حال من حال اسیری ستکه هنگام فراریادش افتاد کسی منتظرش نیست ، نرفت
" آرش معتمد "
پ.ن:
ای غم بگواز دست تواخر کجا باید شدندر گوشه میخانه هممارا تو پیدا میکنی
هر چه پل پشتِ سرم هست خرابش بنما تا به فکرم نزند از رَهِ تو برگردم... .
" شهریار "