حال من حال اسیری ستکه هنگام فراریادش افتاد کسی منتظرش نیست ، نرفت
" آرش معتمد "
پ.ن:
ای غم بگواز دست تواخر کجا باید شدندر گوشه میخانه هممارا تو پیدا میکنی