راز فصل ها را می دانم
پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ب.ظ
امروز اول دیماه است ..
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است ..
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتی است به آرامش ،
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول !
ای یگانه ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار
روز مهمانی خورشیدند ،
من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهامِ سرخِ یک شقایق وحشی
جزء چند قطره ی خون
چیزی به جا نخواهد ماند ،
من عریانم ، عریانم ، عریانم
مثل سکوتهای میان کلام های محبت عریانم
و زخم های من همه از عشق است ،
از عشق ، عشق ، عشق ..
من این جزیره ی سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه ها گذر داده ام
و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود ،
که از حقیرترین ذره هایش
آفتاب به دنیا آمد ...
"فروغ فرخزاد"
- ۹۶/۱۰/۰۷
- ۲۱۹ نمایش