ندیده ام رخ خوب تو، روزکی چند است
بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای
که صدهزار چو من دلشده در آن بند است.
"عراقی"
پ.ن1:
دانی که به دیدار تو چونم تشنه
هر لحظه که بینمت فزونم تشنه
من تشنة آن دو چشم مخمور توام
عالم همه زین سبب به خونم تشنه
"مولوی"
پ.ن2:
- ۱ نظر
- ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۱
- ۴۱۴ نمایش