از پوستم
صدای تو می تراود
بر پاهای تو راه می روم
با چشم تو شعر می نویسم
من که ام
به جز تو
که در رگ و پوستم نهانی و
نام مرا به خود داده ای.
"شمس لنگرودی"
پ.ن :
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجحرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
" فاضل نظری "