آخر هفته ها تمام نامعقول هایم معقول میشود حتی وسط خیابان
آخر هفته ها تمام نامعقول هایم معقول میشود
حتی وسط خیابان
حتی میان این مردم شهر
آخر هفته ها را برای دلمان زندگی کنیم
تمام دیروز را شاد بودم
بلند بلند خندیدم
انقدر خوراکی خورده بودیم
شکمم باد کرده بود
وسط خیابان این مغرور آباد مثل خانم های باردار رفتار کردم
و تو هم پدر این فرزنده نبوده خیالی
و از این شیطنت لذت آورمان در خیابان دختران و پسران پیاده رو
غرق لذت و تماشا
و تو پُر احساس ترین شوهر نداشته ام
اخ
چه معصومانه و مهربان مراقب کودکت بودی
چه حسرتی در عمق چشمانت نهفته بود
دستانم را گرفته بودی تا ارام قدم بردارم
و من با شیطنت میخندیدم و ناز و عشوه می آمدم
و تو میدانستی و همراه می شدی
و چشمانی که از تماشای ما "عشق به خانواده نبودن سه نفرمان "
ضعف میکردند
چه قدر بلند بلند خندیدم
هنوز هم چشمانم میخندد
راستی فکر کنم در آن رستوران همه فهمیدن در گوشم گفتی
دوستت دارم
رویای خوش جوانیم
از لبخندشان معلوم بود
راستی نگفتی
چنتا دوستم داری؟؟
- ۹۶/۰۶/۳۱
- ۱۵۵ نمایش