پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۴ ق.ظ
تو چشمک میزنی
من لبخند
مینشینیم
خیلی خستهایم
بند ماسکت را باز میکنی
کمی گرهاش سفت است
ولی باز میشود
من هم برش میدارم
میگذارم روی میز
کنار مال تو
این جا خیلی دور است
یک قهوهخانه
آن سوی صداها
من شیر مرغ سفارش میدهم
تو
جان آدمیزاد
"سارا محمدی اردهالی"