ الاسلام"
بچه که بودم یک روز وسط ماشین بازى، از خدا خواستم خودشو بهم نشون بده.. دستمو از رو ماشینم برداشتم و چشمامو بستم. زمزمه کردم که "من بهش دست نمیزنم تو ببرش جلو" و وقتى چشمام رو باز کردم ماشینم همون جا بود. احساس کردم تا وقتى من تو اتاقم، خدا اینکار رو نمیکنه، نمیدونم چرا اینطور فکر کردم.. شاید چون خودم آدم خجالتى ای بودم، فکر کردم خدا ام خجالتیه.. پس از اتاق زدم بیرون و در رو بستم. دوباره زمزمه کردم که "من نمیبینمش، تکونش بده، خودتو بهم ثابت کن.." و وقتى در رو باز کردم اون فولکس قرمز رنگ، هنوز همونجا بود.
.
تو راهى رو شروع کردى که من چند سال پیش رفتم.. اصلا میدونم تهش چیه کجاست. منتهى قبول نمیکنى، اعتماد نمیکنى و مُدام بهم میگى ثابت کن. من همه ى حرفام به تو از سر عشق بود، تو اما انگار چشماتو بستى.. براى اینکه این فولکسه تکون بخوره.. وایسادى بیرون
من
ملکه ی سرزمین آغوشت
می شوم
هر بار که تو
سرم را به سینه ات می فشاری
و دستهایت را
حلقه می کنی به دور بازوانم؛
وبوسه هایت
سربازانی از جان گذشته اند
که نمی گذارند
یک وجب از سرزمینم را حتی
با کسی قسمت کنم....
"ناشناس"
پ.ن:
من به سیگارم
و به چَشمان تو
و به آرامشی که
از آغوشِ تو میگیرم.. ایمان دارم..
آیا اینها برای رستگاریام کافی است؟
"حمیدرضا هندی"
مریم باشد
یا رز سرخ
گلایل باشد
یا یاس بنفش ...
فرقی نمی کند ،
زیباترین گل ها
گل های بازیگوشی اند
که در انتظار آمدن زنی
در پشت یک مرد
پنهان می شود !
" مرتضی شالی "
روزی به دخترم خواهم گفت:
اگر خواستی ازدواج کنی
با مردی ازدواج کن
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ میﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند،
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛
تو را ﺑﻪ؛
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ،
کوهنوردی،
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ،
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
کافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند.. ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ " با تو بودن " ایمان ﺩاشته باشد ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.
ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺭﻓﯿﻖ " ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ !!! طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود ... ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت که تو را فقط زن می داند و زن!