جانان جانان دلبر!
سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۳ ب.ظ
قدم میزدم...
قدم میزدمُ توی تاریکی دنبالت میگشتم
بیسیمُ برداشتمُ
صدات کردم:
جانان جانان دلبر!
امّا صدایی نیومد
دوباره صدات کردم
جانان جانان دلبر... دلم میخواست مثل همیشه جواب بدی:
جانم جانان؛به گوشم!
امّا بازم سکوت و سکوت... تا اینکه صدای افسرنگهبان از پشت بیسیم اومد:
پسر تو زده به سرت؛حالت خوب نیست سریع بیا پایین پُستتُ تحویل بده،تا فردا یه فکری به حالت بکنم؛تمام.
" مسعود رضا زاده "