چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

" بهترین شعرها، متون ادبی و ترانه ها از نوسیندگان ایرانی و غیر ایرانی "

چاوره ش

چشم هاى سیاه تو
خاورمیانه ى دوم است؛
یک دنیا براى تصرفش
نقشه مى کشند
و من ...
سرباز بى چاره اى که
در مرز پلک هاى تو
جان مى دهم

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با موضوع «عباس معروفی» ثبت شده است

 

 

باید به چشم هایم نگاه کنی

این شعرها

هرچقدر هم خوب باشند

نمی توانند دلتنگی ام را

بیان کنند..

چترهای کاغذی

زیر باران

دوام نمی آورند...!

 

"محسن حسینخانی"

 

پ.ن1:

قلمرو تو چشم است

در هوایی بارانی

دارم تمام می شوم،

بیا.

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن2:

کاش می شد حرف نزنم

و فقط دست‌هات را

روی تنم لمس کنم.

 

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن3:

باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!
باران یعنی قرارهای خیس
باران یعنی تو برمی‌گردی
شعر بر می‌گردد


"‫‏نزارقبانی‬"

 

 

قلمرو موسیقی

قلب است

جایی که تو راه می روی

همه آهنگ ها

از موهای تو

به آسمان می رسد،

بخند.

 

"عباس معروفی"

 

پ.ن:

از این همه پریشانی

دلگیر که نه!

خسته‌ام...

پریشانی تنها به موهای تو می‌آید

نه قلب من...

 

 

"فاطمه خرازی"

 

 

 

 

 

می دانی از وقتی
دلبسته ات شده ام…
همه جا
بوی بهشت می دهد؟

 

 

"عباس معروفی"

 

 

همه ایستاده بودند.
حتی یکی نمیتوانست بنشیند.
انتظار است دیگر، لعنتی... مثل بی خوابی،
دلت میخواهد بنشینی،خسته ای، اما نمیتوانی.
دلت میخواهد آب بخوری ، اما جا نداری.
دلت میخواهد بایستی، ولی مگر می شود همه اش ایستاد.
و اگر بخواهی قدم بزنی،
کجا بروی ؟ ...
.
"عباس معروفی"


می دانی اولین بوسه ی جهان، چطور کشف شد؟!
دستهاش تا آرنج گِلی بود. گفت: "در زمان های بسیار قدیم، 

زن و مردی پینه دوز، یک روز هنگام کار، بوسه را کشف کردند.

 مرد دستهاش به کار بود. تکّه نخی را به دندان کَند.

 به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بیانداز. 

زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود.

 آمد نخ را از لب های مرد بردارد، دید دستش بند است. 

گفت چه کار کنم و ناچار با لب برداشت... 

شیرین بود، ادامه دادند ...

" عباس معروفی " 


وقتی به تو فکر می کنم

سال من نو می شود

توپ در می کنند

توی قلبم

و ماهی قرمز تنگ بلور

پشتک می زند

برای خنده هایت ...


"عباس معررفی "


مگـر نمیگویی که هر آدمی 

یک بار عاشق می‌شود؟

پس چرا هر صبح

که چشم‌هایت را باز میکنی 

دل می‌بازم باز؟


"عباس معروفی"


همیشه دلم خواسته بدانم

لحظه‌های تو بی من

چطور می‌گذرد؟

وقتی نگاهت می‌افتد به برگ

به شاخه

به پوست درخت

وقتی بوی پرتقال می‌پیچد

وقتی باران تنها تو را خیس می‌کند!

وقتی با صدایی برمی‌گردی

 پشت سرت

من نیستم...


"عباس معروفی"

راز عشق

۲۵
آذر


راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی.

در حقیقت هیچکس نمی تواند مال کسی شود.

شریک زندگیت را با طناب نیاز، نبند.

گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب

استفاده کند...

 "جی. دونالد والترز"


پ.ن:

صدا کن مرا.

صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.


"سهراب سپهری "


پ.ن:

می خواهی کف دستت را بو کنم
ببینم بوی کدام گیاه کمیاب
در سرم می پیچد امروز ؟


"عباس معروفی"

بگو سیب

۲۰
آذر


بگو سیب

بگو

بگو کار دارم

بگو سیب

سیب

ممنون 

می خواستم ببینم روی خوش بلدی نشان بدهی

یا نه!


"رسول ادهمی"


پ.ن:

من فکر می‌کنم

جاذبه‌ی تو از خاک نبوده

از آسمان بوده

از سیب نبوده

از دست‌‌هات بوده

از خنده‌هات

موهات

و نگاه برهنه‌ات

که بر تنم می‌ریخت.

 

"عباس معروفی"



+دنبال کی می گردی ؟!

-خودم

+مگه کجایی ؟ 

- توی دست های تو ، لای مو های تو ،کارم ساخته شده ...


"عباس معروفی "


پ.ن:

- اگر مرا نخواستی و بهم گفتی برو، من چکار کنم؟

+ برو، ولی مرا هم با خودت ببر ...

ببر توی بغلت...


"عباس معروفی"

خورشید

۲۰
آبان

 

 

 

به گرفتارِ رهایی


نتوان گفت


آزاد
 

" فاضل نظری " 

 
 
پ.ن:

می آیی همه دنیا را خاموش کنیم؟

 

 

و بعد

 

 

تو همه اش را روشن کنی؟

 

 

اصلاً می‌آیی خورشید را

 

 

برای خدا پس بفرستیم

 

 

و تو ببینی که حضورت کافی‌ست؟

 

 

 

"عباس معروفی"